ضعف شدید تلویزیون در تولید سریال‌های جدید و قدرت مالی پلتفرم‌های پخش آنلاین به آن‌ها کمک کرد نیروی انسانی بهتر را جلب کنند و سریال‌های پرمخاطبی بسازند. زخم کاری را باید سرآغاز موج نوی سریال‌های ایرانی با تمرکز روی پلتفرم‌های نمایش خانگی دانست. این سریال که فصل اول آن ۱۵ قسمت بود موج گسترده‌ای در جامعه ایجاد کرد و هرچند پخش آن قسمت‌های پایانی «می‌خواهم زنده بمانم» همزمان بود اما به سرعت تبدیل به شماره یک شد.

مهدویان، سناریوی “زخم کاری” را با اقتباس از رمان “بیست زخم کاری” نوشته و تلاش کرده اثری جنایی – درام خلق کند. او برای نزدیک‌کردن ساختار فیلم به ژانر از مؤلفه‌های ژانر گانگستری مثل قتل‌های زنجیره‌ای، نمایش چهره‌های منفی پدرخوانده‌ها و نبردهای قدرت بهره برده است. او در طول سریال تلاش می‌کند با رنگ‌ها بازی کند و سیاه و سفید شدن‌ها گاه و بی‌گاه تصاویر مخاطب حرفه‌ای‌تر را یاد فیلم‌های نوآر کلاسیک می‌اندازد. البته باید گفت مهدویان در خلق یک نوآر واقعی ناموفق است. سریال را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد: آغاز خوب و قابل‌قبول که بهترین قسمت سریال در قسمت هفتم رقم می‌خورد، میانه‌ای پر افت‌وخیز با دو قسمت نسبتاً خوب و پایانی آشفته و دور از فضای اصلی سریال.

چالش جدی سناریوی اقتباسی

مهدویان برای جلب‌توجه قشر وسیع‌تری از مخاطبان به ملودرام‌ها و ماجراهای عشقی نیز بی‌توجه نبوده و درون پی‌رنگ اصلی خود، چند پی‌رنگ فرعی با محوریت چنین موضوعاتی ایجاد کرده است. خط‌های ملودرام سریال در فصل اول، مانند تمام بخش‌های دیگر آن سیری سینوسی دارد و در نهایت نمی‌تواند در اوج باقی بماند. بزرگ‌ترین چالش در خلق ملودام در این سریال، ریشه‌ی اصلی ایده است. رمان بیست زخم کاری، رمانی چندان استخوان‌دار نیست و می‌توان گفت شخصیت‌‌های آن تا پایان، ناپخته باقی مانده‌اند. نبود خط قابل اتکای ملودرام در رمان مرجع باعث شد شخصیت‌های زخم کاری در این بخش ضعیف باشند و خط داستان ضعیف پیش برود.

رمان ۲۰ زخم کاری

رمان ۲۰ زخم کاری

اتفاق بد برای سریال جایی رقم خورد که مهدویان بین پایبند بودن به رمان و خلق داستان غیراقتباسی بلاتکلیف باقی ماند و نتوانست (یا نخواست) ضعف‌های داستانی مرجع خود را برطرف کند. این بلاتکلیف بودن باعث شد مهدویان در بخش‌هایی، وفادار به مرجع نباشد و برای مثال شخصیت‌هایی (بیشتر زن) به قصه اضافه کند که اتفاقا باعث بهتر شدن روند قصه شد اما پایبند ماندن به خط اصلی داستان رمان بیشتر این شخصیت‌ها را به وصله‌هایی ناجور تبدیل کرد.

مهدویان برای پرداخت به خطوط مختلف داستانی و ژانرهای مختلف، شخصیت منصورِ رمان را تبدیل به منصوره کرد؛ تغییری با کمینه‌ی خلاقیت! او نقش‌های میثم و مائده را هم برجسته کرد. این تغییرات فرصتی برای ایجاد یک ملودرام خانوادگی و داستان عشقی جوانانه فراهم می‌کند. می‌توان گفت که منصوره شخصیتی کاملاً جدید است که در منبع اصلی وجود ندارد.

شخصیت سمیرا در سریال “زخم کاری” با شمایلی متفاوت از رمان به تصویر کشیده شده است. در رمان، سمیرا زنی با خاستگاه مذهبی است که عشق به مادیات و پول نیز وجودش را فراگرفته است. اما در سریال، او ترکیبی از ویژگی‌های لیدی مکبث و سمیرای رمان است که درعین‌حال هیچ‌کدام از این دو نیست.

مهم‌ترین شخصیت سریال که فیلم‌نامه روی آن تمرکز می‌کند و باعث موفقیت قسمت‌های ابتدایی می‌شود، مالک مالکی با بازی جواد عزتی است. مالک ویژگی‌های قابل ستایشی دارد که به شخصیت او عمق می‌دهند و روی مخاطب تاثیر می‌گذارند. او فردی خانواده‌دوست است و هرچه انجام می‌دهد به‌خاطر سه عضو خانواده‌اش یعنی سمیرا، میثم و هانیه است. او برای این سه نفر خود را به خطر می‌اندازد و حاضر است با تمام وجود از خودگذشتگی کند. مالک باهوش است و بدون شعار، عمل را برمی‌گزیند و دیگران را تحت‌تأثیر اقدامات خود قرار می‌دهد. ویژگی سوم او نیز ایستادگی و تسلیم نشدن است. او بارها در طول سریال آگاهانه به دل خطر می‌زند و سعی می‌کند تعهدات خود را حتی به قیمت جانش عملی کند. با این شناخت بهتر از مختصات شخصیت مالک، می‌توان اعمال و رفتار او را در طول داستان بهتر تحلیل کرد.

شروع معمولی

شروع سریال و قسمت ابتدایی آن، اگرچه فاقد ویژگی‌هایی است که مخاطب را میخکوب کند یا او را برای قسمت بعدی منتظر نگه دارد، اما چند نکته مهم قابل‌بررسی در آن وجود دارد. نوع رابطه مالک و سمیرا دارای ابعاد جدیدی است که کمتر در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی دیده شده است. تصمیم مالک برای انتقال پول به‌حساب خود، تنها نقطه تعلیق قسمت‌های بعدی است. به‌رغم تبلیغات گسترده پیش از پخش، قسمت ابتدایی نتوانست انتظارات بالای مخاطبان را برآورده کند.

از نظر فنی، “زخم کاری” شاهد ارتقای قابل‌توجهی در کارگردانی مهدویان است. موسیقی پرحجم، اورجینال و درخشان حبیب خزایی‌فر یکی از شاخصه‌های مهم سریال است؛ شاخصی که در شبکه‌های اجتماعی بازتاب خوبی داشت و علاقه‌مندان به موسیقی درباره‌ی آن صحبت کردند. مهندسی موسیقی سریال از همان ابتدا مخاطب را اذیت می‌کند؛ شنیدن موسیقی هیجان برانگیز، پیش از رخ دادن رخداد هیجان‌انگیز، مثل دیدن با تاخیر مسابقه‌ی فوتبال است درحالی که گزارشگر بازی را بدون تاخیر گزارش می‌کند. خزایی‌فر در انتخاب تم‌های مختلف برای موسیقی فصل اول عملکرد بسیار خوبی دارد.

جواد عزتی در پوستر سریال زخم کاری فصل ۱

بدنه پی‌رنگ سریال را در انتهای قسمت دوم با قتل خان‌عمو شکل می‌گیرد؛ پیش‌ازاین واقعه، شاهد اجرایی خوب و استاندارد در فصل کورس شبانه و استفاده‌ی درست از نماهای هوایی و ترکیب آن با دکوپاژ ماشین‌ها هستیم که ریتم سریال را تند می‌کند. همچنین، هم‌پوشانی چنین نماهایی با فصل آماده‌شدن برای قتل و لحظات سکوت بین سمیرا و مالک، مقدمه‌چینی اتفاق نهایی را به‌خوبی رقم می‌زند. در پایان این قسمت، تدوین همزمان ماجراهای کریم، قتل خان‌عمو را در ذهن مخاطب به حاشیه می‌برد و او را از فضای پرهیجان این اتفاق بزرگ دور می‌کند.

پس از مرگ حاج عمو سهم‌خواهی دیگران و ورود منصوره به داستان، منجر به تکرار برخی اطلاعات از قبل عرضه‌شده می‌شود. هم‌زمان، اطلاعاتی درباره جابه‌جایی پول توسط مالک به مخاطب داده می‌شود که آوردهٔ مفیدی برای داستان ندارد و فقط تکرار ماوقع است. حضور منصوره در ابتدا نشان می‌دهد که ابعاد کاراکتر او برای گروه نویسندگان به‌درستی مشخص نشده، چرا که او بین عشق قدیم، اغواگری امروز و تصویر قدرت تازه سرگردان است. از سوی دیگر، شاهد شکل‌گیری رابطه میان مائده و میثم هستیم؛ عشقی سرخوشانه که یادآور فیلم “لاتاری” مهدویان است. دیالوگ‌های ردوبدل شده بین این دو کاراکتر کم‌جان و بی‌اثر طراحی شده‌اند و تا چند قسمت بدون افزودن چیزی به داستان یا تأثیر در سرنوشت شخصیت‌های اصلی، درجا می‌زنند.

اوج‌گیری به موقع

از قسمت چهارم به بعد، اهداف کاراکترها شکل مشخصی پیدا می‌کند و اضافه‌شدن کاراکترهای فرعی و کنش‌مند، مسیر داستان را به سمتی که مخاطب راضی شود می‌برد. مالک پس از قتلی که مرتکب شده، باید منتظر بازخواست باشد. این بازخواست و محاکمه به دو شکل درونی و بیرونی در فیلم‌نامه نمود پیدا می‌کند. شکل درونی آن، حالات روحی و وضعیت بد مزاجی اوست و شکل بیرونی آن از طریق شخصیت نجفی پیش می‌رود. نجفی به‌عنوان بزرگ‌ترین مانع جلوی راه مالک ظاهر می‌شود و از او حق‌السکوت طلب می‌کند. در اینجا، فیلم‌نامه طبق اصول فیلم‌نامه‌نویسی در خصوص شخصیت‌های فرعی حرکت می‌کند و نجفی با طمع‌کاری غیرقابل کنترلش، عمق بسیار خوبی به داستان و شخصیت‌های فرعی آن می‌دهد.

در اپیزود هشتم، همه چیز قابل‌پیش‌بینی می‌شود و دلایل محکمی برای رویدادهای در جریان ارائه نمی‌شود. مثلا خاندان ریز آبادی با همین توجیه ساده که از مالک می‌ترسند ناگهان حذف می‌شوند و مخاطب هرگز نمی‌فهمد آن‌ها چرا، چطور و چه وقت از ایران فرار کردند. تنها ماندن مائده در خانه که مقدمه‌ی خودکشی را فراهم می‌کند برای مخاطب توجیه‌پذیر نیست و مشخص نمی‌شود چرا میثم ناگهان تصمیم می‌گیرد مالک را تعقیب کند و از قضا او را در کنار کیمیا ببینید. تکه‌های این پازل‌ها بی‌سلیقه کنار هم چیده می‌شوند و اینطور به‌نظر می‌رسد که سناریست‌ها می‌خواهند هرطور شده قصه را تمام کنند. سریال‌بین‌های قدیمی‌تر این تجربه‌ی بسیار تلخ را در فصل پایانی «لاست» از سر گذرانده‌اند.

سکانس ترس هانیه و سمیرا از شبح خان‌عمو به دلیل ضعف در اجرا و بازی، بی‌اثر و بی‌رمق است. در چند قسمت میانی، خنده‌های آزادی‌محور به‌مرور آن حالت اغواگری و شیطانی خود را از دست می‌دهند و به دست‌مایه‌ای خنثی تبدیل می‌شوند.

فرود ناموفق

با ورود به بحران‌های مالک، طبق الگوهای پرده میانی فیلم‌نامه، بحران‌ها باید از پس هم بیایند و به شکل زنجیروار، سیری صعودی بگیرند و قهرمان را تا افول پیش ببرند. یکی از مهم‌ترین ضعف‌های پرده میانی، توجه نکردن به خطوط فرعی فیلم‌نامه و فراموش‌کردن آن‌ها است. سریال خوب به کلیات می‌پردازد؛ اما در جزئیات عملکرد خوبی ندارد. مثلاً، قانع‌شدن سریع میثم در مقابل حرف‌های پدرش با نوع تعقیب و گریزی که مخاطب دیده هم‌خوانی ندارد.

دخترک پیشگو هم در داستان حضور مستمر ندارد و مشخص نیست چه زمانی می‌شود انتظار او را داشت. مهمانی کوتاه مالک (که اگر مخاطب رمان مرجع را نخوانده باشد با آن ارتباطی برقرار نخواهد کرد) بی‌فایده و غیرضروری دارد. این مهمانی نه اطلاعاتی به بدنه روایت تزریق می‌کند و نه به شخصیت‌پردازی کمکی می‌کند. مسئله اینجاست که این مهمان در خط داستانی رمان به‌کار نویسنده آمده و اینجا برای بازگشت به اصل داستان کمی دیر شده است. بااین‌حال، تلاش فیلم‌نامه‌نویسان برای قدرتمند کردن شخصیت مالک از طریق باریک کردن بدنه اصلی درام، منطقی به نظر می‌رسد.

آزاده رعناپور و جواد عزتی در فصل اول سریال زخم کاری

زخم کاری با ارائه چند کاشت روایی، ابزاری برای تنگ کردن عرصه برای مالک فراهم می‌کند. ارتباط سمیرا و کیمیا، تغییر کاراکتر کیمیا از یک رقیب عشقی به یک انسان منفعت‌طلب و نمایش ترس مالک از موتوری که دنبالش می‌کند مهم‌ترین تلاش‌های نویسندگان برای رسیدن به این هدف هستند. همچنین، مواجهه حاج مظفر با افراد مختلف و نوع خاص چای خوردن او نیز بخش‌های جدیدی از شخصیت‌ها را نمایان می‌کند و آن‌ها را برای تحولات بعدی داستان آماده می‌کند.

این عناصر جدید نه‌تنها برای تغییروتحول شخصیت‌ها بلکه برای تشدید تنش‌ها و تحولات در داستان، نقش مهمی دارند و باعث پیچیده‌تر شدن داینامیک‌های داستانی می‌شوند که مخاطب را به سمت نوآوری و پیچیدگی داستان جذب می‌کنند.

پایان‌بندی نامناسب

در دو قسمت پایانی، وجود اتفاقاتی بسیار غیرمنطقی، می‌تواند برای مخاطب تجربه‌ی ناخوشایندی باشد. بازگشت ناگهانی و آسان ناصر بدون مقدمه‌‌ی کافی که غیبت طولانی‌اش را زیر سؤال می‌برد، یکی از این نقاط منفی است. اینجاست که مخاطب احساس می‌کند سناریست‌ها خسته هستند یا وقت کافی برای پردازش آن‌چه در ۱۳ قسمت قبلی نوشته‌اند، ندارند.

در انتهای قسمت‌های پایانی، سریال “زخم کاری” به طور ناگهانی و بدون دلیل قانع‌کننده‌ای، از ژانر گانگستری به درس اخلاق تبدیل می‌شود. این تغییر در مسیر داستانی که از قسمت چهاردهم به بعد آغاز می‌شود، سبب می‌شود عمق و پیچیدگی کاراکترها بسیار کم شود و آن‌ها به مخلوقاتی تک‌بعدی و ضعیف تبدیل شوند.

اپیزود نهایی، به‌دوراز هر گونه پیچیدگی و تعقیبی بی‌رمق، کاراکترها را به یک بُعد ساده و ترسیمی محدود می‌کند. این در حالی است که پیام‌های آموزنده و ارزشمندی که در آن مطرح می‌شود، به‌طورکلی از قابلیت انتقال و توجیه داستان نوآر یا جنایی، به‌درستی پیروی نمی‌کند.

Loading