اپیزود ۵ سریال خاندان اژدها، نبردهای حماسی اژدهایان در هفته گذشته را با سیاست‌های پیچیده جایگزین می‌کند. آنقدر اتفاقات ظریف در این قسمت می‌افتد که تقریباً غیرممکن است که همه آن‌ها را با همدیگر درک کنید٫ به همین دلیل است که این قسمت را دو بار تماشا کرده و برای نکات مهم و گسترده‌ای دست پیدا کردم. البته باید گفت که بخاطر وقوع رگباری اتفاقات٫ قسمت پنجم باعث شد تا نتوانم به حافظه تصویری خود تکیه کنم. با مجله بازار برای درک اتفاقات اپیزود پنجم از فصل ۲ سریال خاندان اژدها همراه باشید.

سر کریستون کول و گواین های تاور در رژه مثلا پیروزمندانه اپیزود ۵ سریال خاندان اژدها

سر کریستون کول و گواین های تاور در رژه مثلا پیروزمندانه اپیزود ۵ سریال خاندان اژدها

اول سراغ کینگز لندینگ می‌رویم. ارتش سر کریستون کول مثلا پیروزمندانه در امتداد جاده پادشاه به سمت دروازه‌های شهر رژه می‌روند. سپس در کنار کریستون کول گواین های تاور را می‌بینیم در حالی که شنل سبزش گل آلود شده٫ سوار بر اسبش پیش می‌رود. اما ماجرا فقط نیست٫ چون روی گاری، سر اژدها میلیس (Meleys) قرار دارد که از بدن بزرگش جدا شده است. در این حین صدایی به گوش می‌رسد که می‌گوید: ببینید! اژدهای خائن، ملیس! در جنگ توسط پادشاه کشته شده است!

اما این حرف‌ها باعث می‌شود تا مردم نظر دیگری داشته باشند. جمعیتی از  مردم با دیدن این منظره عقب می‌نشینند و از بین آن‌ها زمزمه‌های مخالف و ناشی از ترس به گوش می‌رسد. حتی مردی در بین جمعیت با صدایی ضعیف اما واضح می‌گوید: این نشانه یک بد اقبالی است! دیگری به آهنگر، هیو همر، می‌گوید: «من فکر می‌کردم اژدهایان خدا هستند! پس با توجه به این واکنش‌ها باید گفت که این بیشتر یک مراسم تشییع جنازه برای یک موجود قابل احترام بود تا یک راهپیمایی پیروزمندانه! البته گاری دیگری هم در این بین وجود داشت که یک جعبه تابوت مانند اما ساده را حمل می‌کند. نحوه فیلمبرداری روی این جعبه به گونه‌ای است که آن را هم مهم جلوه کرده و هم باعث می‌شود تا آن را چیزی ساده در نظر بگیریم.

با روی کار آمدن ایموند در فصل دوم خاندان اژدها آلیسنت قدرت خود را از دست می‌دهد.

با روی کار آمدن ایموند در فصل دوم خاندان اژدها آلیسنت قدرت خود را از دست می‌دهد.

پس از مدتی در داخل رد کیپ٫ ما محتویات تابوت را مشاهده می‌کنیم و متوجه می‌شویم که جسد نیمه جان پادشاه اگون درون آن قرار داشته است. خدمتکاران او را از جعبه خارج کرده و روی تختش می‌گذارند. او زنده است، اما فقط، بدنش سوخته و زرهش ذوب شده و به بدنش چسبیده است. سپس استادان دور او را احاطه کرده و شروع به جدا کردن زره فولادی والریایی می‌کنند. استاد اعظم هم با بررسی اوضاع به ملکه آلیسنت می‌گوید که معلوم نیست آیا پسرش جان می‌گیرد یا خیر. شاهزاده ایموند هم به پای تخت می‌آید و با پوزخندی روی صورتش نگاهی به مادرش می‌اندازد و به او می‌گوید: «کسی باید به جای اگون حکومت کند.

در صحنه‌ای دیگر آلیسنت به دیدار سر کریستون کول – ژنرال ارتش و دست پادشاه می‌رود. آلیسنت از او می‌پرسد چه اتفاقی افتاده و کریستون به او می‌گوید که توانستند قلعه را فتح کنند. آلیسنت می‌پرسد: و ایموند؟ سهم او در این کار چه بود؟». کول هم پاسخ می‌دهد: نمی‌توانم بگویم. بعداً، شورای کوچک اگون برای بحث در مورد جنگ و موضوع جانشینی تشکیل جلسه می‌دهد. آلیسنت به وضوح از ایموند که به گمان او نقشی در زخمی شدن اگون داشته٫ ناراحت است. آلیسنت خطاب به شورا می‌گوید که ایموند برای حکومت کردن خیلی جوان و عجول است، اما این حرف آلیسنت زیاد مورد توجه قرار نگرفته و اکثریت حتی کریستون کول از ایموند حمایت می‌کنند.

ایموند هم پس از تصمیم شورا اعلام می‌کند که مستقیما به مسائل دولتی خواهد پرداخت. همانطور که مشاوران صحبت می‌کنند، آلیسنت متوجه می‌شود که او بصورت تمام کمال کنار گذاشته شده است. درست است که آلیسنت در حالی که ویسریس بیمار بود، مدتی حکومت کرده و با حمایت پدرش، اتو هایتاورز در وستروس سایه سبز بلندی را ایجاد کرده باشد. از طرفی هم اگون ضعیف و احمق بود و به راحتی قابل نفوذ بود. اما با روی کار آمدن ایموند دیگر خبری از این حرف‌ها نیست و می‌شود گفت ستاره اقبال آلیسنت سقوط کرده است.

گفتگوی سر کریستون کول و ملکه آلیسنت در سریال خاندان اژدها

گفتگوی سر کریستون کول و ملکه آلیسنت در سریال خاندان اژدها

در ادامه ایموند که روی کار آمده دستور می‌دهد که دروازه های شهر را ببندند و هیچ کس نمی‌تواند بدون تأیید سلطنت وارد یا خارج شهر شود. آلیسنت هم با توجه به این که شوکه شده٫ به این حرف‌ها گوش نمی‌دهد و وحشت زده شده و چهره‌اش کشیده شده است. در آخر ایموند دستور می‌دهد که اجساد آویزان شده موش گیرها را پایین بیاورند.

بعد از جلسه شورا هنگامی که آلیسنت دوباره با کول روبرو می‌شود، بخاطر حمایت کریستون از ایموند گلایه خود را اعلام می‌کند. اما کریستون در جواب از قتل عام در میدان جنگ Rook’s Rest به او می‌گوید. حرف‌های کریستون به وضوح نشان می‌دهد که او عوض شده و چیزی در او تغییر کرده است و هم اکنون بار سنگین‌تری بر دوش او قرار دارد. اعتراف می‌کنم، در این چند قسمت اخیر خیلی از او متنفر نبودم، فقط به این دلیل که او ارزش خود را به‌عنوان یک رهبر بسیار باهوش‌تر و هوشیارتر از زمانی که سر آریک را به مرگ فرستاد، نشان داد.

کریستون کول در حرف‌هایش مردانی را توصیف می‌کند که در آتش مرده و گوشتشان از استخوان‌هایشان جدا شده و ذوب می‌شود و وحشت از آن هنوز در پشت چشمان کریستون قابل لمس است. او تقریباً با حالت تأسف می‌گوید: «ما جنگ را به اژدهایان واگذار کردیم و اژدها سواران باید ما را رهبری کنند. آلیسنت هم در مورد عدالت از او پرسیده و در نهایت می‌گوید که پس مرا کنار میگذاری؟ کریستون هم در جواب می‌گوید: آیا من به شما لطف نکردم؟ کاری که اکنون باید انجام دهیم وحشتناک است. آیا شما مدیریت آن را بر عهده خواهید داشت؟ آلیسنت هم با نداشتن جوابی قانع کننده٫باعث می‌شود که این مکالمه چندان نتیجه بخش نباشد.

آیا ایموند برای بدست أوردن تاج و تخت برادرش را به‌ آتش کشید؟

آیا ایموند برای بدست أوردن تاج و تخت برادرش را به‌ آتش کشید؟

دوباره برمی‌گردیم به شهر، هیو همر و همسرش در مورد اینکه بعداً چه کاری باید برای نجات خود انجام دهند، با یکدیگر بحث می‌کنند. همسر هیو همر می‌خواهد برود و ولی او می‌خواهد بماند. چون غرورش او را از رفتن نزد خانواده همسرش برای کمک باز می‌دارد. در نهایت همسر هیو همر به او می‌گوید: «به هر حال بمان و منتظر وعده‌های پادشاه باش». هیو همر در نهایت تصمیم می‌گیرد که برود٫ اما وقتی به دروازه شهر نزدیک می‌شوند، گارد طلایی دروازه‌ها را می‌بندند. در این حین نگهبانان اعلام می‌کنند که به دستور شاهزاده ایموند هیچ کس حق خروج ندارد و دهقانان هم گیج می‌شوند٫ چون که ایموند پادشاه نیست. ولی از طرفی هم هنوز هیچ کس از سرنوشت اگون خبر ندارد.

در صحنه‌ای دیگر از اپیزود٫ هنگام شب ایموند تک چشم تنها ایستاده و به تخت آهنین خیره می‌شود که توسط شمشیرهای ذوب شده بی شماری احاطه شده است. او در همین حال سرسخت و غمگین بوده و به فکر فرو رفته است. شاید او خودش را روی آن تخت تصور می‌کند. شاید هم او خوشحالی است از این که برادرش دیگر شرایط حکومت کردن را ندارد.آیا این قدرتی است که او می‌خواهد؟ یا قدرت صرفاً پایانی برای چیزهای دیگر مثل انتقام است؟

سپس هلینا آنجا آمده و با ایموند روبرو می‌شود و از او می‌پرسد: ارزشش را داشت؟ ایموند هم جوابش را نمی‌دهد. شاید او در ذهنش بهای آن را حساب می‌کند. نه فقط اگون، بلکه مرگ لوسریس ولاریون و قتل انتقام جویانه پسر هلنا، شاهزاده جیهاریس. واقعا ارزشش را داشت؟

اما در صحنه بعد اتاق خواب اگون و در کنار او ملکه آلیسنت غمگین را می‌بینیم. آیا او بیش از اینکه از وضعیت رقت انگیز پسرش ناراحت باشد، از خنثی کردن فشارهای خود، تحقیرش در برابر شورای کوچک ناراحت است؟ در نهایت هم ألیسنت از اتاق خارج می‌شود و همانطور که او این کار را انجام می‌دهد، اگون به أرامی زمزمه می‌کند: مادر! که آلیسنت صدایش را نمی‌شنود. بطور کلی فضای کینگز لندینک بس پر از غم و اندوه بسیار زیاد است. همه با ردای ناامیدی بزرگ به اطراف می‌روند و وضعیت چندان تعریفی ندارد.

اوضاع هارنهال به شدن پیچیده شده است.

اوضاع هارنهال به شدن پیچیده شده است.

برویم هارنهال تا ببینیم آنجا چه خبر است؟ خب٫ جاه‌طلب‌ترین تارگرین یعنی دیمون هنوز در رویاهای غرق شده و به نظر می‌رسد که او کم کم در حال دیوانه شدن است. اگرچه می دانیم که این مکان است که زیر پوست او نفوذ کرده و جادوگری آلیس ریورز هم که با جادوی عجیب و قدیمی خود روی دیمون اثر گذاشته٫ بی تاثیر نیست. دیمون با اربابان سرزمین رودخانه پیشرفت چندان خوبی نداشته و براکن‌ها حتی با تهدید آتش اژدها هم تسلیم نشده‌اند. وقتی براکن ها از تسلیم شدن امتناع می‌ورزند، دیمون می‌گوید: «فکر نمی‌کردم آن‌ها اینقدر مشتاق مرگ باشند».

درعوض، او به بلک‌وودها می‌گوید که براکن‌ها را متقاعد کنند که به سمت خودی ملحق شوند. با این حال، آن‌ها نباید اینطور به نظر برسند که تارگرین‌ها دستی در هر یک از وحشیگری‌ها دارند. در ادامه این طرح هم طبق برنامه پیش نمی‌رود. همانطور که یک شاعر معروف وستروسی زمانی فکر می‌کرد، «حتی بهترین نقشه‌های اژدها و آدمیان، اغلب به اشتباه می‌افتند، و تنها اندوه و درد را برای شادی موعود برای ما باقی می‌گذارند!» همان هم می‌شود.

در ادامه دیمون در رویاهای خود، با زنی زیبا در یک مکان تاریک وارد رابطه می‌شود، جالب این که مو و پوست آن زن هم سفید است. او به وضوح یک تارگرین است و حرف‌های شیرینس را در گوش دیمون زمزمه می‌کند. او می‌گوید: «ویسریس برای تاج و تخت نامناسب بود، اما تو دیمون، برای آن ساخته شدی.» همانطور که دیمون او را نوازش می‌کند، خونی را در زیر انگشتانش می‌بیند که از روی سینه‌ زن آغشته شده است. در ادامه زن می‌گوید: «چه می‌شد اگر اول به دنیا می‌آمدی، فرزند مورد علاقه‌ام،» اینجا است که ما متوجه می‌شویم که این آلیسا تارگرین، مادر ویسریس و دیمون، همسر برادرش بیلون، دختر جیهاریس اول است.

نقد اپیزود ۴ از فصل دوم سریال خاندان اژدها | اژدهایان شروع به رقصیدن می‌کنند

(دو ایده در مورد نام: کاراکتر جادوگر آلیس به شدت به آلیسا نزدیک است. آیا تصادفی است؟ آیا شما به چنین چیزهایی اعتقاد دارید؟ همچنین اگر D را از اسم دیمون بگیرید و آن را در انتهای اسم قرار دهید، اسم ایموند بدست می‌آید. آيا باز هم تصادفی است؟) در هر صورت، مطمئن نیستم که آیا این رویا صرفاً جاه طلبی خود دیمون است که به لطف جادوی آلیس اتفاق افتاده یا اینکه آلیس مستقیماً بر افکار دیمون تأثیر می‌گذارد.

بعدها وقتی این دو با یکدیگر صحبت می‌کنند، آلیس دیمون را به خاطر تاکتیک‌های وحشیانه‌ای که پرچمدارانش در ریورلندز به کار گرفته‌اند، سرزنش می‌کند. دیمون هم با بی حوصلگی پاسخ می‌دهد: اگر ایموند حکومت کند، قلمرو آسیب خواهد دید و باید دعا کنید تا هرگز او را ملاقات نکنید. آلیس هم پاسخ می‌دهد: «من همین را در مورد شما شنیده بودم و من مطمئن هستم که تاکتیک‌های شما توسط ملکه تایید شده است.  البته این اولین باری نیست که در این فصل، یا حتی این قسمت، دیمون با رینیرا مقایسه می‌شود. پیش از این، سر سایمون استرانگ از دیمون به عنوان «سرور من» یاد می‌کرد و دیمون هم خواستار این شد که اکنون او را «پادشاه من» خطاب کند.

آلیس در هنگام صحبت با دیمون در سریال خاندان اژدها به موارد عجیبی اشاره می‌کند.

آلیس در هنگام صحبت با دیمون در سریال خاندان اژدها به موارد عجیبی اشاره می‌کند.

در ادامه دیمون نقشه واقعی خود را به جادوگر می‌گوید. او می‌گوید رینیرا نمی‌تواند موفق شود، حتی اگر من بخواهم که اینطور باشد. افرادی که از او حمایت می‌کنند توسط او رهبری نمی‌شوند. آن‌ها برای قدرت به یک مرد نگاه می‌کنند. چه کسی برای رهبری آن‌ها مناسب‌تر است؟ های تاورها با مکر حیله‌ای که دارند یا اولین وارث واقعی ویسیریس؟ دیمون در ادامه می‌گوید: وقتی کینگز لندینگ را فتح کردم٫رینیرا می‌تواند به من پیوسته و جایگاهش را در کنار من داشته باشد و شاه و ملکه با هم حکومت می‌کنند.» در نهایت آلیس به او می‌گوید: «حیف که هرگز مادرت را نشناختی» و دیمون هم با شنیدن این حرف به رویای خود، به مادرش در جوانی، موهای بلند سفید و پوست رنگ پریده‌اش فکر می‌کند که همین او را می‌ترساند.

بعد آن سایمون استرانگ خبر می‌دهد که براکن‌ها بالاخره تسلیم شده‌اند و دیمون پیروز ماجرا می‌شود، اما پیروزی او کوتاه‌مدت است. بعداً، اربابان دور هم جمع شده ریورلندز که همگی هنگام نیمه‌ شب در هارنهال با دیمون ملاقات می‌کنند. این ملاقات به این دلیل است که آن‌ها از اتفاقی که از زمان ورود دیمون به ریورلندز رخ داده است، ناامید هستند. آن‌ها به دیمون می‌گویند سپت‌های مقدس در زمین براکن‌ها سوزانده شده٫ دام‌ها دزدیده٫ مزارع سوزانده و بچه‌ها برده شده‌اند. یکی از لردها به دیمون می‌گوید: «این جانوران با افتخار پرچم خاندان تارگرین را حمل می‌کردند که همین باعث ناراحتی شاهزاده شد. اربابان در ادامه مرگ جیهاریس را مطرح می‌کنند و به دیمون می‌گویند که هرگز به دنبال کسی که بچه‌ها را می‌کشد، نخواهند رفت.

یکی از اربابان زن شجاع و یا احمق هم  به دیمون می‌گوید: «این را بدان، مداخله گر، سرزمین ریورلندز مکانی باستانی است که خدایان قدیمی و جدید آن را از نزدیک تماشا می‌کنند. اژدها یا هر کس دیگری، ما پرچم‌های خود را برای ظالم برافراشته‌ایم.» دیمون هم با شنیدن این حرف‌ها آنقدر مبهوت شده و شاید آنقدر از همه توهماتش به لرزه در آمده که وقتی نجیب زاده‌ها او را ترک می‌کنند، حرفی برای گفتن ندارد. آیا او با خون و آتش پاسخ خواهد داد؟ نظرت شما چیست؟

در مورد هارنهال هم باید گفت که اژدهای دیمون دیگر از این محیط نم ناک خسته شده و وقت آن است که به آسمان‌ها برگردد و این مکان ترسناک را پشت سر بگذارد. اینجا هم به اندازه کینگز لندینگ غم وجود دارد، اما غم آن کهنه‌تر است م می‌شود بوی آن را از محیط آنجا حس کرد.

لرد کورلیس ولاریون در سریال خاندان اژدها

لرد کورلیس ولاریون در سریال خاندان اژدها

حال از کنار دراگون استون پرواز می‌کنیم، اما با طی مسافت خیلی کوتاه به سمت جنوب به جزیره دیگری یعنی دریفت مارک می‌رویم. در این مکان ارباب جزر و مد در مات خود غرق شده است. کورلیس ولاریون، مار دریایی، از مرگ همسرش، رینیس، ملکه‌ای که هرگز نبود، غمگین است. نوه‌اش به درخواست رینیرا به ملاقات او می‌رود و جعبه‌ای را برایش می‌آورد که نشان دست داخل آن است. یعنی رینیرا او را به عنوان دست ملکه کنار خود خواهد داشت. کورلیس هم می‌گوید: «حتی مرگ همسرم هم او را راضی نمی کند. آیا او به اندازه کافی از خاندان من استفاده نکرده است؟

بیلا هم تحت تأثیر ترحم پدربزرگ خود قرار نگرفته و می‌گوید که افتخار بزرگی است که از او خواسته شود به عنوان دست خدمت کند، علاوه بر این بیلا می‌گوید رینیس تنها همسر شما نبود و چیزی نبود که از شما گرفته شود٫ او یک شاهزاده خانم تارگرین بود، ملکه ای که هرگز نبود و به میل خود به Rook’s Rest پرواز کرد.

بیلا در ادامه می‌گوید که او در آتش جان باخت، مثل مادرش که ترجیح داد بمیرد. همانطور که من خود آرزو دارم اینگونه به زندگی خود خاتمه دهم. او در نهایت به مار دریایی می‌گوید که هدفش دیدن صعود رینیرا به تخت آهنین است. بیلا در حالی که می‌خواهد برود می‌گوید: «شما می‌توانید هر کاری که صلاح می‌دانید انجام دهید. کورلیس هم به دنبال او خطاب به بیلا می‌گوید: من تو را وارث خود خواهم کرد. ولی بیلا می‌گوید: «من خون و آتشم».

رینیرا تارگرین در سریال خاندان اژدها

رینیرا تارگرین در سریال خاندان اژدها

به شما گفتم سفر ما به دریفتمارک کوتاه خواهد بود، اما می‌ترسم سالن‌های دراگون استون به اندازه سالن‌های هارنهال سرد و ناخوشایند باشند، اگرچه شاید آنقدرها هم با پوسیدگی همراه نباشند. در اینجا یعنی دراگون استون، حداقل به نظر می‌رسد که مادر و پسر علاقه واقعی به یکدیگر دارند. رینیرا و جیس همیشه موافق یکدیگر نیستند، اما آن فاصله سرد و وحشتناکی که بین آلیسنت و فرزندانش احساس می‌کنیم٫ در اینجا وجود ندارد.

با این حال، جیس از محدودیت‌هایی که مادرش برقرار کرده٫ ایراد می‌گیرد. او می‌خواهد کمک کند، اما پس از مرگ برادرش لوسریس، رینیرا از این که به او اجازه پرواز را بدهد، متنفر است. در شمال، رینا تمام تلاش خود را در بین خاندان آرین، در ایری (Eyrie) با لیدی آرین انجام می‌دهد. بیلا هم ماموریت‌های جستجوی خود را انجام می‌دهد. اما جیس در حبس خانگی به سر می‌برد.

ماجرای دوقلوها

جیس در حال مذاکره با فری‌ها در خاندان اژدها

جیس در حال مذاکره با فری‌ها در خاندان اژدها

در طول این مذاکرات همه چیز برای جیس خوب پیش می رود. فری‌ها اژدهایان رینیرا را برای حفاظت از خود درخواست می‌کنند و جیس هم موافقت می‌کند٫ اما آن‌ها اشاره می‌کنند که اژدهایان نمی‌توانند همزمان در همه جا باشند. ویگار ممکن است زمانی که بی دفاع هستند به سراغ آن‌ها بیاید. چیزی که آن‌ها خیلی دوست دارند داشته باشند، قلعه هارنهال است که بیشترین ارزش را دارد. جیس با شرایط آن‌ها موافقت می‌کند٫ اما به آن‌ها می‌گوید که رینیرا برای چنین جایزه‌ای به یک چیز دیگر نیاز دارد و آن هم بیعت کردن است.

این صحنه ممکن است یک ملکه و فاتح معروف تارگرین را تداعی کند، اما من در حال حاضر به یک شاهزاده جوان با موهای تیره فکر می‌کنم: راب استارک. راب یک بار با فری‌ها برخورد داشت و به نظر می‌رسید همه چیز طبق برنامه پیش می‌رود. اما ناگهان همه چیز از دست رفت. حال باید پرسید که مثل راب بیچاره آیا این هم یک بد شانسی خواهد بود؟ (توجه: این فصل در مورد دوقلوها وسواس داشت. ابتدا جاهاریس، فرزند دوقلو اگون و هلینا کشته شد. سپس اریک و آریک هر دو کشته شدند، یک بار دیگر هم با جیسریس روبرو می‌شویم که برای انجام ماموریت خود تلاش می‌کند).

حال برای مدت کوتاهی به دراگون استون باز خواهیم گشت. در اینجا، رینیرا همچنان به بحث با اعضای شورای خود ادامه می‌دهد، آن‌ها هم به او یادآوری می‌کنند که او تجربه‌ای در جنگ ندارد و در مقابل هم رینیرا به آن‌ها یادآوری می‌کند که آن‌ها در زمان صلح زندگی می‌کردند و تجربه جنگی بیشتری نسبت به او ندارند، حتی رینیرا بعداً به میساریا، کرم سفید، اعتراف می‌کند که مردان حداقل برای جنگیدن آموزش دیده‌اند و در کارهای ظریف مهارتی ندارند.

میساریا به رینیرا می‌گوید که راه دیگری هم وجود دارد و او می‌خواهد از طریق جاسوسی در کینگز لندینگ اختلال ایجاد کند و یکی از خدمتکاران رینیرا را در تاریکی شب به شهر می‌فرستد. فعلا ماموریت او مشخص نیست که چه می‌تواند باشد. اما آخرین باری که کرم سفید اقدامی کرد٫ کمک به دیمون بود و واقعه به blood and cheese ختم شد.

رینیرا همچنین سر آلفرد را که شاید پر سر و صداترین و جنگجوترین عضو شورای او است را برای متقاعد کردن دیمون به هارنهال می‌فرستد. در نهایت، ملکه با پسرش ملاقات کرده و به پسرش به خاطر موفقیت هایش تبریک می‌گوید، اما او می تواند بگوید که هنوز از دست مادرش ناراحت است. جیس به وضوح می‌گوید که بخاطر تلاش برای محافظت از او ناراحت است و می‌خواهد که این وضعیت دیگر ادامه پیدا نکند.

پس از جر و بحث زیاد٫ رینیرا آرزوی داشتن اژدهای زیاد را می‌کند. جیس هم می‌گوید که از لحاظ اژدها کمبود ندارند. سپس می‌فهمیم که منظور رینیرا اژدها سوار است. رینیرا می‌گوید: «اگر اژدها سوارانی داشته باشد، هیچ‌کس در برابر او نمی‌تواند بایستد.» جیس هم به رینا اشاره می‌کند اما مادرش به او یادآوری می‌کند که آخرین باری که او سعی کرد بر اژدهای پدرش، سیلوروینگ سوار شود، نزدیک بود بمیرد. جیس می‌پرسد در مورد دیگر تارگرین‌ها چطور؟ یا بهتر است بگوییم فرزندان تارگرین‌ها، کسانی که در خانواده‌های دیگری به دنیا آمده‌اند اما هنوز خون اژدها در رگ هایشان است.

رینیرا هم می‌گوید: «اژدها فقط اژدها زاده را می‌پذیرد تا سوار آن شود یا تاریخ‌ها اینطور می‌گویند». جیس می‌گوید: «تاریخ والیریان». تاریخ هایی که برای تجلیل از قوم والری نوشته شده‌اند. تاریخ‌هایی که شاید نباید به آن‌ها اعتماد کرد. رینیرا هم می‌گوید که آیا می‌خواهی یک مالیستر سوار اژدها شود؟ یا یک تارلی؟». جیس هم با پوزخندی روی صورتش پاسخ می‌دهد: «این بهتر از مرگ و شکست است». رینیرا هم از این ایده استقبال می‌کند. او متوجه می شود که مطمئناً سوابقی از همه این افراد همجوار با تارگرین در دراگون استون وجود دارد. این گونه است که شاهد ورود حرامزادگان بلک فایر به داستان خواهید شد.

کلام آخر درباره اپیزود ۵ خاندان اژدها

جیس در آخر اپیزود ۵ سریال خاندان اژدها ایده عجیب اما خوبی را مطرح می‌کند.

جیس در آخر اپیزود ۵ سریال خاندان اژدها ایده عجیب اما خوبی را مطرح می‌کند.

کاری که اپیزود ۵ خاندان اژدها خیلی خوب انجام می‌دهد٫ این است که توانسته این حجم دیوانه کننده داستان را در یک قسمت قرار بدهد، روایتش از یک شخصیت یا گروهی از شخصیت‌ها به شخصیت بعدی بپرد و همه این کارها را هم خیلی بی دردسر انجام دهد. قطعا پذیرش این موضوع بسیار راحت است و درک یا دنبال کردن آن هرگز سخت نیست. ولی این اپیزود پر از صحنه‌های اکشن مثل اپیزود هفته گذشته نبود، اما انبوه اتفاقات واقعا مهم افتاد٫ زیرا سبزها و سیاه‌‌ها بعد از نبرد Rook’s Rest تجدید قوا کرده و برای هر چیزی که بعداً اتفاق می‌افتد٫ قرار است آماده شوند.

بسیار جالب است که می‌ببینیم دیمون اینقدر آشکار نقشه‌های خودخواهانه خود را بیان می‌کند. علیرغم اینکه با رانیرا ازدواج کرد و جایگاه خود را در اختیار او گذاشت، حتی تا آنجا پیش رفت که قاتلانی را برای انتقام از مرگ لوسریس به رد کیپ فرستاد، اما حالا او اکنون به تنهایی در حال تدارک برای حمله است. البته، او از رینیرا برای پیوستن به ارتشش استقبال می‌کند، اما نه به عنوان ملکه‌اش، بلکه به عنوان همتای خود که فکر می‌کنم این بهتر از جایگزین کردن او باشد.

البته که این چیزی شبیه به انحراف از وقایع کتاب است و من کنجکاو هستم که آیا سازندگان فیلم این کار را انجام می‌دهند تا رینیرا را در جایگاه بهتری قرار دهند و دیمون را در جایگاه بدتری یا خیر. من هنوز کمی عصبی هستم که HBO قصد دارد چه کاری در ادامه انجام دهد. در واقع، این که ایموند خواستار بسته شدن دروازه‌های کینگز لندینگ به جای آلیسنت باشد، مرا متعجب می‌کند که آیا این سریال مصمم است که هر دو بازیگر زن ما را نسبت به آتش و خون مارتین، به گونه‌ای پیش ببرد که با یکدیگر همدردی کنند یا خیر؟

بقیه چیزهای این اپیزود سریال خاندان اژدها عالی بود و دوقلوها هم دوست داشتنی بودند. تماشای رشد شخصیت ایموند تبدیل به یک رهبر وحشتناک اما به نوعی هنوز تحسین برانگیز هم گواهی بر نویسندگی و هم حضور محض ایوان میچل در این نقش است. در واقع او یین به یانگ دیمون است. بقیه بازیگران نیز فوق العاده هستند. دیمون مت اسمیت هم بسیار غیرقابل درک شده است. حتی در اینجا، تعیین دقیق شخصیت او دشوار است. اما دارسی و اولیویا کوک هر هفته به زندگی این دو ملکه قدرتمند ادامه می‌دهند که هر کدام به شیوه خود دلسوز و خشمگین هستند.

خاندان اژدها: بازیگری که شخصیتش در نبرد مرد می‌گوید لحظات آخر تسلیم محض بودند

اگر من یک گلایه داشته باشم٫ این است که همه چیز کاملاً در این سریال بی روح است. گیم آف ترونز ما را از طریق دو چیز وادار کرد به شخصیت‌هایش اهمیت دهیم: اعمال انسان دوستانه، نجابت و قهرمانی و از طریق طنزی که داشتند. تیریون یکی از دوست داشتنی‌ترین شخصیت‌های وستروس است٫ زیرا هم بسیار شجاع و دلسوز و هم بسیار بامزه است. طنز مانند آب در سرتاسر سریال جاری بوده و تمام اتفاقات تلخ، تاریک و وحشتناکی را که اتفاق می‌افتد٫ متعادل می‌کند. در خاندان اژدها اینطور نیست و پوزخند ایموند نزدیکترین چیزی است که ما شبیه به لبخند زدن داریم.


چرا سری PES شکست خورد؟ | مرگ شبیه‌ساز فوتبال کونامی

Loading