در این مطلب به نقد و بررسی دو قسمت پایانیِ فصل دوم (اَکت اول) سریال محبوب ونزدی (Wednesday) میپردازیم و این دو اپیزود را بررسی مینماییم. در ادامه همراه مجله بازار باشید.
با به پایان رسیدن بخش اول یا همان اَکتِ اول از سیزن دوم سریال ونزدی، همهی ما بینندگان شاهد ماجرایی بودیم که بالاخره، پس از سه-چهار قسمت (تقریبا) کاشت شده و برداشت شدند اما چه برداشتی؟ این سریال که توسط کارگردان اصلیاش یعنی تیم برتون (Tim Burton) هدایت میشود، از نظر بنده شاهد اُفت بهشدت حیاتیای شده که ممکن است آن را نابود کند البته این احتمالِ «نابودی» را حذف میکنم چرا که آنقدر سریالها و سینماییهای حوزه و ژانر «فانتزی» وضعشان وخیمتر از این حرفها است که بهشخصِ، ونزدی را به آنها ترجیح میدهم.
با اینکه فصل اول Wednesday یک طراوت کاشتوبرداشتیِ صحیح را جلو میبُرد و آن را بهخوبی روایت میکرد اما در فصل دوم، صرفاً سوالهایی مطرح شدند که معلوم نیست کِی قرار است به آنها جواب داده شود. آیا باز هم ونزدی دچار اشتباه «برداشتی» شده یا ما را به مضحکه گرفته است؟ نمیدانم؛ این پرسشی بهحساب میآید که خودتان باید پاسخش را بدهید و زحمت این کار را به جان بخرید چرا که در دو نقد و بررسی قبلی که لینکهایشان را هم در این مطلب قرار دادهام، بهاندازهی کافی توضیح دادهام اما بیایید واقعیت را ببینیم و بررسی کنیم.
بخش اول کاشتی است برای برداشتِ پارت دوم
من در نقدهای قبلی، علاوهبر نقد کردن، به تحلیل، بررسی و موشکافی عناصر سریال هم میپرداختم و آنها را بازگویی میکردم اما در این متن، نمیخواهم این کار را انجام بدهم چرا که هدفم، بیشتر از هرچیز دیگری «نقد» کردن و جمعبندی پارت اول ونزدی است و از آنجایی که من، علاقهی زیادی به تحلیل و موشکافیِ آثار دارم، اگر جایی دیدید که چنین کاری را انجام دادهام و خوشِتان آمده است، حتما در کامنتها به من اعلام کنید تا این فرآیند را ادامه دهم. بارها گفته بودم که ونزدی، یک سریال کاشتوبرداشتی است و این کلمه را آنقدر تکرار کردم و انتظار داشتم که چنین اتفاقی بیفتد اما در آخر با چیزی روبرو شدم که نه کاشت بود و نه برداشت.
درواقع یکسری «بذر پاشی» بودند که در آخر هم نتوانستند ثمرهی خود را در بخشِ اول این سریال نشان دهند، شاید تنها نکات مثبت این بخش در مطرح کردنِ کوئیزها، همان غوطهور کردن کاربر یا تماشاگر در مشاهدهی سریال و سرگرم کردنش باشد؛ در غیر اینصورت فکر نمیکنم که دستاورد فیلمنامهای ویژهای صورت گرفته باشد چرا که احتمالا با همان سناریوی «سورپرایزی» مواجه شویم که یکی از نزدیکانِ پروتاگونیست داستان، همیشه یکی از دشمنان اصلیِ او محسوب میشود یا مثل مدرسهی هاگوارتز، تدریسِ درسِ «دفاع در برابر جادوی سیاه» طلسم شده باشد و هر استادی که بهسراغ تدریس این ماجرا میآید، در آخر هم ناتوان از مدرسه خارج شود.
همانطور که در تحلیل و بررسیهای دو اپیزود قبلی گفته بودم، شیمیِ دوستیِ بین ایند و ونزدی یا قویتر خواهد شد یا دچار استرساتی میشود که قرار است نخهای آن را در این بخش مشاهده کنیم چرا که «اگنس» به میان آمده و دستچپِ ناخواستهی این کرکتر شده و حالا هم دیدیم که تبدیل به دست راست ناخواستهی او شده است؛ یا یک دوستیِ سهگانه شکل میگیرد یا اگنس آنتاگونیست میشود و یا در این فصل، شیمیِ بین ایند و ونزدی به تکامل میرسد چرا که هر دوستی و عشقی، حسودیهایی نیز به همراه دارد، نه موارد منفی بلکه این موارد از مثبتیِ بیش از حد و دوستداشتنِ زیادی و کنترل نشده بوجود میآید وگرنه که دوستیهای «حسودمحور» بدرد نمیخورند و ارزشی ندارند.
شخصیتهای فصل دوم Wednesday چه هویتی دارند؟
در این دو اپیزود هم مشاهده میکنیم که اهمیت اسلرپ (زامبی برادر ونزدی) بیشتر میشود و آن کاشتهای شخصیتپردازانهمحورِ کرکتر «پرندهسان» را هم مشاهده مینماییم و از جنس و هویت این فرد، آگاه میشویم اما چیزی به سریال اضافه نمیشود بلکه افزوده نیز میشود و از آن طرف هم، ویلن فصل پیش را میبینیم که توسط هاید کشته شده و اما هاید نیز آزاد میشود و حالا ما چندین و چند خط داستانی داریم که امیدوارم بهدرستترین شکل ممکن به پایان برسند یا حداقل جوابی برایشان وجود داشته باشد. از درگیریِ خانوادگی ونزدی و دخالت پر مهر مورتیشیا آدامز گرفته تا مادر بزرگ و تاثیر خواهرشان و حتی اسلرپ، پرندهسان و هاید و دیگر کرکترها، همگی خط داستانهایی هستند که ایجاد شده و باید یکروزی به پایان برسند، یا به خوبی و یا به بدی.
سکانسهای مسابقاتیِ کمپ جنگلی هم بهنظرم سرگرم کننده بودند اما با پایانی دارک به اتمام رسیدند، با اینکه کلیات فیلمنامهای و فُرمِ فصل دوم بهشدت کلیشهای است اما طراحی صحنهها، کارگردانی و جلوههای بصری هنوز هم جذاب ظاهر میشوند، بهخصوص آن نمادگراییهای «چشمی» که حتی در بالا رفتن دوربین نیز مشاهده میشوند؛ از آن طرف هم رسمِ دوئل خانوادهی ونزدی هم جالب بهنظر آمد و هیجانانگیز نیز ظاهر شد اما در پایان، چیز خاصی را به داستان اضافه نکرد، درواقع نمیشود به این یک مورد اشکال گرفت چرا که دارد به معانیِ مختلفی، اهمیت «خانواده» را نشان میدهد و سعی مینماید جلوههایی از محافظتهای «درست و حتی از آن طرف، محافظتهای افراطی» را هم بهتصویر بکشد.
حتی ما میبینیم که بیان میشود: «مشکلات و چالشهایمان را درونِ خانوادهی خودمان حل کرده و دیگران را درگیر مسائل خانوادگی خود نکنیم.» همانطور که در دو مطلب قبلی نیز اشاره کرده بودم، سریال پر از رفرنسهایی است که طرفداران دنیای گوتیک، سینما و ادبیات کلاسیک بهشدت میتوانند از آنها لذت ببرند: برای مثال، آن تبر زدنِ اسلرپ و هماهنگیاش با موسیقی و پدرِ ونزدی آدامز، رفرنسی به فیلم سینمایی شاینینگ (The Shining) به کارگردانی استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) محسوب میشود.
حالا ما با شرایطی روبرو هستیم که بیمارستان و مدرسهی منطقهی نورمور بیشتر از هر زمان دیگری درگیر شدهاند، حتی پروفسور بیمارستان روانیِ سریال نیز توسط اسلرپ کشته میشود اما دو کرکتر وجود دارند که هنوز هم شخصیتشان نامعلوم است؛ اول از همه مدیر مدرسهی نورمور و دومی هم خانوم معلم موسیقیِ مدرسه است که نامعلوم میباشد، نکند این خانوم درواقع یک «پرندهسان» است؟ و آن پرندهسانی که مشخص شد، هویت جعلی و فیکی باشد که ونزدی را گول زده است؟ یا شاید هم انسان بهشدت خوبی است که یکروزی خود را فدای دانشآموزانش میکند، از آن طرف هم امیدوارم داستانهای ایند و ونزدی بهخوبی و خوشی تمام شوند و با سوالهای جدیدتری بهسراغ تماشای فصل سوم برویم نه اینکه همین سوالها، در بخش دوم نیز ادامه یابند و به سیزن سوم برسند.
خانوادهی ونزدی تکامل مییابد
من از شخصیت عمو فِستر هم بهشدت خوشم آمد و آن طنزپردازیها و طیف شخصیتپذیریاش را دوستداشتم، درواقع فکر میکنم که خانوادهی آدامز قرار است به بهترین شکل ممکن به تکامل توسعهپذیری و شخصیتپردازیشان دست یابند؛ از آن طرف هم باید صبر کرده و ببینیم که بین مادر، مادر بزرگ ونزدی و خالهشان چه پیش میآید و چه اتفاقی افتاده است. بیانکا هم که درگیر منشهای مدیر مدرسه و دردسرهای مادرش شده، با نایتشیدز همکاری میکند و امیدوارم با ایجکس نیز رابطهی خوبی برقرار نمایند و باهم از اهداف پلید مدرسهی نورمور جلوگیری کنند.
این بخش از فصل دوم سریال Wednesday سکانسها و اَکتهای کلیشهای زیادی داشت، دارد و فکر میکنم که بیشتر از اینها هم شاید داشته باشد اما در کلیت ماجرا، یک اثر سرگرم کننده و هنریِ گوتیک شمرده میشود که سعی دارد به مفاهیم سرگرمی و ترس با اندازههای خانوادگی و رفرنسپذیر بپردازد و یک مدیوم جدید را توسعه دهد، مدیومی که ما آن را با جهان «ونزدی» بشناسیم و از داستانگوییهای جذاب و مشغول کنندهاش لذت ببریم.
جمعبندی را اینگونه به پایان میرسانیم؛ بهقول ونزدی: «همهچیز خرابتر شد» آیا مادرش «مورتیشیا آدامیز» درست گفته بود؟ نظراتتان را در رابطه با سریال ونزدی و این پرسش، کامنت کرده و با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
نظرات