سریال‌بین‌های قدیمی به یاد دارند که وقتی اعلام شد فصل جدید فرار از زندان ساخته می‌شود چه قدر تعجب کردیم؛ چون سریال جوری تمام شده بود که اصلا جایی برای فصل جدید نداشت. فصل دوم زخم کاری هم همچین احساسی ایجاد کرد.
فصل اول زخم کاری به پایان رسید و به نظر می‌رسید داستان آن و کار محمدحسین مهدویان به پایان رسیده باشد. زخم کاری همان داستان یک فصلی خود را با مشکلات فراوان به پایان رساند؛ در واقع، به نظر می‌آید فصل دوم این سریال از ابتدا در برنامه‌های سازندگان نبود و آن‌ها ناگهان تصمیم به ساخت آن گرفتند. این تصمیم باعث شد فصل دوم عملاً بدون هیچ ایده یا داستانی جدی آغاز شود و ادامه پیدا کند. مشکل اصلی فصل دوم زخم کاری (علاوه بر مشکلات فراوان دیگری که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد) نبود ایده و داستان محکم است. سازندگان تنها خواستند زخم کاری ادامه پیدا کند و این مسئله از همان ابتدای فصل دوم کاملاً مشهود است.
خالقان سریال می‌گویند فصل اول را با اقتباس از مکبث و فصل دوم را با اقتباس از هملت ساخته‌اند. اگر مکبث خوانده باشید، بعد از تماشای فصل اول به این نتیجه می‌رسید که استفاده از این نام‌ها بیشتر برای جلب مخاطب است؛ این استراتژی بازاریابی کاملا شکست خورده است.

مالک بلاتکلیف

از ابتدای فصل دوم، مشکل اصلی پیدا نشدن جسد مالک است. در این راستا، بازجویی‌هایی از چندین نفر صورت می‌گیرد تا شاید محل جسد مشخص شود. اما این صحنه‌های بازجویی از ضعیف‌ترین و بی‌تأثیرترین بازجویی‌هایی هستند که می‌توان به یاد آورد. لحن نامناسب مأموران و بازی ضعیف متهمان باعث می‌شود این صحنه‌ها به‌جای ایجاد حس درام، بیشتر به کمدی بی‌مزه شباهت پیدا کنند. این بازجویی‌ها تا قسمت دوم ادامه می‌یابند، بدون هیچ دلیل مشخصی و بدون اینکه در پیشبرد داستان کمکی کنند.
وقتی سریال برای اولین‌بار مالک را به مخاطب نشان می‌دهد و بر زنده‌بودن او مهر تأیید می‌زند، تمام مسئله جسد مالک به فراموشی سپرده می‌شود. گویی فیلم‌ساز فراموش کرده که مخاطب می‌داند مالک زنده است؛ اما شخصیت‌های سریال از این موضوع بی‌اطلاع هستند. بااین‌حال، رفتار آن‌ها به‌گونه‌ای است که انگار از زنده‌بودن مالک خبر دارند. میثم که به‌شدت دنبال جسد مالک بود، ناگهان و بدون هیچ نقطه عطف یا اتفاقی در فیلمنامه، این جست‌وجو را فراموش می‌کند. این یک نقص آشکار در فیلمنامه و داستان است و تا چشم کار می‌کند، فیلمنامه فصل دوم زخم کاری پر از این نقاط ضعف است.

جواد عزتی در فصل دوم سریال زخم کاری

جواد عزتی فصل دوم را می‌توان بدترین جواد عزتی تا امروز دانست. بازیگری که باید او را بهترین نسل خودش دانست در فصل دوم خالق شخصیتی مضحک است که با کت و شلوار توی استخر می‌پرد. مالک در این فصل سکانس‌هایی خلق می‌کند که برای تماشای آن‌ها باید تلاش کرد.
در بحث شخصیت‌پردازی و بازی‌ها نیز سریال وضعیت بهتری ندارد. فصل دوم سریال چندین شخصیت جدید معرفی می‌کند که تقریباً همه آن‌ها در حد کاریکاتور باقی می‌مانند. یکی از این شخصیت‌ها مسعود طلوعی، بدمن یا نیروی ضد محرک داستانی است که قرار است با مقابله با میثم، کشمکش لازم برای درام را ایجاد کند. اما این شخصیت به‌درستی پردازش نمی‌شود. بهترین توصیف برای این شخصیت، صفت مشهور مسعود فراستی است:
ماقبل مقوا!

شخصیت‌های ضعیف

طلوعی در طول ۱۳ قسمت، بیشتر شخصیتی منفعل است و آن ترس و هیولایی که سعی می‌شود از او ساخته شود، هرگز به موفقیت نمی‌رسد. شخصیت او تنها بر اساس گفته‌های دیگران شکل می‌گیرد و به‌جز یکی دو قسمت پایانی (که با شخصیت‌پردازی قبلی او در تضاد است) به واقعیت نمی‌پیوندد. این شخصیت‌پردازی ضعیف با بازی بسیار ناموفق کامبیز دیرباز همراه است که شخصیت با تم گادفادر را به سطحی کمیک پایین می‌آورد.
تضاد در شخصیت‌پردازی همچنان در سریال وجود دارد. شخصیت میثم در مقاطعی بسیار شکاک و دقیق است و مواقعی دیگر بسیار ساده و نادان به نظر می‌رسد. او به همه چیز و همه‌کس شک دارد؛ اما هنگام مرگ منصوره تا زمانی که سیما احتمال قتل را با او در میان نگذارد، اصلاً به قتل فکر نمی‌کند.

کامبیز دیرباز در فصل دوم سریال زخم کاری

حتی در دو قسمت پایانی دو بار به همان شکل فریب‌خورده و به ویلای طلوعی می‌رود. این یک پارادوکس در پرداخت شخصیت اوست که نه در فصل اول و نه در فصل دوم شکل نمی‌گیرد و خوشبختانه در فصل سوم خبری از او نیست. فصل دوم حتی شخصیت خوب سمیرا را تا حد یک ساده‌لوح بازی خور پایین می‌آورد.
رابطه بین سمیرا و میثم هم فاقد منطق روایی و شخصیتی است. چرا میثم تا این حد به مادرش بدگمان است؟ سمیرا برای نجات جان او با حالتی نگران با او در ترکیه تماس می‌گیرد؛ اما میثم فکر می‌کند مادرش دروغگو است. این تنفر و بدگمانی به طور طبیعی از داستان ناشی نمی‌شود و به‌اجبار به آن اضافه شده تا نوعی کشمکش ایجاد کند که به دلیل تصنعی بودن، موفق نیست.

سناریوی پرتناقض

فصل دوم زخم کاری تناقض‌های فراوانی در روایت خود دارد. یکی از این تناقض‌ها مربوط به شخصیت مالک است که تا پیش از قسمت چهارم اصرار داشت از محل مخفی خود خارج شود، اما هر بار با مخالفت دستمالچی مواجه می‌شد. بااین‌حال، ناگهان در قسمت چهارم، وقتی دستمالچی تصمیم می‌گیرد او را از آن محل خارج کند، مالک مخالفت می‌کند و حتی حاضر به طلاق سمیرا می‌شود. این تحول در مالک کی و چگونه رخ داد؟ لحظه عطف کجاست؟ هیچ‌کدام از این مسائل به‌درستی ساخته‌وپرداخته نمی‌شوند.
فیلمساز تنها هدف و نقطه پایانی مشخصی در ذهن دارد، اما نمی‌داند چگونه مسیر داستان را به آن نقطه برساند. به‌عنوان‌مثال، فعالیت‌هایی مثل هک‌کردن تلگرام و جی‌میل نشان‌دهنده همین موضوع است. باید توجه داشت که هک‌کردن تلگرام از یک شخصیت هیولا نمی‌سازد و خوراندن به‌زور شیرینی نیز چنین تأثیری ندارد. فصل دوم زخم کاری در ساخت ابهت و قدرت، کاملاً ناکام است و همین امر باعث می‌شود کشمکش بین نیروی ضد محرک داستانی و مثلاً قهرمان قصه تصنعی و بدون حس باشد.
در سراسر فیلمنامه فصل دوم، اجبار به چشم می‌خورد. فیلمساز تنها می‌خواهد به نقطه تعیین شده در ذهن خود برسد و اینکه چگونه به آن برسد ظاهراً اهمیتی ندارد. او دو نفر را با میثم به سفر ترکیه می‌فرستد، به چه دلیل؟ تنها برای‌آنکه آن‌ها به‌جای میثم کشته شوند. حضور آن‌ها هیچ تأثیری ندارد و تنها برای رساندن داستان به نقطه مدنظر فیلمساز است. یا همان فریب‌خوردن دوباره میثم برای رفتن به ویلای طلوعی؛ چرا این شخصیت شکاک تا این حد نادان می‌شود؟ چون فیلمساز قصد دارد به هر شیوه‌ای او را برای درگیری با شهریار (که او هم چه شخصیت بی‌سروتهی است) به آن ویلا بکشاند.
به نظر می‌رسد جنگ‌های سیاسی / اقتصادی پلتفرم‌های پخش آنلاین باعث شده تیم‌های سریال‌سازی مجبور به تولید محصولاتی در سطح فصل دوم زخم کاری شوند. این محصول‌ها فقط برای پر کردن کنداکتور و تبلیغات سطح تولید می‌شوند.

Loading