سریال ارباب حلقهها نه یک بیماری، بلکه علائم یک سرطان بدخیم در هالیوود امروز است
من به عنوان یک طرفدار ارباب حلقهها، نمیدانم از چه چیزی بیشتر متنفر باشم؛ از اینکه آمازون پرایم ویدیو دارد یکی از چیزهای مورد علاقهام در این دنیا را خراب میکند، یا اینکه علیرغم تمام کمبودها، «حلقههای قدرت» در وضعیت کنونی یکی از اقتباسهای خوب تلویزیونی محسوب میشود، حتی اگر این مورد به لطف قدرت شگفتانگیز منبع اقتباسش باشد.
حتی پس از گذشت چندین دهه از انتشار، اثر ادبی تالکین سایه عظیمی روی سنت داستانسرایی غرب انداخته و میراث The Lord of the Ring بدون هیچگونه خدشهای مورد احترام همگان است. البته در این میان نباید نقش سهگانه تحسینشده پیتر جکسون را فراموش کنیم. وقتی میگوییم میراث ارباب حلقهها، درباره پایهگذاری و آغاز یک ژانر کاملا جدید در ادبیات صحبت میکنیم. وقتی میگوییم میراث ارباب حلقهها، درباره نویسندهای صحبت میکنیم که آفتهای جامعه مدرن را بهتر از هر فیلسوف و متفکری در زمان خودش درک نمود. وقتی میگوییم میراث ارباب حلقهها، از شخصیتهایی ابدی تعریف میکنیم که شجاعتشان بیپایان و شرافتشان مثالزدنی است. وقتی میگوییم میراث ارباب حلقهها، احتمالا درباره جهانی صحبت میکنیم که زیباییاش از گزند تمام زشتیها و درگیریهایی که در آن شکل گرفته در امان مانده است. ادای احترام به زبان در طبیعیترین و آهنگینترین حالتش، ادای احترام به شعر در قدرتمندترین و تاثیرگذارترین حالتش، و ادای احترام به داستانسرایی، زمانی که آتش به جان و قلب انسانها میافکند.
The Lord of the Rings همان مقیاس و استانداردی است که تمام داستانهای قلمرو ادبیات گمانهزن – و نتیجتا، بخش اعظمی از صنعت سرگرمی امروز – خود را با آن اندازهگیری و معیارسنجی میکنند. این اثر نه تنها سنگ معیار طلایی هنرمندان، بلکه مخاطبانی است که عیار یک داستان ابدی و نامیرا را به خوبی درک میکنند. و بنابراین، در این دوران تاریک و پر هرج و مرج، زمانی که ابهام اخلاقی قانون نانوشته داستانهای حماسی است، زمانی که داستانسرایی ملغمه آشفتهای از ایدئولوژیهای متناقض و سنتهای فراموششده تمدن است – از رمانتیسیسم و رئالیسم و مدرنیسم گرفته تا هرگونه «یسم» دیگر که به ذهنتان خطور کند – شاید ملاقات دوباره با ارباب حلقهها یک شرطبندی احمقانه بهنظر برسد.
زیرا در حالی که ما با آغوش باز تلاشهای نافرجام برای اقتباس از داستانهای مختلف را نادیده میگیریم و حتی به ذات امروزی هالیوود که یک بار تیر را به هدف میزند و دفعه بعدی کیلومترها با سیبل فاصله دارد میخندیم – البته که طی چند سال اخیر مورد دوم بسیار بیشتر از مورد اول رخ داده – بازگشت به The Lord of the Rings یک یادآور تلخ از تمام چیزهایی است که ما در فرآیند ساخت این ماشین غولآسای تولید محتوا از دست دادهایم.
سریال حلقههای قدرت شکستی برای تیم سازندهاش محسوب نمیشود. حتی میتوان ادعا کرد که این سریال از هیچ لحاظ یک شکست محسوب نمیشود و آمار و ارقام نیز – تا جایی که به سهامداران ربط دارد – این موضوع را به خوبی تایید میکنند. The Rings of Powerدقیقا همان چیزی است که در چشمانداز امروزی هالیوود جان سالم بهدر میبرد، دقیقا همان چیزی که رویکرد فرمولی هالیوود از سازندگان میخواهد: متوسط در بینقصترین حالت ممکن، بهشدت غیر جاهطلب، بیخطر و خنثی، از لحاظ خلاقیت سر بهراه، و از لحاظ مضمونی تهی.
پس چرا ما اینقدر ناراحت و عصبانی هستیم؟ اینقدر عجیب است که ببینیم ارباب حلقهها دنبالهرو تقریبا تمام محصولات هالیوودی در یک دهه اخیر باشد؟ واقعا فکر کردیم چون با ارباب حلقهها طرفیم، حلقههای قدرت به شکل معجزهآسا از چاه مرگ آرزوی میلیونها طرفدار جان سالم بهدر میبرد؟ انتظار داشتیم به این خاطر که تالکین اساسا با سازوکارهای زندگی مدرن و صنعتی مخالف بود، همان کمپانیهایی که او از آنها تنفر داشت (دیزنی تنها یک نمونه از آنهاست) اثر ادبی او را تنها بگذارند؟
سریال حلقههای قدرت چیزی جز علائم یک بیماری که دارد تمام صنعت سرگرمی را میبلعد، نیست. اما من این مقاله را نمینویسم تا صرفا یک موعظه فلسفی ارائه کنم. من میخواهم درباره این بیماری و ذات آن حرف بزنم؛ اینکه از لحاظ فنی دقیقا چه چیزی دارد داستانسرایی را در این عصر هرج و مرج محتوایی از میان میبرد.
مرگ سبک و قتل فرم
تنها ارباب حلقهها میتواند اینقدر بزرگ و مورد احترام باشد که چنین سطحی از آشوب و سر و صدای قابل تمییز را به پا کند. تنها نمونه قابل مقایسه با اثر تالکین در دنیای امروز، فرنچایز جنگ ستارگان (Star Wars) است و همه میدانیم چه بلایی سر آن آمده است.
چه اپل باشد و چه آمازون، وارنر یا دیزنی، ما طی یک دهه اخیر شاهد تلاشهای نافرجام بسیاری برای بازگرداندن برخی از محبوبترین روایتها در قالب سریال یا حتی آثار سینمایی بودهایم. زمانی که شما به تماشای خیلی از سریالهای امروزی بنشینید، کمکم متوجه یک سری شباهتها و روندهای به خصوص میشوید و میبینید همهشان در یک سری نقاط مشترک دچار شکست شدهاند. اما اگر تعداد قابل توجهی از این آثار را پشت سر هم تماشا کنید، متوجه میشوید که مشکل کار تنها نویسندگان افتضاحی نیستند که شناخت و علاقهای نسبت به محل اقتباس ندارند.
به عنوان مثال بیایید درباره کارگردانی صحبت کنیم. هر هنرمند قابل احترام از همان اوایل مسیر خلاقانه خود یاد میگیرد که به ابزار رسانه خودش احترام بگذارد. یک رمان به خاطر فضلیتهای ساختار روایی و داستانش به موفقیت میرسد اما در نهایت آنچه همه چیز را بهم پیوند میدهد، کلمات هستند. واژگان و اشعار همچنین بخشهایی از یک قطعه موسیقی هستند، که آن نیز خودش به واسطه قدرت تن و کامپوزیشن مورد قضاوت قرار میگیرد. در رسانههای بصری مثل تلویزیون و سینما، موسیقی وجود دارد، بازیگری وجود دارد، دیالوگ وجود دارد، ست پیس وجود دارد، اما همه چیز در نهایت به ابزاری میرسد که زاویه دید را تعیین میکند: دوربین.
دوربین مهمترین عنصر رسانههای بصری محسوب میشود. دوربین همچنین اساسیترین و درونیترین ویژگی این رسانهها یعنی عینیت و آبجکتیویتی را تعریف میکند. کلمات سایههایی هستند که تصورات ذهنی و شخصی ما را قلقلک میدهند، اما یک تصویر دیدگاه و اوبژهای ارائه میدهد که تغییرپذیر نیست؛ و به همین خاطر عینی و آبجکتیو است. دوربین میتواند یک داستان را بسازد یا آن را ویران کند. و حتی زمانی که بحث سبک و فرم به میان میآید – هم در تلویزیون و هم در سینما – هردو بیش از هرچیز به واسطه نوع بهرهگیری از دوربین شکل میگیرند.
حالا چرا این موضوع در هالیوود امروزی مشکلساز شده؟ زیرا دوربین اکنون در اکثر سریالهای مدرن به دست فراموشی سپرده شده است. هر شات دوربین به عامیترین شکل ممکن ضبط میشود، نماهای دور (لانگ شاتها) هیچ احساس خاصی به مخاطب القا نمیکنند، و نماهای نزدیک (کلوز-آپها) نیز کاملا تصادفی و بیمعنی هستند. هیچگونه مشخصه یا هویتی وجود ندارد تا یک سریال را از دیگری تمایز دهد، حتی اگر بودجه یکی مثل The Wheel of Time تقریبا ناچیز باشد و بودجه دیگری – مثل حلقههای قدرت – سرسامآور و عظیم.
در فیلمهای سینمایی فوقالعاده و باکیفیت، دوربین ابزاری است برای رسیدن به هدف. در فیلمهای سینمایی متظاهر و ادایی خانههای هنری، دروبین خود هدف است. حال در سریالهای جدید هالیوود، دوربین اساسا هویتی ندارد. دروبین آنجاست تا یک سری اتفاق و دیالوگ را نمایش دهد و بس. دوربین در اینجا دیگر داستانی برای روایت ندارد، زیرا سریال کاملا خودش را به فرمول عوامانه و فراگیر امروز گره زده است.
در مورد پیتر جکسون، این کارگردان کمترین وقت را صرف آمادهسازی برخی از مهمترین اکسپوزیشنها (هرگونه ارائه اطلاعات و یا پردهبرداری از وقایع، هویتها و…) و جهانسازی فیلمهایش میکند. شما نیازی ندارید درباره وضعیت روهان یا نماد آن چیزی بشنوید. شما نیازی به خواندن تاریخچه گاندور ندارید. یا حتی نیازی نیست یک شخصیت فرعی برای شما از عظمت Tower of the Guard برایتان بگوید تا به شکوه آن پی ببرید. همه این موارد از طریق ستپیسهای جسورانه و حتی زوایای دوربین جسورانهتر بازگو میشود. طراحی لباسها برخلاف سریال حلقههای قدرت بسیار ناب و دسته اول است، در حالی که سریال آمازون به شکلی نومیدانه تلاش دارد تا حس و حال فیلمهای پیتر جکسون را مو به مو بازسازی کند. دیالوگ هم نه بیش از حد متواضعانه نوشته شده و نه بیش از حد از ارتباطش با روایت ارباب حلقهها مطمئن است. همه چیز در نهایت به عنوان ابزاری مورد استفاده قرار گرفته تا کاملا در خدمت فیلم به عنوان یک ذات واحد باشد.
ما نمیتوانیم با گالادریل ارتباط برقرار کنیم یا با او همدرد شویم، زیرا علیرغم یک سری دیالوگ زننده مثل «جوش و خروشی درون من است!» یا این حقیقت که مدت زمان زیادی جلو دوربین قرار میگیرد، حلقههای قدرت نتوانسته او را به عنوان یک شخصیت دوستداشتنی و جذاب معرفی کند. هالیوود امروزی فکر میکند دیالوگهای رگباری میان شخصیتها به راحتی این کار را انجام میدهد، غافل از اینکه همه چیز به یک مدیریت عالی دوربین و چند خط قدرتمند دیالوگ بستگی دارد که نمیخواهد احساسات مخاطب را به شکل مصنوعی برانگیزد، بلکه با ظرافت هرچه تمامتر از طریق رفتارها، کنشگریها و کنایهها شاخصههای کلیدی یک کاراکتر را به معرض نمایش میگذارد.
اگر یکی از آثار فرمولی و جدید هالیوود میخواست شخصیت آراگورن را به تصویر بکشد، اوضاع از این قرار بود: شخصیتهای مختلف در طی داستان مدام از شرافت و شجاعت او میگفتند. حتی آراگورن خودش چند بار با شخصیتهای دیگر درباره درستی و توجیهپذیری اهدافش بحث و مجادله میکرد و اینکه چگونه همه نسبت به نیات او دچار سوء تفاهم هستند. حال در مقابل، پیتر جکسون به صورت ناگهانی نشان میدهد که آراگورن برای نجات جان مردم از دست موجود شروری چون گریما (Grima Wormtongue) وارد مهلکه میشود. او نشان میدهد آراگورن چگونه یک اسب را به خاطر اینکه «به اندازه کافی جنگ را تجربه کرده» آزاد می:ند. رویکردی اولی که برایتان ترسیم کردیم توخالی، خالی از عمیق و ناکارآمد است. رویکرد دوم اما ظریف، جزئینگر و خاطرهانگیز است.
و این همان حقیقت تلخ و آزاردهنده درباره سریالهای جدید است؛ اینکه من به سختی میتوانم یک صحنه مهم را از تمام یک فصل به یاد آورم یا به یک تعامل مهم و خاص فکر کنم آن هم در حالی که تنها یک روز از تماشای جدیدترین اپیزود گذشته است. محتوای مدرن آنچنان عوامانه و جنریک طراحی شده که شما به سختی میتوانید پس از خاموش کردن تلویزیون اکثر بخشهای آن را به یاد آورید. من قبلا فکر میکنم این کار به صورت عمدی انجام میشود؛ اینکه ایده کمپانیهای بزرگ برای تولید محتوا آن است که دردسر ساخت یک چیز به یاد ماندنی و تاثیرگذار را تجربه نکنند. شما دیگر نیازی به تاثیر منحصر بهفرد یک هنرمند بزرگ روی این سریالها ندارید، چراکه صحبت درباره اعداد و ارقام – به عقیده تهیهکنندگان و مدیران ابرشرکتها – همه چیز را در جنبه بازاریابی و جذب مخاطب حل میکند.
«ما بزرگترین بودجه تاریخ تلویزیون را داریم!» چنین جملاتی از دهان این افراد خارج میشود، بدون اینکه بفهمند کارشان در مقایسه با سهگانه پیتر جکسون (که در آن زمان تنها با ۲۸۱ میلیون دلار، معادل تقریبا ۵۰۰ میلیون دلار در سال ۲۰۲۴ سه فیلم سینمایی عظیم را کارگردانی کرد) چقدر احمقانه و توخالی بهنظر میرسد. «ما هزاران ستپیس و صحنه عظیم ساختهایم!» بیزنسمنهای هالیوود متوجه نمیشوند که بدون فیلمبرداری حرفهای و روایتمحور، تمام این پولها به هدر رفته و اگر از پردههای سبز استفاده میکردند خیلی به نفعشان بود. «فصل نخست پربینندهترین سریال در پلتفرم ما بود!» اما نه کسی آن را دوباره تماشا میکند و نه حتی پس از یک هفته، کسی درباره اتفاقات آن حرف میزند.
این بیماری تنها گریبانگیر سریال Rings of Power نبوده است. مسئله درباره یک تیم تولید در تلویزیون نیست، بلکه همه آنها مشکل دارند. مدل تجاری هالیوود از بیخ و بن دچار یک مریضی لاعلاج است. این تاملی بر عوامانه و بیروح بودن آثار به شکل خودخواسته است؛ مرگ سبک و فرم آن هم به قیمت بهرهگیری از فرمولی که بیشترین درآمدزایی را در کمترین زمان ممکن به همراه داشته باشد. و زمانی که این جریان شکست میخورد، احتمالا به زعم کمپانیها تقصیر فرمول نیست. این طرفداران هستند که نمیتوانند این اثر پربودجه و میلیارد دلاری را درک کنند! یا شاید هم فکر کنند همه چیز تقصیر اقلیتهایی است که با تنوع جنیستی و نژادی هالیوود مخالف هستند – بدون اینکه در نظر بگیرند خیلی از آثاری که چنین رویکردهایی در پیش گرفتهاند، به موفقیتهای قابل توجه دست پیدا کردهاند.
اما بیاید صادق باشیم؛ اکثر این سهامداران و صاحبان تجارت سرگرمی اصلا مسائل را از دید من و شما نمیبینند. برای آنها، سهگانه ارباب حلقهها از پیتر جکسون و سریال حلقههای قدرت از آمازون یکی هستند. «او الف داشت، ما هم داریم. او مبارزات حماسی داشت، ما هم داریم. چه چیزی کم است؟» باید اعتراف کرد که این حقیقت هم خندهدار و هم ترسناک است. دوستان خوب من، رویاپردازیان گمگشته یک زمان و مکان دور، عاشقان سرزمین میانه، هنرمندان و دوستداران هنر و ابراز خلاقیت انسانی؛ چه تلخ است که تمام تفکرات، غر زدنها و خرده گرفتنهایمان چیزی جز صدایی فراموش شده در دوردستها نیست. فریادهای ما که نه مطلوب است و نه کسی میخواهد آن را بشوند، تا ابد در تاریکی شب غرق خواهد شد. یا شاید گهگاه در یک پست بلاگ به رشته تحریر درآید.
اما حداقل ما هنوز به یاد داریم که این جسم بیجان از ابراز عواطف متعالی انسانی چه بود و چگونه بود. و این باید ارزشی داشته باشد، درست میگویم؟
منبع: We Got This Covered
کاملا باهاش موافقم
کاملا حرفاش درسته
کاملا درسته.خیلی سطحی هس و نمیشه با سریال حلقه های قدرت رابطه درستی برقرار کرد .انگار سر سری و بی انگیزه ساخته شده….
عالی بود مقاله ای که نوشتید فوقالعاده بود. نمیدونم چطور توصیف کنم مقالتون رو. درد دلم بود که شما نوشتید. از طرف عاشق lotr
دوست عزیز و بی توجهم این مقاله فقط به دست ایشون ترجمه شده
اینکه سریال حلقههای قدرت خیلی بچگانه کارگردانی شده رو کاملا قبول دارم، ولی در عین حال به شاهکار بودن ارباب حلقههای پیتر جکسون هم هیچ اعتقادی ندارم 😂 بنظرم حتی اون سه گانه هم یه فیلم بچگانه و حوصله سر بر بود. این هم از اون بدتر.
البته ارباب حلقهها فیلم حوصله سربری نبود اما هر کسی که کتاب رو خونده باشه به احتمال زیاد نظرش در مورد شاهکار بودن سه گانههای پیتر جکسون تغییر خواهد کرد من مطمئنم اکثر کسانی که بهتون دیس لایک دادهان کتابو رو نخوندهان.
فصل یک و دو تا بدین لحظه کاملا افتضاح بود تمام کارگردان های کمپانی آمازون یکطرف و پیتر جکسون یکطرف
خیلی هم سریال با محتوایی هست از بهترین کارهای هالیوود همین ارباب حلقه ها و هابیت هست و بس. هر چند اثراتی از شرک و کفر داخلش دیده میشه اما اشارات جالبی به ابلیس یا همان سائرون و جنگ اجنه با نسناس ها قبل از خلقت آدم و حوا داره و بیان جالبی از اثرات غرور و خود بزرگ بینی در سران طایفه ها که سبب نابودیشون میشه نشان میده کلا محتوایی از عرفان داره
اینایی که گفتی برمیگرده به کتاب و محتواش و ربطی به سریال و این مقاله نداشت
چقدر خوب بود حرفاتون
واقعا حرف دلمونو زدید
یعنی سر سوزنی از ارتباطی که با ارباب حلقه های پیتر جکسون گرفتم رو نتونستم با این سریال برقرار کنم
کاملا موافقم باهاتون دوست عزیز
سری جدید ارباب حلقه ها هیچ جذابتی نسبت به سه گانه های پیتر جکسون نداره
ترجمتون عالی بود واقعا لذت بردم
کاملا درست می فرمایید ولی از آنجایی که ما ایرانی ها از بچگی تا پیری دنبال اساطیر هستیم ولی هیچ کجا به جز در فیلم های هالیوودی پیدا نمیکنیم مجبوریم نگاه کنیم ولی حیف از فرهنگ و اساطیر خودمان که اینطوری دارند خاک میخورند و ….
بنظرم باید خود پیترجکسون رو که تجربه ی بیشتری داشته برای کارگردانی در نظر میگرفتند کسی که در بچگیش علاقه ی شدیدی به داستان های تالکین داشته و ذوق ساختن فیلمش رو هم سال ها بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه هنر دیدیم که شد سه گانه ی پیتر جکسون تنها کاری که میشه کرد اینه که نبینید این سریالو به فراموشی بسپاریدش
مرسی. دیدگاه جالبی بود. من خودم چند سالی هست که دیگه زیاد فیلم و سریال دنبال نمیکنم. بیشتر فیلمهای امروزی از محتوا تهی شدند. شدند یک سری ابر قهرمان. فیلمها از دارند از محتوا خالی میشوند و جای اونها رو جلوه های ویژه میگیره. بیشتر وقت قهرمانان داستان صرف کتک زدن بقیه میشه.
من همیشه عاشق ادبیات و سینمای کلاسیک بودم، با گذشت زمان علاقه من بیشتر هم میشه.
مثلاً به فیلم ۱۳ مرد خشمگین دقت کنین. همش توی یک اتاق اتفاق میافته بدون هیچ گونه پیچیدگی تکنولوژیک خاصی. ولی بازیها ، داستان، فیلم برداری، موسیقی و … یه جوری پیش میره که من میخکوب میشم.
همه چیز انسانی، زیاد انسانی
با پول نمیشه همه کار کرد ، اینو وقتی بهتر متوجه میشیم که پای هنر در میان باشد.
در فصل یک سریال تنها جایی که من لذت بردم لحظه ای بود که نشون داد جنوب سرزمین میانه چطوری تبدیل شد به سرزمین موردور.
حالا در مورد هنر فیلم برداری میخوام یه مثال بگم از ارباب حلقه ها پیتر جکسون ، اون لحظه که آراگورن داره میره به سمت سرزمین روحان ، وقتی که پرچم روحان رو نشون میده و باد ملایمی پرچم رو میکنه از جا و آراگورن به پرچم که در حال افتادن بر زمین هست داره نگاه میکنه ، داره حال و روز روحان رو نشون میده بدونه یک کلمه حرف ، این تصویر همیشه در ذهنم باقی میمونه به این میگن هنر و یک اثر به یاد ماندنی.
البته من دارم از ۲۰ سال پیش میگم شاید این مثال رو دقیقا مو به مو نگفته باشم ، اون موقع ۱۳ ۱۴ سالم بود ، اگر درست گفتم بگید کسانی که دیدن.
واقعا جزو افتضاح ترین سریالهای تاریخ میشه دسته بندیش کرد
ببا اینکه تا حدودی باهاتون موافقم ولی به نظر من حلقه های قدرت نسبتا خوب داره داستانش رو پیش میبره
شخصا حس میکنم توی فصل های بعدی و بعد از ساخته شدن تمامِ حلقه ها
شاهد داستان گیرا تری باشیم
من خودم تا الان تنها چیزتیی که در مورد حلقه های فدرت دوست نداشتم
یکی “اِنت” ها بودن که اصلا اون حس ۳گانه ی پیترجکسون رو نداشتن و یکی هم شخصیت پردازی ها خیلی عمیق نیستن.
ولی خود روایت داستان به نظرم بد نیست
بالاخره باید به این فکر کنیم که فیلم ارباب حلقه ها برای بیست و چند سال پیشه و اون موقع ی سری چیزایی که الان هست نبوده و برای اون زمان این ی شاهکار بزرگ بوده
در مورد اینکه ارباب حلقه های قدرت با اینکه سریال هست روی سکانسها معنا دار و شخصیت پردازی تمرکز درست نداره کاملا باهاتون موافقم، و اینکه صنعت فیلم سازی شبکه های جدید فقط دنبال پر کردن فیلمها هست ۵۰-۵۰ موافقم چون در تمامی اثار این موارد گفته های شما صدق نمیکنه! به طور مثال بگم سریال Louck wood اقتباسی بینظیر از کتابش بود و هیچ جای کمی برای ببیننده نداشت،هر چند متاسفانه نتفلیکس ادامه ساختش لغو کرد،بعضی دوستان اشاره کردن کمپانی دیزنی ووارنر و… هم کارهای با کیفیت ارائه نمیدن، اما من به عنوان طرفدار مارول نمیتونم این حرفو بپذیرم فلسفه دو قسمت فاینال انتقام جویان( جنگ بینهایت و بازی اخر) جز پر مفهوم ترین فیلمهای ابرقهرمانی بود، یا سه گانه بتمن کریستفر نولان،کار خوب همیشه ما بین کارهای بد هست! همین اخیرا درون و بیرون۲ از کمپانی دیزنی!! نهایت وصف حالتهای روانی هر فرد میتونه باشه! مقاله خوبی نوشتید با موارد گفته شده در صنعت فعلی سینما موافقم!اما کارهای خوب هم هنوز هست، کافی گوشمون و نگاهمون تقویت شده باشه!
عجیبه احساس میکنی سازنده سریال یه بچه ۱۰ ساله است
کاری به اصل متن اثر ندارم
چرا شخصیتهایی که باید به شدت خردمند باشن نه تنها خرد ندارن بلکه اکیدا تکانهای عمل میکنند
و اشک همه دم مشکشونه
بدتر از اون اشتباهات متعدد محاسباتی در فواصل و زمانبندیهاست و حتی اطلاعات کاراکترهاست
انقدر غر نزنید، جدیدا هر فیلم و سریالی که میاد همه نقدش میکنن و میگن قدیما بهتر بود. بابا ارباب حلقه ها سه گانه بود هر قسمتشم چند سال ساختش طول کشید، این سریاله که هر قسمتش ۱ ساعت و خورده ایه و مسلما یک سریال که داستان کلی جهان بزرگ و پیچیده تالکین زو روایت میکنه و چند فصل دنباله داره از یک سه گانه عملکردش پایین تره. با این حال من که خیلی ازش لذت بردم و خوش ساخت میدونمش