در این مطلب قصد داریم به نقد بخش دوم فصل آخر Stranger Things پرداخته و ببینیم آیا میتواند از پس انتظارات بربیاید یا خیر. در ادامه و با بررسی سریال چیزهای عجیب همراه مجله بازار باشید.
سریال Stranger Things در ابتدا بهعنوان یک سریال نوستالژیمحور فعالیت خود را شروع کرد که تمرکز ویژهای روی دهه ۸۰ میلادی داشت. به مرور زمان، شرایط تغییر کرد و محصول نتفلیکس دیگر فقط برای بزرگسالان نبوده و حتی نوجوانان هم پای تماشای آن مینشینند؛ نوجوانانی که هیچ درکی از قرن بیستم نداشته و بابت تماشای ارجاعات به دهه ۸۰ میلادی احساساتی نمیشوند. برای اثبات این ادعا هم میتوان نگاهی به ارقام بازدید کرد که حالا شامل گروههای سنی بیشتری میشود.
فصل پنجم سریال Stranger Things که فصل آخرش است، حالا به بخش دوم (قسمتهای پنجم الی هفتم) رسیده و تنها یک قسمت تا پایان باقی مانده است. با تماشای فصل آخر تا به اینجا، یاد حرف فردی افتادم که گفته بود نوشتن یک داستان و تمام کردن آن دو هنر جداگانه هستند؛ یعنی یک فرد میتواند نویسنده خوبی باشد اما ممکن است نتواند همان داستان را جمعبندی کند. حالا با تمام وجودم به این حرف ایمان پیدا کردهام. البته اولین باری نیست که چنین اتفاقی در صنعت سریال میافتد و قبلتر سریالهای Game of Thrones و Dexter به سرنوشت مشابهی دچار شده بودند.
اما چرا بخش دوم فصل آخر Stranger Things مطابق انتظار نیست؟ اول از همه منطق حکم میکند که مرگ و میر متعددی را در بخشهای پایانی یک داستان ترسناک و علمیتخیلی شاهد باشیم؛ زیرا دفعات تقابل خیر و شر افزایش یافته و طبیعتاً احتمال مرگ شخصیتها به میزان قابلتوجهی بیشتر میشود. تا به اینجا و پخش هفت قسمت از فصل پایانی چیزهای عجیب، هیچ کدام از شخصیتهای مهم جان خود را از دست ندادهاند! حالا شاید بپرسید ایرادش چیست؟ در پاسخ میگویم صحنههای استرسزا دیگر تاثیرگذاری سابق را ندارند. چون میدانیم شخصیتها قرار نیست جان ببازند.
عدم مرگ شخصیتها باعث شده تا تعداد شخصیتهای مهم سریال Stranger Things به شکل عجیبی زیاد شده و تعادل از بین برود. مایک و الون در فصلهای گذشته شخصیتهای اصلی سریال به شمار میرفتند اما اگر یک بررسی کوچک انجام دهید، میبینید که مدت زمان حضور الون مقابل دوربین از دیگر شخصیتهای تازه معرفی شده مانند هالی کمتر است! مایک هم بطور کامل کنار رفته و اگر بگویم یک چهره فرعی است، اصلاً بیراه نگفتهام. به بیان دیگر، اینقدر تعداد شخصیتها و به طبع خطهای داستانی زیاد شده که نویسندگان نتوانستهاند میانشان تعادل برقرار کرده و شخصیتهای اصلی به حاشیه رانده شدهاند.
نکته دیگری که پیرامون قسمتهای جدید وجود دارد، به مونولوگ ویل بایرز مربوط میشود. برخی آن را غیرلازم میدانند اما اتفاقاً از وجودش دفاع میکنم. ویل متوجه شد که وکنا از ترسها تغذیه میکند و برای تقابل نهایی باید با تمامی ترسها کنار آمده باشد. به همین دلیل، تصمیم گرفت حرف دلش را بزند تا در مواجهه نهایی هیچ گونه نقطه ضعفی نداشته باشد. اتفاقاً نوا اشنپ (Noah Schnapp) عملکرد فوقالعاده باورپذیری داشته و به خوبی میتواند همذاتپنداری مخاطب را بدست بیاورد. چیزی که برایم غیرقابلباور بوده، واکنش شخصیتها است.
اگرچه دهه ۸۰ میلادی را در آمریکا نگذراندهام، در این حد اطلاع دارم که اگر فردی مثل ویل بایرز اینقدر صریح راجع به احساسات متفاوتش حرف میزد، حداقل یک نفر به او بد و بیراه میگفت. به هر حال، دیدگاههای سختگیرانه در آن برهه زمانی رواج داشت و برخلاف انتظار، تقریباً همه شخصیتها از کاری که ویل انجام داده، استقبال میکنند. همین موضوع باعث شده باورپذیری صحنه مزبور کاهش یابد. نکته عجیبتر دیگری هم پیرامون این صحنه وجود دارد که سازندگان سریال چیزهای عجیب به آن اعتراف کردهاند.
جمله آخر پاراگراف قبلی را با دقت بخوانید! برادران دافر (Duffer Brothers) در یکی از مصاحبههای خود صریحاً گفتند مخاطبِ بخشی از حرفهای ویل، مایک بوده است. به بیان سادهتر، انگار که سازندگان فراموش کردند به فین ولفهارد (Finn Wolfhard)، بازیگر نقش مایک، بگویند در این صحنه باید واکنش خاصی نشان دهد. اینکه سازندگان یک اثر مجبور باشند نکته مهم داستان را در یک مصاحبه جداگانه بیان کنند، ضعف بسیار بزرگی برای تیم نویسندگی است! مثال دیگر نویسندگیِ ضعیف و گیج کردن مخاطب را میتوان در صحنه جدا شدن جاناتان و نانسی مشاهده کرد.
اینکه برادران دافر مجبور شدهاند در یک مصاحبه صریحاً جدا شدن جاناتان و نانسی را تایید کنند، نشان میدهد دیالوگها به درستی نوشته نشده بود و بسیاری از مخاطبان را سردرگم کرد. اینها ضعفهایی است که مسلماً انتظار نمیرود در فصل آخر یک سریال مهم مثل Stranger Things رخ دهد. حالا که بحث ضعفها داغ است، بهتر است اشارهای هم به میلی بابی براون (Milly Bobby Brown) داشته باشم. وقتی با سریال چیزهای عجیب به شهرت رسید، اکثر کارشناسان گمان میکردند یکی از ستارههای هالیوود خواهد بود اما بستن قرارداد انحصاری با نتفلیکس کار را خراب کرد.
حالا هم که میلی بابی براون صورتش را دستکاری کرده و بواسطه تزریقِ بیش از حد ژل نمیتواند احساسات را آنطور که باید و شاید ابراز کند. صحنه مکالمه او و مایک درباره حرفهای کالی را به یاد بیاورید و سپس آن را با تجدید دیدار لوکاس و مکس مقایسه کنید. اگر صحنهها چندان مشابه نیستند اما هیچ احساساتی در چهره براون دیده نمیشود. از همه بدتر، تزریق این میزان ژل باعث شده پیرتر بنظر رسیده و اصلاً شبیه یک دختر نوجوان نباشد.
با وجود همه نقصهایی که فصل آخر سریال Stranger Things تا به اینجا داشته، توانسته سرعت بالایش در روایت داستان را حفظ کرده و بدین طریق، مخاطب را میخکوب نگه دارد. هر چند، باید دید میتواند یک پایانبندی شایسته داشته باشد یا قرار است به سرنوشت Game of Thrones دچار شود. راستش را بخواهید، شخصاً چندان خوشبین نیستم و احساس میکنم ضعفهای زیادی خواهد داشت.
نظر شما در رابطه با بخش دوم فصل آخر Stranger Things چیست؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
رازهای یوتوب فارسی؛ میزگیم با سکشات – قسمت اول
نظرات