ارباب حلقهها ؛ روایت تراژدی تورین تورامبار از کتاب سیلماریلیون
ارباب حلقهها به طور قطع سلطان ژانر فانتزی است و نویسنده آن یعنی تالکین توانسته مجموعهای را ایجاد کند که داستانهای فانتزی در سالهای آینده از آن استفاده میکردند و به طرحی برای کتابها، بازیها، فیلمها، نمایشهای تلویزیونی و غیره تبدیل شد. با این حال با گذشت سالها، بسیاری از مردم به آثار تالکین نگاه کردهاند و آن را کودکانه میدانند، مضامین سیاه و سفید و قهرمانهای بیش از حد خوب و عالی آن را نسبت به چیزی شبیه به ماجراهای نغمه آتش و یخ مارتین کرده است.
هر کسی که فکر میکند تالکین نمیتواند داستان تاریک بنویسد، پس هرگز سیلماریلیون را نخوانده است. این کتاب وقایع دوران اول سرزمین میانه را روایت میکند که داستانهای تاریک زیادی دارد، اما هیچ کدام نمیتوانند با فصل بیست و یکم کتاب، یعنی فصل مربوط به تورین تورامبار (Túrin Turambar) برابری کند. داستان تورین پر از تاریکی، خونریزی و درد است و ماجرای قهرمانی را روایت میکند که تا حد بسیاری درد تحمل میکند. در ادامه با مجله بازار همراه باشید تا بدانید ماجرا از چه قرار است.
مردی که عذاب و غم در او خلاصه میشد
تورین تورامبار پسر هورین تالیون، ارباب انسانهای دورلومین است. در حالی که اکثر مردم به ارباب تاریکی خدمت میکردند، هورین و برادرش با الفها بر علیه ارباب تاریکی متحد شدند. هورین قدرتمندترین انسان فانی به حساب میآمد و در پنجمین نبرد جنگ علیه مورگوث شرکت کرد. هورین آخرین انسان زنده در میدان نبرد بود که توسط کوهی از اورکها و ترولهای مرده احاطه شده بود و تبر را با دو دستش در اختیار داشت. هر بار که دشمنی را میکشت، فریاد میزد: Aurë entuluva که از الفی ترجمه شده به معنای روز دوباره خواهد آمد میشود. سرانجام هورین دستگیر و به نزد مورگوث آورده شد.
مورگوث بزرگترین دشمن آن دوران و اولین ارباب تاریکی بود. او شیطان خالص بود و به همین دلیل تصمیم گرفت به بدترین شکل ممکن به هورین آسیب برساند. مورگوث هورین را نفرین کرد و او را در بالای قلعه خود، تانگورودیم قرار داد. مورگوث خانواده هورین را نفرین کرد و او را مجبور کرد که بی وقفه نظاره گر این نفرین باشد که در نتیجه آن همسر، پسر و سپس دختر متولد نشدهاش عذاب خواهند کشید. دورلومین توسط نیروهای مورگوث تسخیر شد و به یکی از خاندانهای انسان خائن سپرده شد. این دنیایی بود که تورین در آن بزرگ شد.
مادرش مورون که باردار بود و از سرنوشت شوهرش خبر نداشت، همچنان به عنوان بانوی دورلومین مورد احترام مردم بود. او تورین را پنهان کرد و در نهایت او را به پادشاهی الفها یعنی دوریاث فرستاد، جایی که او توسط پادشاه تینگول و ملکه ملیان بزرگ شد. اینجا جایی بود که او با بلگ استرانگبو، الفی که یکی از بهترین دوستانش میشد، ملاقات کرد و نفرین مورگوث ابتدا تورین را درنوردید. بسیاری از الفهای دوریاث با وجود اعمالی که او در نبرد با اورکها و انسانهای شرور انجام داد، از انسانی که در میان آنها بود، رنجیدند و وقتی تورین پس از جنگ از جنگل به سراغ پادشاه آمد، الفی به نام سائروس او را مسخره کرده و به او حمله کرد. تورین او را در جنگل تعقیب کرد و سائروس از ترس او وحشت کرد و به طور تصادفی از صخره ای فرار کرد.
تورین معتقد بود که این جنایت همه چیز را برای او تمام میکند، بنابراین از دوریاث فرار کرد. جالب این است که تینگول حقیقت اتفاق را فهمید، سائروس را برای کل وضعیت مقصر دانست و حکم داد که تورین هیچ کار اشتباهی انجام نداده است و در نهایت بلگ را فرستاد تا پسری را که او بهعنوان یک پسر خوانده میدانست را پیدا کند. این یک اتفاق بسیار رایج در زندگی تورین بود که به نوعی شبیه مردگان متحرک زندگی میکرد تا بتواند خانه جدیدی پیدا کند، شروع به جنگ علیه مورگوث کند، دوباره نفرین شروع میشود و همه چیز را خراب میکند. بلگ در نهایت تورین را در حالی پیدا میکند که او گروهی از انسانها را علیه نیروهای مورگوث رهبری میکند.
آنها در ادامه تبدیل به خاری در چشم نیروهای مورگوث میشوند، اما وقتی دورف همراه تورین توسط اورکها اسیر میشود، او به تورین خیانت میکند. نیروهای مورگوث گروه تورین را به جز بلگ سلاخی میکنند و تورین را گروگان میگیرند. بلگ آنها را شکار کرده و دوستش را نجات میدهد، اما او در حالی که طنابها را قطع میکند، دست تورین را میخراشد. این باعث میشود تورین از گیجی ناشی از شکنجه بیدار شده و با عصبانیت، بلگ را بکشد. او متوجه نمیشود که چه کاری انجام داده است، عمل وحشتناکی که هرگز نتوانست آن را جبران کند. او توسط الفی به نام گویندور که او نیز توسط نیروهای مورگوث در نیرنیت آرنودیاد به بردگی گرفته شده بود، هدایت شده بود.
تورین پادشاهی پنهان الفها در نارگوترون را نابود میکند زمانی که به اورودرت، پادشاه نارگوتروند، توصیه میکند تا از نیروهای شهر برای حمله به اورکها استفاده کند. حتی تورین که کلاه اژدهای دورلومین را بر سر کرده و نیروهای شهر پنهان را رهبری میکند، اژدها گلارونگ را به سمت خود میکشد که محل نارگوتروند را پیدا میکند. در نبرد، گلارونگ با گفتن رنج مادر و خواهرش در دورلومین، مانع از نجات دختر اورودرت توسط تورین میشود. تورین به دورلومین میرود تا مادر و خواهرش را که سالها پیش به دوریاث گریختهاند را پیدا کند.
زیرا تورین و بلگ نیروهای مورگوث را کشته بودند. او با باور این که آنها در امان هستند، به روستای انسانها در جنگل میپیوندد و جنگهای خود را رهبری میکرد. با این حال خواهرش نینور دوریاث را ترک کرده و به نارگوتروند رفت و در آنجا با گلارونگ روبرو شد. گلارونگ با جادوی خود ذهن او را پاک کرد و او را به جنگل فرستاد، جایی که در نهایت تورین او را پیدا کرد.
تورین بلوغ مهارت نویسندگی تالکین را نشان میدهد
گیم آف ترونز به این دلیل محبوب شد که یک نگاه بزرگسالانه را نسبت به ژانر فانتزی داشت و ارباب حلقهها به عنوان یک اثر بچه گانه دیده میشد. زیرا اخلاق و آداب ساده باعث میشد نسبت به گیم آف ترونز احساس بلوغ کمتری به مخاطب دست بدهد و این تا حدی درست است. ارباب حلقهها زمانی نوشته شد که داستان به اندازه امروز خطرناک نبود. این بدان معنا نیست که هیچ اثر خشونت آمیز یا وابسته به عشق شهوانی در آن وجود نداشته است، اما مطمئناً آن توسط شخصی مانند تالکین، استاد آکسفورد که عاشق خلق زبانها و فرهنگهای سرزمین میانه بود، نوشته نشده است. داستانهای فانتزی برای کودکان بود و اولین اثر تالکین در سرزمین میانه یعنی هابیت، به صراحت برای کودکان نوشته شده بود. ارباب حلقهها مطمئناً بالغتر از هابیت است، هم از نظر مضامین و هم از نظر شیوه نگارش میتوان این را احساس کرد.
ارباب حلقهها مملو از نبردهای حماسی است. اعضای یاران حلقه که بورومیر هم جزوی از آن است، همگی قهرمانان کاملی هستند و هیچ سایهای از تاریکی در آنها دیده نمیشود. شیاطین هم در این داستان همه به طرز وحشتناکی شیطان صفت هستند و هیچ ویژگی انسانی ندارند. بنابراین در حالی که ارباب حلقهها زمانی که برای اولین بار در دهه ۱۹۵۰ منتشر شد، اثری بالغ به حساب میآمد، اما نمیتواند در کنار پیچیدگی روایی، خون ریزی، فحاشی یا بحث جنسیتی گیم آف ترونز بایستد. با این حال وقایع سیلماریلیون این گونه نیستند و داستان متفاوتی برای ارائه دارند.
سیلماریلیون از نظر اخلاقی بسیار تاریکتر از ارباب حلقهها است. مطمئناً هنوز قهرمانان و شیاطینی بصورت آشکار در آن وجود دارند، اما شخصیتهایی مانند فئانور (Fëanor) و پسرانش و چندین نفر دیگر هستند که ظاهراً قهرمان بوده و علیه مورگوث میجنگندیدند؛ اما همچنان موارد وجود دارد که آنها را از رده قهرمانان خارج میکند. با این حال باید گفت که داستان تورین تورامبار تاریکترین قسمت از سیلماریلیون محسوب میشود. سیلماریلیون لحظات پیروزی بسیار کمی برای ارائه دارد و حتی در پایان جنگ علیه مورگوث به دلیل تمام مرگ و ویرانی بیهوده ناشی از درگیری به عنوان یک رویداد غم انگیز به تصویر کشیده میشود. تورین یک شخصیت پیچیده است، مردی که میل به انتقام گرفتن از موجوداتی که پدرش را از او گرفتهاند را دارد.
میل او به مبارزه با مورگوث او را به افراط و تفریط میکشاند که همین موارد باعث میشود داستان او تراژدی باشد. زندگی تورین یک تراژدی آشکار است، تراژدی که مدام دردی را بر ذهن و روح خواننده مثل میخ کوبیده میشود. تراژدی بزرگ تورین داستانی است که در آن پیروزیهای کوچک به شکستهای بزرگتری منجر میشود و کل ماجرا با شکست شیطان بزرگ یعنی مورگوث به پایان میرسد، اما باز همه چیز خراب میشود. تورین نشان میدهد که تالکین فقط موعظههای اخلاقی و داستانهای ساده نمینوشت، بلکه روایتهای غمانگیز بزرگی را به خوانندگان ارائه میداد. پس واضح است که گیم آف ترونز و کتاب نغمه آتش و یخ مدیون ارباب حلقهها هستند.
تراژدی تورین تورامبار نشانگر نوعی تاریکی است که گیم آف ترونز با آن قابل مقایسه نیست
گیم آف ترونز دارای لحظات تراژدی بسیاری است، مانند عروسی سرخ یا مرگ ند استارک یا ملیساندر و قربانی کردن دختر استنیس بارتیون ینی شیرین و بسیاری نمونه کوچک دیگر وجود دارد که به خوانندگان نشان میدهد که زندگی در وستروس چقدر میتواند وحشتناک باشد. با این حال حتی پس از آن، همه چیز کاملاً رنگ و بوی واقعیت را دارد. داستان تورین تورامبار مملو از کشته شدن دوستانش توسط تورین، ارتکاب اعمال شیطانی ناخودآگاه، عاشق شدن و ازدواج با خواهرش و ایجاد درد و رنج در هر کجا که میرود، چیزهایی تاریکی هستند که گیم آف ترونز هرگز نمیتواند مانند آن باشد.
تورین در دنیایی از حضور خدایان و جادو، یکی از قهرمانان بزرگ و همچنین یکی از شیاطین محسوب میشود. داستان او به نظر میرسد که باید چیزی شبیه به آن باشد، اما در عوض، پر از خون، مرگ، درد و ناامیدی است. تورین در بهترین مواقع شخصیتی ترسناک است، هم به خاطر نفرینش و هم به خاطر طبیعتش، جنگجویی که فقط برای مرگ دشمنانش در سرزمین میانه حضور داشت.
بیشتر بخوانید: ارباب حلقهها ؛ معرفی ترین پدر تورین اوکنشیلد در وقایع هابیت
ارباب حلقهها چند قهرمان ترسناک دارد، اما هیچ کدام از آنها به تورین نمیرسند. حتی اگر او را قهرمان خطاب کنیم، کمی احساس بدی به مخاطب دست خواهد داد. در بهترین حالت، او یک قاتل سریالی بود که افراد خوب و دوستانش را میکشد. او را با ند و راب استارک، لرد کامل جوانمرد و پسرش، جان اسنو حرامزادهای که نجیب تر از همه بزرگواران است، یا داووس سیورث، قاچاقچی که خانوادهاش را دوست دارد و وظیفه خود را در قبال اربابش انجام می دهد، مقایسه کنید.
تورین در دنیای خود بهتر از آنها داستان تراژدی خود را رقم زده است. اعمال و زندگی او چیزی را نشان میدهد که برخی از طرفداران سرسخت ارباب حلقهها که بسیاری از آنها هنوز سیلماریلیون یا ارباب حلقهها را نخواندهاند، خبر ندارند. نظر شما در این باره چیست؟ لطفا نظرات خود را با ما درباره این موضوع به اشتراک بگذارید.
بهترین بازیهای عید به پیشنهاد یوتوبرها
با عرض سلام و خسته نباشید مقاله خیلی جالبی بود هر چند تا داستان رو بطور کامل نخوانید متوجه تاریکی و غم عظیم تورین تورامبار نخواهید شد
یکی از مواردی که سیلماریلیون رو بی نظیر میکنه دنیای وسیع و داستان های بی شمار با ادبیات مختص و مجزا از همدیگه هستش به عنوان مثال در برابر تاریکی محضی که در داستان تورین تورامبار وجود داره داستان برن و لوتین بسیار شیرین و عاشقانه هستش و این اوج هنر استاد تالکین رو نشون میده که چنین حماسه های متفاوتی رو به تصویر کشیده و در عین حال شما هنگام شروع هر کدوم از این داستان ها احتمالا بدون استراحت کردن تا آخرین کلمه داستان رو خواهید خواند
ممنون میشم مقاله ای هم درباره برن و لوتین بنویسید
با تشکر
سلام دوست عزیز
حتما سراغش خواهیم رفت