بازی Dying Light که در سال ۲۰۱۵ روانهی بازار شد، علیرغم خساست منتقدان و دریافت نمرات نهچندان درخشان، حسابی دل گیمرها را بهدست آورد و آغازکننده مسیر شگفتانگیز یکی از بهترین، محبوبترین و پرفروشترین فرنچایزهای دههی اخیر بود. بشخصه حداقل صدها ساعت در شهر هران گذراندهام و با وجود انتقال از نوجوانی به بزرگسالی طی این سالها، دایینگ لایت هنوز هم برایم سرگرمکننده، خاطرهانگیز و درجه یک باقی مانده است. دایینگ لایت ۲ با وجود داشتن نقاط قوت متعدد، اشتباهات مهلکی انجام داد و تا حد زیادی منصفانه مورد انتقاد قرار گرفت. و خب در این میان Dying Light: The Beast به شکلی کاملا غیرمنتظره از راه رسید تا بهترین عناصر بازی اول و دوم را با یکدیگر ترکیب کند و با بازگرداندن پروتاگونیست DL1 دل هواداران را به تسخیر خود درآورد. حال آیا The Beast در انجام ماموریت خود موفق بوده است؟
ما در ادامهی این مطلب به نقد و بررسی Dying Light: The Beast میپردازیم تا ببینیم آیا این اثر ارزش تجربه دارد یا نه. با مجله بازار همراه باشید.
اگر شما هم بازی اول Dying Light و سپس دیالسی فوقالعاده آن یعنی The Following را تجربه کرده باشید، میدانید که خط داستانی کایل کرین در آن ناتمام باقی ماند و ما با دو پایانبندی متفاوت طرف بودیم. پایانبندی اصلی یا به اصطلاح کنون (Canon) یک کلیفهنگر بهشدت عجیب و ترسناک داشت، جایی که کایل از طریق تونلهای فاضلاب وارد شهر جدیدی میشود؛ در ابتدا همه چیز عادی بهنظر میرسد و بچهها مشغول بازی و شیطنت همیشگی خود هستند. آفتاب دارد آهسته آهسته پشت تپهها پنهان میشود و صدای جیغ و داد کودکان و مردم ناگهان همهچیز را زیر و رو میکند. کایل به دستان خود نگاه میکند و متوجه میشود که دیگر انسان نیست!
این پایانبندی دیوانهوار حدود ۹ سال طرفداران را به تسخیر خود درآورد و ما نمیدانستیم سرنوشت کایل کرین دوستداشتنی به کجا ختم شده است. بازی دوم هم که خب مستقیما سراغ یک شخصیت کاملا جدید به نام ایدن کالدول میرود و تنها کاراکتر آشنایی که حضور کوتاهی در Dying Light 2 دارد، اسپایک است. بنابراین بازگشت مامور سابق GRE و رهایی او از سیزده سال شکنجه توسط بارون (The Baron) و نیروهایش محوریت اصلی Dying Light: The Beast به شمار میرود.
نبرد علم و انسانیت
خلاصهترین عبارتی که میتوان درباره روایت Dying Light: The Beast گفت، این است: «روایت یک انتقام و دیگر هیچ». انتقام یکی از کلیشهایترین و رایجترین مضامین روایی در دنیای ویدیوگیم و سینما محسوب میشود و اگر توسعهدهندهای قصد دارد سراغ آن برود، باید به دنبال ایدهای جذاب و متفاوت باشد؛ درست مثل کاری که ناتی داگ با The Last of Us Part II کرد. اما خب نباید از حق بگذریم که هر بازی ویدیویی یک هدف مشخص دارد و مهمترین چیز برای سازندگان رسیدن به آن است. دایینگ لایت هم به عنوان یک فرنچایز در ژانر وحشت و بقا هیچگاه روایتهای آنچنان عمیق و پیچیدهای ارائه نکرده است.
کلیت داستان The Beast طی ماموریتهای اصلی بهشدت سرراست و خالی از پیچیدگی است و بیشتر آن حول محور «یافتن کایمیراها (Chimeras)، استخراج خون آنها و افزایش قدرتهای ماورایی کایل – در قالب درخت مهارت Beast – برای مواجهه با بارون» میچرخد. حتی متاسفانه شخصیت بارون که پتانسیل قابلتوجهی هم دارد، اصلا خوب پرداخته نشده و نقش بهشدت کمرنگی در داستان ایفا میکند. در حقیقت اینگونه بهنظر میرسد که بسیاری از اتفاقات داستان Dying Light: The Beast بیشتر توجیهی برای عناصر اصلی گیمپلی هستند؛ به عنوان مثال حالت بیست (Beast Mode) که جذابترین المان جدید بازی است، به لطف همین وقایع کمپین اصلی رشد مییابد و قدرتهای بیشتری در اختیار کایل میگذارد. هر باس فایت یا Chimera در بازی نبرد منحصر بهفرد و نفسگیری را رقم میزند که بدون شک از جمله نقاط اوج The Beast به شمار میرود و همزمان قابلیت Beast Mode را به مرور بهتر و بهتر میکند. به طور کلی ردپای منشا اولیه Dying Light: The Beast که حکم یک دیالسی را برای دایینگ لایت ۲ با حضور ایدن داشته، در جایجای بازی به چشم میخورد.
تکلند برای نخستین بار ترکیبی از کاتسینهای اول شخص و سوم شخص را بهکار برده تا شخصیت کایل کرین پردازش بهتری داشته باشد. اما خب مشخص نیست توسعهدهندگان در بازیهای آتی خود نیز از چنین ترفندی بهره ببرند یا خیر. شاید اگر The Beast روایت بهتری داشت و یا شخصیتهای جالبتوجه بیشتری در خود جای داده بود، این سبک جدید میتوانست بیش از پیش به چشم بیاید، اما خب در شرایط فعلی صرفا مثل یک حرکت آزمایشی از سوی تکلند است. متاسفانه برخلاف آنچه تیمن اسمکتالا، کارگردان فرنچایز دایینگ لایت، در کمپینهای تبلیغاتی The Beast وعده داده بود، ما به هیچ وجه با شخصیتهای عجیب و دوستداشتنی مثل تولگا و فاتین (دو برادر دوقلوی نابغه و دیوانه در DL1) مواجه نشدیم و بازی از این نظر بیشتر به Dying Light 2 شباهت دارند و اکثرا کاراکترهای آن فراموششدنی و توخالی هستند.
همانطور که اشاره شد Dying Light فرنچایزی نیست که لزوما روی عناصر داستانی تکیه کند، اما خب شخصا به عنوان یک طرفدار سرسخت دوست داشتم تکلند در این زمینه به خصوص یک قدم رو به جلو بردارد و در بدترین حالت در حد و اندازههای قسمت اول ظاهر شود. داستان بازی نخست دایینگ لایت با اینکه فرسخها با یک شاهکار فاصله داشت، اما همچنان پر بود از شخصیتهای جالبتوجه، عجیبوغریب و خاطرهانگیز که پس از ده سال به خوبی در ذهن طرفداران ماندهاند. در هر صورت فکر میکنم Dying Light: The Beast فرصت بسیار مناسبی برای روایت یک داستان عمیقتر برای کایل کرین بود و تکلند به راحتی آن را از دست داد. اشارات و ارتباط The Beast با بازیهای قبلی دایینگ لایت به شکلی عجیبی کم است و همان شخصیت اسپایک هم که در لحظات ابتدایی وارد بازی میشود، درست مثل Dying Light 2 هیچ نقش خاصی در داستان ندارد.
با وجود ضعفهای فاحش در بخش روایی و هدر رفتن پتانسیل فوقالعاده کایل کرین و بازگشت دراماتیک او، اکت نهایی The Beast آنقدری انفجاری و اکشن است که مخاطب حداقل با حال و روز خوش مشغول تماشای تیتراژ پایانی شود. از سوی دیگر به شخصه خوشحال هستم که سازندگان روایت چندشاخه بازی دوم به سبک آثار نقشآفرینی را تقریبا کنار گذاشته و یک داستان خطی ارائه کردهاند. شما طی ماموریتهای اصلی و فرعی Dying Light: The Beast بعضا با یک سری گزینه انتخاب دیالوگ یا تصمیمگیری برای شخصیتها مواجه میشوید تاثیر خاصی روی جهان اطراف یا سرنوشت کاراکترهای اصلی ندارند. به عنوان مثال طی یکی از ماموریتهای فرعی میتوانید تصمیم بگیرید یک شخصیت در حال مرگ را از درد رهایی ببخشید، یا اینکه او را به حال خود بگذارید تا زنده زنده غذای زامبیها شود. از اینها که بگذریم، علیرغم صحبتهای تکلند مبنی بر عدم بازگشت دوباره کایل، پایانبندی داستان به گونهای است که امیدها برای حضور دوباره او در فرنچایز زنده میماند. حال باید منتظر ماند و دید قدم بعدی استودیو لهستانی چیست و آیا آنها میخواهند بلافاصله سراغ نسخه بعدی دایینگ لایت بروند، یا اینکه کمی به خود استراحت داده و به آیپی جدیدی میپردازند.
تکهوپاره کردن زامبیها، شگفتانگیزتر از همیشه
خلق گیمپلی سرگرمکننده شاید روی کاغذ خیلی آسان بهنظر برسد، اما کمتر توسعهدهندهای توانایی مدیریت بینقص آن را دارد. تکلند خوشبختانه جزء آن دسته از استودیوهاست که مفهوم سرگرمی محض در گیمپلی را به بهترین شکل ممکن فهمیده و آن را به عنوان DNA فرنچایز دایینگ لایت معرفی کرده است. در واقع هیچگاه تکهتکه کردن اجساد متحرک، خرد کردن جمجمهها با چکش و کشتن زامبیها به روشهای مختلف تا این حد جذاب، رضایتبخش و دیوانهوار نبوده است. Dying Light: The Beast از این جهت به نقطه اوج رسیده و بهترین عناصر گیمپلی دایینگ لایت ۱ و ۲ را باهم تلفیق میکند. در اینجا باید تکلند را حسابی مورد تحسین قرار دهیم، چراکه آنها حتی تا آخرین دقیقه هم دست از تلاش برای پاسخ به نیاز طرفداران برنداشتند و تاخیر یک ماهه بازی نیز دقیقا به همین دلیل صورت گرفت.
در واقع اکثر قریب به اتفاق بازخوردهایی که بازیکنان نسبت به Dying Light 2 داشتند در The Beast به خوبی اجرا و نقصهای ریز و درشت آن برطرف شده است. یکی از مهمترین موارد در این زمینه، بازگشت شبهای رعبانگیز با چاشنی Volatileها است. برخلاف دایینگ لایت ۲ که شبها دیگر مثل سابق ترسناک و پرخطر نبود، غروب خورشید در Castor Woods واقعا مو به تن شما سیخ خواهد کرد. Volatileها حکمفرمای بلامنازع جنگلها و خیابانهای کستر وودز هستند و کایل که تا پیش از غروب زامبیها را قلعوقمع میکرد، اکنون باید از خوف شکارچیانی که در راس هرم غذایی شب هستند، در کمترین زمان خود را به یک مکان امن با نور آرامشبخش چراغ UV برساند.
تکلند با بازی جدید خود قصد نداشته هیچگونه انقلاب یا تغییرات بزرگی در فرنچایز خود ایجاد کند، بلکه تلاش اصلی اعضای استودیو استفاده حداکثری از پتانسیل نسخه دوم بوده است. هرچه باشد نباید انکار کنیم که Dying Light 2 از لحاظ فنی و گیمپلی پیشرفت قابلتوجهی نسبت به بازی اول داشت، اما خب یک سری تصمیمگیری اشتباه در طراحی و نقصهای کلی دیگر باعث شد تا با اثری کامل طرف نباشیم. در The Beast ما شاهد برطرف شدن همان مشکلات و تکمیل فرمول تکلند هستیم: یک بازی زامبیمحور و پساآخرالزمانی با محوریت پارکور و تکهتکه کردن مردگان متحرک. سیستم پارکور بازی جدید شباهت زیادی به دایینگ لایت ۲ دارد – عنوانی که مجموعا پارکور فوقالعادهای داشت – و یک سری تصمیم درست مثل حذف Stamina Bar آن را بهبود بخشیده است.
از سوی دیگر استفاده از سلاحهای سرد در بازی مثل همیشه فوقالعاده رضایتبخش و جذاب است و هر نوع اسلحه تاثیرات خاص خودش را روی دشمنان دارد. جزئيات تکهتکه شدن بدن زامبیها، قطع عضو و زخمهایی که پس از هر ضربه برمیدارند حقیقتا ستودنی و بینظیر است و این خشونت خاص که همیشه مورد پسند طرفداران بوده، با چاشنی Beast Mode وارد سطح دیگری میشود. کایل کرین در ابتدای بازی کنترل خاصی روی این حالت خود ندارد و هرگاه میزان خاصی دمیج دریافت کند یا به دشمنان ضربه بزند، به شکل اتوماتیک وارد این حالت میشود. با این حال شما میتوانید در ادامه روی این حالت جذاب کنترل پیدا کنید و در مواقع نیاز از آن بهره ببرید؛ جایی که کایل با دستان برهنه زامبیها را تکهوپاره میکند، دلورودهشان را بیرون میریزد و حرکات تمامکننده دیوانهواری روی باس فایتها پیاده میکند که تا مدتها در خاطرتان خواهد ماند.
اگر بخواهیم خیلی خلاصه درباره این بخش Dying Light: The Beast صحبت کنیم، بازی مذکور بهترین گیمپلی مبارزه با سلاحهای سرد را در فرنچایز دارد و امثال Dead Island 2 هم اصلا با آن قابل مقایسه نیستند. تکلند با بررسی دقیق بازخوردها و خواستههای طرفداران بهترین تجربه ممکن را در این زمینه ارائه نموده و یکی از سرگرمکنندهترین بازیهای ده سال اخیر را روانه بازار کرده است.
البته در اینجا بد نیست اشارهای هم به سلاحهای گرم بازی داشته باشیم؛ عنصری که نسبت به بازیهای گذشته پیشرفت محسوسی داشته و علیرغم اینکه به هیچوجه نمیتواند جایگزین سرگرمی و لذت سلاحهای سرد باشد، مجموعا بسیار جذاب و جالب توجه است. در این میان استفاده از یک سری سلاح مثل شاتگات، آتشانداز (Flamethrower)، نارنجکانداز (Grenade launcher) و کمان صلیبی (Crossbow) – بله، قرار است دریل دیکسون درونیتان را بیدار کنید – حس فوقالعادهای به شما منتقل خواهد کرد. به طور کلی تنوع اسلحههای گرم در کنار تجهیزات جانبی مثل نارنجک، مولوتوف، انواع چاقوی پرتابی و… حقیقتا تحسینبرانگیز است و شما دهها راه مختلف برای سلاخی کردن هر زامبی یا دشمن دیگر پیش پایتان میبینید.
یکی از نکات جالب توجه دیگر در Dying Light: The Beast، بهرهگیری دقیق از سیستم اکتشاف و لوت است. من بازی را در حالت Survival (نرمال) تجربه کردم و از ابتدا تا انتها خود را ملزم به جستجوی زامبیها و دشمنان مرده، دارک زونها (Dark Zones) و بقیه محیطها میدیدم. و شاید عجیب بهنظر برسد اما این موضوع اکثر اوقات اصلا آزاردهنده و مایه ناراحتی نیست، چراکه بازی نه بیش ازحد شما را به لوت وادار میکند و نه طوری طراحی شده که پس از مدتی لوت در آن بیمعنی شود. البته که من از واژه «اکثر اوقات» استفاده کردم، چراکه بعضا برخی از آیتمها خیلی زود تمام میشوند و شما باید مدام آنها را از فروشندههای داخل بازی خریداری کنید. با این حال کلیت تجربه اکتشاف و لوت در The Beast بالانس بسیار خوبی دارد و در بیشتر مواقع با دست و دلبازی به حس کنجکاوی شما پاسخ میدهد.
تماشا کنید: لانچ تریلر بازی Dying Light: The Beast
نقاط قوت | نقاط ضعف |
---|---|
بهترین گیمپلی سری دایینگ لایت تاکنون | هدر رفتن پتانسیل روایی بالا |
خشونت و واقعگرایی جنونآمیز | نبود قابلیت شخصیسازی برای خودروها |
معرفی حالت Beast و باسفایتهای نفسگیر | اکثر شخصیتها فراموششدنی و کمعمق هستند |
تنوع فوقالعاده سلاحهای سرد و گرم | |
طراحی چشمنواز Castor Woods و تنوع محیطی آن | |
سیستم پارکور روان و تکاملیافته | |
پایانبندی انفجاری و جذاب داستان | |
بازگشت شبهای بینهایت ترسناک با چاشنی بقا | |
بهبود چشمگیر طراحی مراحل نسبت به نسخههای قبلی | |
بهینه بودن و باگهای بسیار کم |
نظرات