قسمت ششم از فصل دوم سریال The Last of Us منتشر شد و چشم‌های بسیاری از تماشاگران این فرنچایز را اشک‌آلود کرد؛ با نقد و بررسی اپیزود ۶ از فصل ۲ سریال لست آو آس همراه مجله بازار باشید.

بگذارید بی‌مقدمه به‌سراغ بررسی این اپیزود از سیزن دوم این سریال برویم، قسمتی که نیل دراکمن (Neil Druckmann) «کارگردان و نویسنده بازی و جزء تیم نویسندگان و کارگردانی سریال» به‌شخصِ این اپیزود را با نام The Price نویسندگی و کارگردانی کرده است؛ قسمتی که به اعتقاد آقای دراکمن، بهترین اپیزودی است که می‌توانیم در سریال The Last of Us تماشا کرده و از آن لذت ببریم چرا که فراتر از داستان‌ها روایت شده و بدور از مسائل جهانی لست آو آس به‌تصویر کشیده می‌شود چرا که مهم‌ترین مبحث این اپیزود «عشق، درک و خانواده» است.

بررسی بازی DOOM: The Dark Ages | تحول شیطانی

آقای دراکمن علاوه‌بر اینکه عاشق اپیزود سریالی The Price است، بی‌نهایت مرحله‌ی این اپیزود در بازی‌ویدیویی The Last of Us را مورد ستایش و قدردانی قرار می‌دهد و از آن به‌عنوان «بهترین» یاد می‌کند اما حالا که این قسمت منتشر شده، چه انتظاراتی برآورده شده و از آن طرف هم چه چیزهایی بر بدنه‌ی بصری این قسمت آسیب وارد کرده‌اند؟ این را هم اضافه کنم که اگر بازی و سریال لست او اس را تجربه یا تماشا نکرده‌اید، در ادامه دچار اسپویل داستانی می‌شوید.

در ادامه‌ی مطلب، بخش‌هایی از داستان سریال لو داده می‌شود.

همه‌چیز از یک «پدر» و «پدری دیگر» آغاز می‌شود

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

ما در همان سکانس ابتدایی قسمت ششم از فصل دوم سریال لست آو آس با آقای میلر در ایالت تگزاس و شهر آستین در سال ۱۹۸۳ آشنا می‌شویم، آقای میلر یک پلیس است و طبیعتا پدر دو برادر اصلی سریال یعنی «جول و تامی» محسوب می‌شود او پدری خشن و بداخلاقی به‌نظر می‌آید که بچه‌هایش را در گذشته‌شان کُتِک زده است، تامی به‌دلیلِ اشتباهی که در سنین کودکی انجام داده، خود را به برادرش «جول» لو می‌دهد و با گریه به او می‌گوید: اگر بابا بیاید کُتِکم می‌زند اما در همین‌جا است که وفاداری و فداکاری جول را مشاهده می‌کنیم که خود را قربانی داستان جلوه می‌کند، درواقع جول کارِ کرده‌ی تامی را گردن گرفته و به خودش می‌سپارد، در همین نقطه پدر خانواده که از قضا به‌شدت عصبانی است و داستان واقعی را هم می‌داند وارد منزل خانواده‌اش می‌شود، این منزل «مادر» ندارد اما با پدری عصبانی به نفس کشیدنش ادامه می‌دهد.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

جول که انتظار داشت پدرش یعنی آقای میلر حسابی او را کُتِک‌کاری کند، چیزِ دیگری می‌شنود، پدرش با او هم‌نوش شده و با همراهی کلامی‌اش با جول سخن می‌گوید، از گذشته‌اش و بَد بودن پدربزرگ‌شان می‌گوید که چگونه آقای میلر را تنبیه می‌کرده و چه خون‌هایی از دهان کودک‌سالی‌اش راه میَنداخته، من در اینجا متوجه شدم که آقای میلر تا حدودی به اشتباهات رفتاری‌اش پی برده است، با اینکه شغل دشواری دارد و ممکن است از تاثیرات گذشته و همین حرفه و وظیفه‌ی ارزشمندی که دارد، دچار «هیاهویی» شده باشد اما داستانِ ماجرا اینجا است که پدر بودن یک وظیفه است که می‌بایست آن را بلد بود و آقای میلر تازه به این نتیجه رسیده است، جول تعجب‌زده به پدرش نگاه می‌کند و پدر اَشک می‌ریزد و به‌نحوی از آن‌ها بابت بدرفتاری‌هایش با زبانِ بی‌زبانی عذرخواهی می‌کند اما این را هم تشریح می‌کند که او از «پدر بزرگ‌شان» بهتر است.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت اول | به‌سبک انتقام

داستان اصلی این قسمتِ The Last of Us با این دیالوگ شروع می‌شود: «من سعی کردم یک‌خورده پدرِ بهتری نسبت‌به پدربزرگ‌تان باشم و امیدوارم جول، تو نیز پدرِ بهترین نسبت‌به من باشی» و اینگونه می‌شود که ما، همانند موجوداتی حیرت‌زده وارد عمق داستانی اپیزود ۶ از فصل ۲ سریال The Last of Us می‌شویم و این را دریافت می‌کنیم که «به‌به» چه قسمتی انتظارِ ما را می‌کشد. کارگردانی در همان دقایق ابتدایی به‌بهترین شکل ممکن با موسیقی، بازیگردانی، نورپردازی و تصویربرداری‌ها جلوه می‌کند، درواقع هنر نیل‌دراکمن به‌درخشندگی کاملی می‌رسد و از تسلطش برروی سری داستان‌های Last of Us می‌گوید، نیل‌دراکمن سعی می‌کند با یک فضای تهی و یک راهروی تنگ و انرژی‌ای خسته کار را شروع کرده و با یک پیام جالب کارِ این سکانس را به اتمام برساند و از پسِ این تَسک هم  بر می‌آید.

جول، الی و سارا، آیا جول پدر خوبی بوده است؟

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

ما بعد از سکانسِ «مکالمه‌ی جول، تامی و پدرش» به آینده می‌رویم، جایی که الی تولد ۱۷ سالگی خود را جشن می‌گیرد و در همین حین، ما بارها شاهد جابه‌جا شدن زمانِ سریال هستیم به‌طوری که از تولد پانزده تا نوزده سالگی الی را تماشا می‌کنیم و متوجه‌ی شرایط و رابطه‌ی بینی‌شان می‌شویم، منظور از این رابطه، رابطه‌ی پدر و دختریِ بین جول و الی است. جول الی را دختر خود می‌داند و الی نیز تا حدی جول را «پدر» می‌داند اما آیا این سوی ماجرا، واقعا جول پدرِ الی است؟ بگذارید قبل از اینکه به مبحث لورفتن داستان فایرفلای‌ها بپردازم این را بگویم که هیچ‌جوره نمی‌توانستند از کشته‌شدن و خونِ مصون الی، به واکسن ضد قارچ دنیای The Last of Us برسند که یک دلیلِ بسیار علمی و ثابت شده دارد، کافی است در اینترنت جستجو کرده و درباره‌ی این موضوع تحقیق نمایید اما بگذارید این را بگویم که تا به‌حال واکسنی برای عفونت‌های قارچی آنطور که باید  و شاید تولید نشده است در نتیجه در جهانِ لست آو آس هم این مورد امری ناشدنی به‌حساب می‌آید.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

جول دختر خودش یعنی سارا از دست داده، او خود را هربار سرزنش می‌کند که چرا نتوانست به‌قول آقای میلر، پدر بهتری باشد؟ چرا دخترش در دستان خودش کشته شد؛ این فکرهای فروریخته‌ی جول به او آسیب‌های روانی بسیاری وارد کرده بودند اما با آمدن الی، جول تغییر می‌کند و به پدری حساس‌تر تبدیل می‌شود با اینکه در زمان حیات سارا نیز پدرِ بسیار خوبی محسوب می‌شد اما از لحاظ روانی منظور ما این است که جول، الی را با سارا تعویض کرده و حالا او دخترش است. جول الی را بهترین دختری می‌داند که در جهان لست آو آس وجود دارد، او عاشقانه طرفدار الی است و تا آخرین نفس برای او می‌جنگد اما زمانی که الی مسیر جوان شدن و بزرگ شدن را طی می‌کند و متوجه‌ی دروغ جول در رابطه با فایرفلای‌ها می‌شود، رابطه‌ی خود با جول را مورد هدف و خدشه قرار می‌دهد.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت دوم | خون پاک نمی‌شود!

رابطه‌ای که به همین راحتی‌ها ساخته نشده بود اما به‌خاطر یک دروغ از بین رفت و به چیزی تبدیل شد که جول از آن هراس داشت؛ ما در طول سریال بارها تماشا می‌کنیم که جول چه تلاشی برای بهتر کردن و خوشحال کردن الی انجام داده بوده است و به چه میزان، از خلاقیت‌های متنوعی استفاده کرده بوده تا بتواند لبخندی دیگر بر لبان الی بنشاند اما چه الی‌ای؟ الی بلارمزی؟ با بازی افتضاح این بازیگر در این قسمت نمی‌توانستم کنار بیایم با اینکه در یک‌سری از اکت‌ها به‌خوبی ظاهر می‌شد اما برای دهمین‌بار، باز هم می‌گویم که این نقش برای بلارمزی بزرگ‌تر از دهانش است و نمی‌تواند آنطور که باید حاضر شود، به‌هیچ عنوان میمیک و شخصیت‌پردازی بلارمزی در الیِ این اپیزود نمی‌نشیند و صرفا در سکانس‌های غمگین به‌خوبی ظاهر می‌شود، من فکر می‌کنم یکی از نکات منفی دیگر هم در رابطه با همین بلارمزی است چرا که ما تفاوت زمانی را از چهره‌ی جول با بازی پدرو پاسکال و روایت داستانی‌اش متوجه می‌شویم اما الی هیچ تفاوت خاصی نسبت به شخصیت پانزده ساله و نوزده ساله‌اش نکرده، به‌جزء اینکه یک‌مقدار بی‌ادب‌تر و سرکش‌تر شده است.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

شاید بهتر می‌بود که جول در همان زمان‌های ابتدایی، صادقانه داستان را برای الی تعریف و تشریح می‌کرد اما چه می‌شود کرد؟ او یک پدر است و حداقل من، در قامت یک منتقد هم نمی‌توانم او را درک کنم چون هنوز مزه‌ی پدر بودن را نچشیده‌ام اما خوب می‌دانم که پشت‌سر این دروغ، چه دلایل و مسائلی بود تا خودِ الی اذیت نشود و جول نیز بتواند بیشتر از همیشه از او مراقبت کند. الی بهترین مثالی است که می‌شود زد: يك طرفه به قاضي نرويم؛ الی بارها دیده و تجربه کرده که جول هیچ‌چیزی جزء خوبی و خوشی برای دخترش الی نمی‌خواهد اما به‌خاطر یک‌چیز، همه‌ی آن خوبی‌ها را تا حد زیادی فراموش کرده است با اینکه جول هم فکر می‌کرد که دانشمندان فایرفلایز می‌توانستند «واکسن ضد قارچ این جهان را تولید کنند» اما باز هم به نجات الی رفت و از جان دادنش جلوگیری کرد، الی به همین خاطر جول را سرزنش می‌کند و به‌او می‌گوید: چرا جلوی رسالتم را گرفتی؟ شاید این چیزی بود که می‌بایست در این جهان فدا می‌کردم اما تو خرابش کردی، چون تو یک خودخواهی». این جمله به‌شدت برای جول سنگینی کرد و متوجه‌ی تغییرات الی شد.

نقد سریال The Last of Us؛ فصل دوم | قسمت پنجم

من از این اپیزود The Last of Us یک چیز بسیار مهم یاد گرفتم، به‌قول جول که در جواب الی گفت: تو نمی‌توانی درک کنی که چقدر دوستت دارم، واقعا من هم نمی‌توانم درک کنم که پدر و مادرمان چقدر و به چه میزان دوستمان دارند، ما به‌راحتی فراموش می‌کنیم که چه سختی‌ها و بارهای سنگینی را به‌دوش کشیدند تا بزرگ و بزرگ‌تر شویم و پال و بر بگیریم اما در لحظاتی فراموش‌شان می‌کنیم، شاید بایستی به خودمان و الی هم حق بدهیم، ما واقعا درک نمی‌کنیم اما سعی می‌کنیم. در اینجا یک «البته» به میان می‌آید، الی سعی نکرد که «درک» کند و فقط فراموش کرد، ما رابطه‌ی دوستی خوب بین جول و ست را هم تماشا کردیم و دیدیم که جول حتی دوستش ست را هم به‌خاطر الی بر زمین کوبید اما این‌ها تماما از رفتارهای اشتباه در زمان و مکان‌های اشتباهی سرچشمه می‌گیرند که تقصیر جول نیست بلکه تقصیر محیط جول و به‌نظرم رفتار تاکسیک الی است.

نقد سریال The Last of Us؛ فصل دوم | قسمت سوم

الی به‌جای اینکه همیار و همراه جول باشد (همانطور که جول همراه و همیار الی در روزهای سخت بود)، پشت او را خالی کرد و نگاهش را آویزان ساخت؛ با اینکه فراموش نکرده‌ایم که الی هم در فصل پیش چگونه از جول محافظت می‌کرد اما آدم‌ها در دقایق حساسی ثابت می‌شوند، دقایقی که رویکرد آینده‌شان را مشخص می‌کند و الی رویکرد پدرانه‌ی جول را شکست و غرورش را از بین برد. شاید بتوانیم کمی حق را هم به الی بدهیم اما معرفت چیزِ دیگری می‌گوید، بگذارید به سکانس فضانوری این قسمت پرداخت کنیم، سکانسی که نشان دهنده‌ی یک رابطه‌ی به‌شدت باکیفیت و پرعشق است، سکانسی که می‌گوید: در لحظه لذت ببریم، از دست ندهیم و خوشحال باشیم حتی با چیزهای کوچک اما خودِ الی این درسِ سریال را فراموش می‌کند و جول را کنار می‌زند.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

فرض کنید شما پدر دختری هستید که اطمینان خاصی ندارید که آیا واکسنی ساخته می‌شود یا نه و همچون جول گذشته‌ای دردناک دارید، آیا از جان الی می‌گذرید؟ آیا به‌راحتی او را به‌مرگ هدیه می‌کنید؟ من جواب خاصی نمی‌توانم بدهم چون جای یک پدر نیستم اما تا حدودی می‌توانم حدس بزنم که اگر پدر باشم و در آن وضعیت وخیم جهانی حضور پیدا کنم، ممکن است چنین کاری را انجام دهم با اینکه اعتقاد دارم «همه برای یکی، یکی برای همه» واقعا شاید ارزش کشته شدن الی وجود داشت اما نمی‌توانم این را هم در نظر نگیرم که حس سرزنش‌گر و پدرانه‌ی جول نیز اجازه‌ی این کار را نمی‌داد، چرا که نه آزمایشی مطمئن بود و نه فایرفلایز، گروهِ مطمئنی محسوب می‌شد.

نقد سریال The Last of Us؛ فصل دوم | قسمت چهارم

با اینکه کار جول در کشتن پدر ابی اشتباه بود اما چیزی بود که اتفاق افتاد و در حال‌حاضر خط زمانی سریال نیز به‌هیچ‌وجهی عوض نمی‌شود، نه جول برمی‌گردد و نه پدر ابی. همه‌چیز در این اپیزود به‌خوبی به‌تصویر کشیده می‌شود به‌جزء صحنه‌هایی از الی که ناکارآمدی بلارمزی را نشان می‌دهند. در پایان هم می‌بینیم که همانند شروع، سکانس‌ها از گذشته به آینده می‌روند، آن گفتگوی محبوب و غمگین شبانه‌ی الی و جول و بحث‌شان، مو به تنم سیخ کرد و از بازی به‌شدت دل‌پذیر پدرو پاسکال لذت بردم. من فهمیدم که الی از چیزی پشیمان است، از این پشیمان است که چرا در زمان حیات جول، سعی بر بخشیدن پدرش نکرد و همین موضوع، در زمان مرگ جول، «انتقامی» خلق کرده است که در ادامه‌ی سریال شاهد ماجراها و اتفاقات حول‌محور این انتقام خواهیم بود.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت ششم | بهترین پدر

ما هنوز هم سارا را در قامت ساعت جول مشاهده کرده و یکی از بهترین کهن‌الگوهای تاریخ را لمس کردیم. هنوز هم جول را در استعاره‌ها و جوهای نمادین سریال می‌بینیم، هرگاه که موسیقی‌ای پخش می‌شود به‌نظرم «جول» زنده شده و در طول سریال حضور پیدا می‌کند، درواقع همه‌چیز در داستان The Last of Us به یک‌دیگر پیوند خورده‌اند و این پیوند‌ها، همانند دومینو بهم‌دیگر ضربه‌های سختی وارد مي‌نمایند. نقد و بررسی فصل دوم The Last of Us (قسمت ششم) را با این جمله به پایان برسانیم: جول خطاب به الی گفت: امیدوارم تو در آینده که بچه‌دار شدی، پدر بهتری نسبت‌به من باشی.

نظر شما چیست؟ به‌نظر شما فصل دوم سریال The Last of Us تاکنون موفق ظاهر شده است؟ نظرتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.


بزرگ‌ترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی

بزرگ‌ترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی

Loading