سینما برای ما که از خروسخوان تا پاسی از شب، به قول ضربالمثلی که اولینبار از آقا ماشاءالله در خانه بهدوش شنیدم «مثل سگ حسندله» دنبال پر کردن چالههای زندگی هستیم، سنگری کوچک برای فرار از زندگی است؛ غمانگیز اینکه سینمای امروز حتی همین را هم از ما دریغ میکند.
برای مثال وقتی آدم سراغ فیلم مرد عینکی میرود، انتظار ندارد اثری فاخر ببیند؛ اساساً کجای ما فاخر است که فیلم سینمای ما باشد؟ آدم میرود این فیلم و امثالش را میبینید تا شاید لبخندی که فراموشش کرده ناخودآگاه روی لب بیاید و دو ساعتی از عالموآدم دور باشد. مرد عینکی اما چیزی بیشتر از یک نمایش پرسروصدا نیست؛ نمایشی که با همهی ادعاهایش حتی نمیتواند یک قصهی ساده را تعریف کند. فیلم از همان ثانیههای اول با موسیقی تند، لوکیشنهای رنگارنگ، چهرههای خارجی و سروصدای زیاد به تو میقبولاند که قرار است اثری «بینالمللی» ببینی؛ اما بهمحض اینکه چشمهایت کمی عادت میکند، میفهمی پشت این ویترین پر زرقوبرق چیزی جز خلأ نیست. درست مثل مغازهای که ویترینش با چراغهای نئونی چشم را کور میکند؛ اما وقتی وارد میشوی حتی یک جنس درست هم برای فروش ندارد.
داستان فیلم؟ هیچ. شخصیتها؟ پوچ. شوخیها؟ نخنما و کشدار. اکشن؟ مجموعهای از دویدنها و بدلکاریهای تصنعی که بیشتر شبیه تمرینهای یک گروه آماتور است. مرد عینکی نه توانایی خنداندن دارد، نه هیجان ایجاد میکند. در بهترین حالت شاید بتواند چند لحظه تو را گیج کند؛ اما وقتی از سالن بیرون میآیی تنها چیزی که به ذهنت میرسد این است که وقتت را تلف کردهای؛ و پولت را که این دومی شاید درد بیشتری داشته باشد.
اما چرا چنین فیلمی ساخته میشود؟ پاسخ روشن است: چون بهرام افشاری هست. سینمای ایران در سالهای اخیر به مرحلهای رسیده که دیگر قصه و فیلمنامه و کارگردانی اهمیت چندانی ندارد. همه چیز در یک اسم خلاصه شده: بهرام افشاری. او ستارهای است که حضورش تضمینکنندهی فروش است. تهیهکنندگان هم این را بهخوبی فهمیدهاند. برای همین فرمول جدید این است: یک فیلم بیجان و بیکیفیت بساز، بعد در آخرین لحظه افشاری را بیاور و اسمش را روی پوستر بزن. همین کافی است تا گیشه پر شود. مرد عینکی دقیقاً حاصل همین فرمول است؛ فیلمی که هیچچیز برای عرضه ندارد جز افشاری.
مشکل اینجاست که این فروش یک توهم است. مردم هنوز به افشاری اعتماد دارند، هنوز دوستش دارند و هنوز امیدوارند که حضورش به معنای یک تجربهی سرگرمکننده باشد. اما وقتی چند بار پشتسرهم فیلمهایی ببینند که فقط با حضور او سرپا مانده و هیچچیزی جز شوخیهای تکراری و صحنههای شلوغ ندارد، این اعتماد هم فرومیریزد. محبوبیت افشاری مثل یک حساب بانکی است که تهیهکنندگان مدام از آن برداشت میکنند و هیچوقت پرش نمیکنند. اگر همین روند ادامه پیدا کند، روزی میرسد که حتی نام او هم دیگر مردم را به سالن نخواهد کشاند. دور نیست روزی که با «ناترازی» بهرام افشاری در سینما مواجه شویم.
تماشاگر ایرانی سالهاست ناامید از کیفیت تولیدات متوسط، بهجای اعتماد به «فیلم» به «ستاره» اعتماد میکند. برایش مهم نیست کارگردان کیست یا فیلمنامهنویس چه کسی است؛ کافی است نامی آشنا روی پوستر باشد. این همان چیزی است که در فرهنگ مصرفی میبینیم: برند مهمتر از محصول. درست مثل خرید یک کالای بیکیفیت فقط بهخاطر لوگوی معروفش. سینمای ایران هم به همین سمت رفته: ستاره تبدیل به برند شده و فیلم صرفاً بستهبندیای است برای فروش آن برند.
اما خطر اینجاست که برند هم اگر بارها و بارها روی محصول بیکیفیت چسبانده شود، خودش هم بیاعتبار میشود. افشاری اگر مراقب نباشد، در همین مسیر قدم میگذارد. روزی میرسد که مردم با دیدن اسمش دیگر هیجانزده نمیشوند، چون یادشان میآید که آخرین بار هم بلیت خریدند و با چیزی جز یک شوخی بیمزه و یک اکشن تصنعی مواجه نشدند.
این پدیده البته تازه نیست. سینمای ایران بارها درگیر ستارهمحوری افراطی شده. کافی است به دهه هفتاد و هشتاد نگاه کنیم؛ دورانی که رضا عطاران و اکبر عبدی میتوانستند بهتنهایی گیشه را نجات دهند. فیلمهایی ساخته میشد که قصهی درستی نداشتند، اما همین که عطاران یا عبدی در آنها حضور داشتند، سالنها پر میشد. اما چه شد؟ آن ستارهها هم بعد از مدتی در فیلمهای ضعیف سوختند و تماشاگر خسته شد. محبوبیت آنها دوام آورد؛ چون در برخی پروژههای قوی هم ظاهر شدند و توانستند خودشان را بازتعریف کنند. اما خیلیهای دیگر این شانس را نداشتند و بهسرعت تبدیل شدند به چهرههایی مصرفشده.
حالا نوبت به افشاری رسیده. او بازیگری است بااستعداد و توانایی بالا؛ اما گرفتار همان دام قدیمی شده است. هر بار که در فیلمی مثل مرد عینکی ظاهر میشود، بخشی از اعتبارش را خرج میکند تا ضعف فیلمنامه و کارگردانی را بپوشاند. تماشاگر هم برای بار اول و دوم بهخاطر علاقهاش به او بلیت میخرد، اما وقتی بار سوم و چهارم هم با فیلمی ضعیف مواجه شود، دیگر دلش نمیآید پول بدهد فقط برای دیدن یک چهره. این همان مسیری است که خیلی از ستارههای قبلی رفتند و حالا به حاشیه رانده شدهاند.
ظاهر پرزرقوبرق مرد عینکی هم خودش یک توهین به شعور تماشاگر است. سازندگان با لوکیشنهای خارجی، بازیگر فرنگی و صحنههای رنگارنگ سعی کردهاند فیلم را «جهانی» نشان دهند، اما این فقط یک ترفند سطحی است. فیلم هیچ ربطی به مخاطب ندارد؛ نه قصهای برای گفتن دارد و نه حتی یک شخصیت بهیادماندنی خلق میکند. درست مثل یک غذای فستفودی پر از سس و ادویه که در نهایت چیزی جز تهماندهی بیمزه نیست و آدم بعد از خوردنش گلاب به رویتان میشود.
تهیهکنندهی مرد عینکی احتمالاً از همان ابتدا میدانسته که فیلم چیزی برای عرضه ندارد. برای همین همزمان با پروژههای دیگرش روی پرده فرستاده تا اگر شکست خورد، خیلی به چشم نیاید. ضرری برای او ندارد، اما برای افشاری چرا؛ چون محبوبیتش را خرج فیلمی کرده که حتی ارزش یک بار دیدن هم ندارد. این همان تراژدی بزرگ ماجراست: ستارهای که باید مسیر تازهای برای سینمای ایران باز کند، خودش دارد تبدیل میشود به قربانی سینمای بی خلاقیت.
در نهایت، مرد عینکی نه کمدی است، نه اکشن، نه حتی جسارت تجربهی تازهای دارد. بیشتر شبیه یک سوءتفاهم پرهزینه است؛ سوءتفاهمی که با نام یک ستاره فروخته میشود. تماشاگر هم وقتی از سالن بیرون میآید حق دارد حس کند دستهی عینک را مستقیم در چشمش فروکردهاند. او برای دیدن یک فیلم بلیت خریده، اما چیزی که دریافت کرده نه فیلم است، نه سرگرمی، نه حتی یک شوخی ساده. فقط یک توهین به شعور اوست؛ توهینی که با نام بهرام افشاری پوشانده شده. اگر این مسیر ادامه پیدا کند، نهتنها افشاری میسوزد، بلکه سینمای ایران هم بیشتر از قبل در مرداب ابتذال فرومیرود.
بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون
دقیقا به همین نتیجه خواهند رسید مردمی که در کوچه پس کوچه های سینما دنبال لبخندی میگردند ولی باز مایوس تر از گذشته ………..
جالب و به جا بود نقد نویسنده 👍👏👏
مخالفم، من فیلم رو کامل دیدم و به عنوان طنز میتونه سرگرم کننده باشه و اینکه داخل ابران واقعا این فیلم با همه فرق داره . و میتونیم ذهن بهرام افزاری رو با همون سبک بازی بینیم و به نظرم خوب بود
بهرام افشاری نه بهرام افزاری
تو این بازار بی محتوایی انصافآ مرد عینکی خیلی نسبت به هفتاد سی بهتر بود
به نظر من که فیلم قشنگ ، طنز و اکشن بود اما خب این نظر منه ، نظر دیگران هم مهمه چون شما اومدی کاملا ضد این فیلم نقد و بررسی انجام دادی ولی خب با احترام گفتم
الان خیلی وقته فیلما یی که بهرام افشاری و پژمان جمشیدی توش بازی میکنن همینن
متأسفانه هردوشون هم بازیگرای خوبین، من مشکلی با فیلم خنده دار ندارم ولی فیلمای جدید نه تها خنده دار نیستن بیشتر همون گلاب به روتونن
من مجانی تو ماهواره ام نمیتونم تحملشون کنم، چه برسه برم سینما پول هم بدم 😁
بنظرم نسبت به فسیل و هفتاد سی وفیلمای کمدی این سالا این فیلم برتری بیشتری داشت
این توصیفات رو من ترجیح میدم برای فیلم های جدید پژمان جمشیدی استفاده کنم واقعا دایناسور و کوکتل مولوتوف فاجعه بودن !! فاجعه! ولی این فیلم حداقل تهش یه پیچش داستانی داشت و اونقدراهم بد نبود
با کمال احترام بعد سالها یه فیلم قشنگ تو سینما دیده باشم که از اولش خندم گرفت تا اخرش همین بود یه نقدایی مینویسین گاهی ادم میمونه شما دقیقا چی رو در نظر میگیرین
کل سالن ترکیده بودن از خنده
فیلمش واقعا چیزی واسه گفتن نداشت
همین که نویسنده نمیدونه آقا ماشاالله توی متهم گریخت نبود و توی خانه به دوش بود و اون یکی هاشم آقا بود معلومه که چقدر اطلاعاتش بالاست
شما شخصیت سریال متهم گریخت رو که اینهمه معروفه اشتباه نوشتید بعد درباره مرد عینکی که کلی خنده داره و کلی فروخته نظر میدید…
خب تا حدودی میشه گفت که درسته ولی من خودم یکبار این فیلم رو دیدم و میخوام بازم برم ببینم و از نظر من نسبت به فیلم های در حال اکران فعلی گزینه خیلی بهتریه ولی فیلم های الان نسبت به فیلم های چند سال گذشته پسرفت زیادی کردن و استفاده از نام ستاره ها برای پوشاندن اشکالات فیلم کار درستی نیست.
درست مثل پژمان جمشیدی
دقیقا موافقم یک فیلم بی محتوا و مزخرف که پول و وقتتو هدر دادی
از بازار انتظارش رو نداشتم واقعا نقد هایی که منتقدین عزیز مینویسن به جرئت بهتر از نقد های سایت های سرگرمیی چون گیمفا و زومجیه، حیف که مخاطبینش سن کمی دارن و ارزش این نویسنده هارو نمیدونن…
واقعا نقدتون دقیق و بجاست… درسته من فیلمو ندیدم و همچنین افشاری رو نمیشناسم و همچنین آقا ماشاالله رو
ولی کاملا با نقد شما موافقم
ببخشید اسمم درست ننوشتم
ولی خیلی نقد زیبایی بود
احسنت به این نقد
واقعا شما خیلی نقادی
یعنی نقدتو..
معلومه نقد حساب کردی
واقعا از دیدنش پشیمان شدم حیف وقت وپولی که دادم من بخاطر افشاری رفتم این فیلم رو ببینم اما صید حیف از وقتم بی محتوا حوصله بر وداستان ضعیف نقد قیلم به درستی بود
اصن این فیلم تو ژانر کمدی نیست ۸۰درصد جنایی اکشن معمایی ۲۰درصد کمدی
نقدتون کاملا درست منطقی بود هیچ کسی با فیلم شاد و طنز و پرمایه مشکلی نداره ولی واقعا مرد عینکی بعد از دایناسور برترین بیرمحتوانرین فیلمی بود که وقتم رو تلف کردم چقدر آدم انصافا برای افشاری و پژمان جمشیدی متاثر و متاسف میشه که خودشون رو در گرداب تکرار بی محتوا انداختن جواد عزتی هم داشت گرفتار این لودگی میشد ک با سریال زیبای وحشی نجات پیدا کرد و نشون داد یک بازیگر و هنرمند کاربلده. کاش بهرام افشار و پژمان جمشیدی دست این انتخاب های سخیف و افتضاح برای بازی بردارن
بسیار لذت بردم از نقدت سجاد جان، رفیق بایرنی 😄
ن من فیلم رو خانوادگی دیدم به همه هم پیشنهاد دادم حالانمیدونم این نقد قبول کنم یا سالن سینما که از خنده رو هوا بود..
با شتاب برگشتیم به دوره فیلمفارسی و از اون هم عقبتر رفتیم.
نقد بسیار خوب .منصفانه .فنی و موثر بود
ب شرطی که افشاری هم ب این نقدها توجه بکنه و خودشو ب ورطه ی تکرار کارهای پوچ و … نکنه .اونم بخاطر دستمزد خوبی که بهش داده میشه
هرکس گفته این فیلم بد بوده ، سواد فهم فیلم رو نداشته. متاسفانه بعضی از مردم ایران، از چیزهایی که ایرادی هم نداره ، ایراد میگیرن… فقط میخوان بگن ما هم یه چیزی بلدیم😒😐🙄بهرام جان افشاری درجه یکه و فیلم و سریال هایی که توش بازی میکنه هم هیچچچ ایرادی نداره🤍✨️
هفتاد سی قشنگ تر از مرد عینکی بود
خداییش فیلم قشنگی بود هم حسابی خندیدیم و هم شوکه شدیم ، جلوه های بصری و میدانی برای یک فیلم ایرانی به شدت عالی بود و مشخصه که عوامل فیلم تمام تلاشسون رو برای ساخت این فیلم انجام دادند ، نمیدونم منتقدا چطور نون میخورن ، این فیلم برای سینمای ایران یک پدیده است و جاداره که به راحتی در سینمای جهان پخش بشه و در همه کشورها به نمایش دربیاد ، مطمعنن از همه فیلمهای اکشن ایرانی بهتره جاداره که به حضور خنده دار ژان رنو و چلنگر و یاکوزا ها و جان ویک در این فیلم اشاره کنم که واقعا در جای خوبی به نمایش در میان ، این فیلم یک سرو گردن از سینمای ایران بالاتره ، و آفرین جان ویک با بازی بهرام افشاری !!!!!
اتفاقا خوب بود. یه کم ی اکشن که تو ایران تا حالا نمونش نبوده. شما اگه خوشت نمیاد، نیازی به آسمون ریسمون بافتن نیست.
حالا به خود این مثلا منتقد بگو یه همچین چیزی بنویس، تهش تام و جری هم نمیتونه بنویسه و بسازه ولی تریپ نقد میاد مثلا من خیلی میفهمم.
جمع کنین این بساط. نقد بیجا در فضای کنونی مملکت، نشان از عقل ناقص این نقاد دارد