۱۵ تا از بهترین فیلمهای علمی تخیلی ساخت دیزنی
دیزنی وقتی دیزنی شد که برای ساخت انیمیشن سفیدبرفی دست به ساختارشکنی زد. بعد هم با کارهایی مثل همین سفیدبرفی و پینوکیو در ذهن مردم ماند و به یکی از محبوبترین استودیوهای فیلمسازی سراسر جهان تبدیل شد. از آنجاییکه اکثر فیلمهای این استودیو براساس افسانههای قدیمی و کتابهای فانتزی بچهها ساخته میشد، پس چندان عجیب نبود که برای اولین کار در ژانر علمی تخیلی سراغ یکی از آثار ژول ورن بروند. دیزنی، سال ۱۹۵۴ سراغ یکی از معروفترین آثار ژول ورن یعنی ۲۰ هزار فرسنگ زیر دریا رفت و لایو اکشنی براساس آن ساخت. درکل دیزنی بارها سراغ این ژانر آمده و رفته و بالا و پایینهای خودش را داشته است.
البته خیلی از فیلمهای ژانر علمی-تخیلی دیزنی دستکم از نظر فروش اصلا نتوانستند به پای فیلمهایی از دیزنی که براساس افسانهها ساخته شده بودند برسند. اما بسیاری از منتقدان این فیلمها را تحسین کردند و البته هوداران خاص خودشان را هم پیدا کردند. حالا اگر شما هم جزء این دسته طرفداران هستید که فیلمهای علمی-تخیلی دیزنی را میپسندند، با ما باشید تا در ادامه راه ۱۵تا از بهترین فلیمهای علمی تخیلی دیزنی نگاهی بیندازیم: از فیلمهای ماجراجویانهای مثل سیاره گنج (Treasure Planet)، وال.ای (Wall-E) تا فیلمهای کلاسیک کالت فضایی مثل سیاهچاله(The Black Hole) و ترون (Tron).
نکته مهم: حواستان باشد که در سالهای اخیر دیزنی حق امتیاز بعضی از کارهای مهم علمی-تخیلی سینما مثل مارول و جنگ ستارگان را به دست آورده و به موفقیت این مجموعهها کمک کرده است. با این حال در این مطلب به این دسته از فیلمها نمیپردازیم و تمرکز روی کارها دیزنی خارج این چهارچوب است.
Flubber
در این فیلم، پروفسور فیلیپ براینارد (Professor Phillip Brainard) مادهای فوقالعاده با حالت ژلهای و ضدجاذبه کشف میکند و همین هم او را وسط ماجراجوییهایی میاندازد که کم بدبیاری ندارند. راستی فلوبر (Flubber) اسم همین ماده سبزرنگ است. پرفسور دارد تمام تلاشش را میکند که بین آشفتگیهای زندگی حرفهای و شخصیش تعادلی برقرار کند. اما ناگهان این ماده از راه میرسد. این اختراع فوقالعاده و عجیب زندگی پروفسور را به هرجومرج میکشاند و او را به تفکر وا میدارد.
درخشش رابین ویلیامز (Robin Williams) در این کمدی عجیب، یکی از دلایل جذابیت فیلم است. چون از شوخیهای بیمزه و احمقانه در تصاویر فراتر میرود. یعنی بهعنوان یک تماشاگر بزرگسال ناگهان به خودتان میآیید میبینید خیلی بیشتر از آنچیزی که انتظار میرود در فیلم از جنس کمدی بزن بکوب (slapstick) عمیق شدهاید. رابین ویلیامز هم شوخطبعی و طنز خاص خودش را به فیلم آورده و هم لایههای بیشتری به شخصیت پروفسور داده و باعث شده او هم آسیبپذیرتر و هم جذابتر به نظر برسد. نتیجه شخصیتی چندوجهی است که میتوان با او ارتباط برقرار کرد، آن هم در یک کمدی خانوادگی معمولی.
The Rocketeer
ماجرای فیلم در دهه ۱۹۳۰ میلادی و در لسآنجلس پرآشوب میگذرد. فیلم راکتیر که محصول ۱۹۹۱ است و داستان خلبانی را روایت میکند که خیلی اتفاقی جتپکی قدرتمند پیدا میکند. این وسیله که انگار متعلق به آینده است، به حال خودش رها شده. او جتپک را برمیدارد و به ابرقهرمانی تبدیل میشود که با خلافکارها مبارزه میکند و با ماموران نازی درگیر میشود. این فیلم بسیار جذاب بود، صحنههای اکشن خوبی داشت و مورد توجه منتقدان هم قرار گرفت. اما نتوانست در گیشه عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشد و به همین خاطر دیگر دنبالهای برایش ساخته نشد.
اما راکتیر سردمدار کارهای دیزنی در ژانر ابرقهرمان میشود. درست است، قبل از این فیلم هم دیزنی آنقدرها باژانر ابرقهرمانی غریبه نبود اما همچنان یکی از قلمروهای جدیدی بود که این غول دنیای سرگرمی به آن پا گذاشته بود. اگر در زمان کمی جلو بیاییم، سال ۲۰۰۹ دیزنی، مارول را میخرد و از آنموقع تا حالا پشت بسیاری از فیلمهای بزرگ و مطرح این ژانر بوده است. اما راکتیر؛ بله، این فیلم آنطور که باید اوج نگرفت و نتوانست بهپای فیلمهای پرفروش مارول برسد، اما باز هم اقتباسی جذاب و سرگرمکننده از جهان کتابهای مصور است و اگرطرفدار این سبک باشید، برایتان تجربهای دیدنی و هیجانانگیز خواهد بود.
John Carter
این فیلم براساس آثار ادبی ادگار جان باروز (Edgar Rice Burroughs) ساخته شده است و اثری است خوشساخت، پررنگ و لعاب و علمی-تخیلی که شما را به ماجراجویی در سیارهای بیگانه به نام بارسوم میبرد. جان کارتر کهنهسربازی از جنگ داخلی آمریکاست که به بارسوم منتقل شده. حالا او احساس میکند وظیفه دارد در برابر کسانیکه میخواهد از این سیاره سوءاستفاده کنند بایستد. جان کارتر هم از آن فیلمهایی بود که در گیشه شکست خورد و به همین خاطر، برنامههایی که برایش ریخته بودند کنسل شد.
البته این فیلم جلوههای بصری فوقالعادهای دارد و فیلمبرداری خوب هم جذابترش کرده. اما مسئله اینجا بود که طرح داستانش به نسبت ایندست فیلمها کمی پیچیده بود و دنبال کردنش برای بعضی مخاطبها سخت میشد. بنابراین مخاطب اصلی اینگونه آثار زیاد تمایلی به آن نشان ندادند. در نتیجه فیلم شد یکی از بزرگترین شکستها در گیشه هالیوود. فروش فیلم حتی نتوانست هزینههای هنگفت ساختش را جبران کند. میگویید مگر ساختش چقدر خرج داشته؟ خب احمالا بیشتر از ۳۰۰ میلیون دلار! درست است که خیلیها فضای ماجراجویانه اکشن و هیجانانگیز فیلم را دوست داشتند، بهعلاوه فیلمی مناسب خانواده بود…اما وقتی فیلمی در قدم اول با شکستی اینقدر سنگین روبهرو شود، دیگر کمر راست نمیکند و همین شد که دو دنبالهای که برای فیلم برنامهریزی شده بود هم کنسل شد.
Lightyear
فرنچایزهای مختلف داستان اسباببازیها، به کاراکتر باز لایتیر (Buzz Lightyear) به عنوان یکی از اسباببازیهای اندی میپردازند. اما در این فیلم ماجرا متفاوت است. اینبار سراغ خود لایتیر بهعنوان فضانورد میرویم. صداپیشه او در این فیلم کریس اوانز (Chris Evans) است. این فیلم به پیشینه ماجراجوییهای علمی-تخیلی شخصیت میپردازد و اکشن خوبی هم دارد. باتوجه به نوع شخصیتها و ماجراجوییهای کاملا جدید، این فیلم کاملا خودش را از دیگر فیلمهای مجموعه داستان اسباببازیها جدا میکند.
در فیلم لایتیر با رویکرد جدیدی نسبت به این کاراکتر قدیمی، که جزء خاطرات کودکی بسیاری است، مواجه میشوید. از همان ابتدای کار، لایتیر در مبارزهای سخت قرار میگیرد. بیشک این فیلم با مجموعه داستان اسباببازی ها مقایسه میشود، هرچه نباشد کاملا ریشه در آن دارد. اما جدای از اینها، با مشکلات دیگری هم مواجه بود، مثلا بحثها و سردرگمیهایی درباره شخصیت وجود داشت که چطور با باز لایتیر اصلی در ارتباط است و کلا ارتباط این فیلم با بقیه مجموعه چطور اتفاق میافتد. خلاصه که اینها باعث شد این فیلم هم در گیشه شکست بخورد. بهعلاوه نتوانست آنطور که انتظار میرود مثل دیگر فیلمهای مجموعه داستان اسباببازیها توجه منتقدان را جلب کند. اما اگر میخواهید این فیلم را ببینید، داستان اسباببازیها را کنار بگذارید. به لایتیر به عنوان فیلمی مستقل نگاه کنید و از ماجراجوییهای علمی-تخیلی و هیجانانگیزش در کنار مقدار مناسبی شوخطبی به سبک پیکسار لذت ببرید.
Atlantis: The Lost Empire
ماجراجویانی که ترکیب عجیبی شدند که هیچجوره باهم جور درنمیآیند…آنها با هم همراه شدند تا آتلانتیس گمشده را کشف کنند. این فیلم با ترکیبی از انیمیشن سنتی و رایانهای ساخته شد. با توجه به پرداخت و طراحی خوب شخصیتها و اکشنهای جذاب انتظارات از این فیلم زیاد بود و حتی دیزنی برنامهریزی کرده بود که مکانهایی مربوط به این داستان را در پارکهای موضوعیش بسازد و قرار بود مجموعهای تلویزیونی هم براساس این داستان ساخته شود.
اما…گیشه یکبار دیگر آماده بود تا نقشههای دیزنی را نقشبرآب کند! این انیمیشن هم در گیشه موفق نبود و به همین خاطر هیچکدام از اتفاقاتی که بالاتر گفتیم نیفتاد. البته نمیتوان به این راحتی دلیل مشخصی برای این شکست پیدا کرد. اما میتوان به ویژگیهایی که به موفقیت فیلم کمکی نمیکردند اشاره کرد. مثلا طی زمانیکه فیلم ساخته میشد، سلیقه مردم کمی تغییر کرد و فیلمهایی که کاملا با CGI ساخته میشدند به انیمیشنهای سنتی ترجیح داده شدند. دلیل این تغییر سلیقه هم موفقیت عجیبوغریب شرک بود که کمی قبل از آتلانتیس اکران شد. بهعلاوه، این فیلم در ویژگیهای ژانر علمی-تخیلی تقریبا پخته بود و این یعنی از فرمول کلاسیک دیزنی در دهه ۹۰ که فیلمها را براساس افسانهها میساختند فاصله زیادی گرفته بود. احتمالا این هم یکی از عواملی بود که باعث سردرگمی منتقدان و تماشاگران شده بود و نمیدانستند چه حسی به این فیلم داشته باشند.
The Black Hole
در آیندهای بسیار دور، گروهی فضانورد سفینه فضاییای پیدا میکنند که در نزدیکی سیاهچالهای مرموز رها شده است. مشخصا بیتفاوت از کنار این سفینه نمیگذرند و کاوشش میکند و با دانشمندی مواجه میشوند که نیروی سیاهچاله او را به جنون کشانده است. همینطور که اوضاع وخیمتر میشود (همیشه این اتفاق میافتد!) ترکیب تعلیق، اکشن و درام هم به اوج میرسد.
سیاهچاله فیلم بسیار تاثیرگذاری بود. این فیلم سال ۱۹۷۹ اکران شد و از اولین فیلمهایی است که سراغ موضوعات روانشناختی در تم فضایی میرود. از آن زمان تاکنون این موضوع دستمایه ساخت فیلمهای زیادی شده از تابش خورشید (Sunshine) اثر دنی بویل (Dany Boyle) گرفته تا فیلم علمی-تخیلی و ترسناک افق رویداد (Event Horizon). به علاوه، بررسی سیاهچالهها و تاثیر آنها روی فضا و زمان چیزی است که حالا حتی در فیلم بلاکباستر کریستوفر نولان (Christopher Nolan)، میان ستارهای (Interstellar)، هم میبینیم. این تاجایی پیش میرود که حتی بازسازی فیلم بهخاطر شباهتهای موضوعی و داستانی لغو میشود.
Tron Legacy
بیستوهشت سال بعد از فیلم پیشگامانه ترون، فیلم میراث ترون روی پرده آمد و دوباره تماشاگران را به جهان شبکهها واقعیت مجازی برد. اینبار با سم فلین (Sam Flyn) همراه میشویم که در دنیای دیجیتال به جستجوی پدر گمشدهاش کوین فلین (Kevin Flyn)، خالق اصلی ترون، میرود.
این فیلم جلوههای ویژه خیرهکنندهای دارد که با موسیقیهای متن از گروه افسانهای دفت پانک (Daft Punk) همراه میشوند. برای مثال سکانسهای شبکه با دوربینهای مخصوص فیلمبرداری شده بودند و کاملا سهبعدی بودند. همین جلوههای ویژه و فیلمبرداری فوقالعاده تحسینهای بسیاری را برانگیخت. برای ساخت این فیلم هم نسبتا هزینه زیادی شده بود، چیزی بیشتر از ۱۷۰ میلیون دلار. اما این یکی دیگر در گیشه موفق بود و بیشتر از ۴۰۰ میلیون دلار فروش داشت.
کمی از موسیقی هم بگوییم؛ به هر حال از دفت پانک نمیشود به سادگی گذشت. موسیقی متن فیلم را که این گروه ساخته بودند، به سبک خود آنها یعنی Electronic Dance است و گهگاه با المانهای ارکسترال ترکیب میشود تا حس تنش در فیلم را بهتر انتقال بدهد.
The Incredibles
سال ۲۰۰۴ برای اولین بار فیلمی پخش شد که به ماجراهای خانوادهای میپرداخت که همه سوپرهیرو بودند. بله، درمورد شگفتانگیزان صحبت میکنیم. این خانواده با فشارهای دولت مجبور شدند قدرتهایشان را مخفی کنند و زندگی آرامی را در حومه شهر میگذرانند. البته آنها آب نمیبینند وگرنه شناگران ماهری هستند! بنابراین، هروقت که اتفاقی میافتد و فرصتی پیش میآید، پدر خانواده، باب، نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و دل به ماجراجویی هیجانانگیز و خطرناک میزند و همه خانواده را هم همراه خودش درگیر ماجرا میکند.
شگفتانگیزان رویکرد تازهای را به جهان فیلمهای ابرقهرمانی میآورد. البته نمیتوان انکار کرد که پیکسار میخواست با شگفتانگیزان وارد ژانر ابرقهرمانی شود… با همین خانواده که بیشتر رفتارهایی شبیه خانوادههای حومهنشین سیتکامها دارند. البته این انیمیشن به قهرمان کتابهای مصور مارول و دیسی که قبلا مطرح شده بودند هم ادای دین میکند. واقعا همین توصیفها کافی است تا به نبوغ پشت ساخت این انیمیشن پی ببریم. پس همانطور که از اینجور فیلمی انتظار میرود، در باکس آفیس بسیار موفق بود، نظر منتقدان را جلب کرد، در راتن تومیتوز امتیاز تقریبا کامل، ۹۷%، گرفت، جایزه بهترین انیمیشن اسکار را به خانه برد و در نهایت تبدیل به مجموعه فیلمی موفق شد. بهعلاوه، شگفتانگیزان اولین فیلم تماما انیمیشنی بود که توانست جایزه معتبر هوگو (Hugo Award) برای بهترین اثر دراماتیک را دریافت کند.
The Absent-Minded Professor
فیلم استاد حواسپرت، سال ۱۹۶۱ پخش شد. فیلم فلوبر که اول این فهرست درموردش صحبت کردیم بازسازی این فیلم است. اما در نسخه ۱۹۶۱، فرد مکموری (Fred MacMurray) نقش استاد مذکور را بازی میکند، کسیکه ماده جادویی جاذبهگریز فلابر را اختراع میکند.
پرفسور قصه شاید حواسپرت بود، اما باعث شد که اولین مجموعه فیلم دیزنی کلید بخورد. این فیلم با لحن شیرین، شوخطبعی جالب و کمدی بزنوبکوب، بسیار مورد توجه منتقدان قرار گرفت. ایده فیلم سرگرمکننده و بامزه بود و همین باعث شد که مردم دلشان بخواهد قسمت دیگری از این ماجرا ببینند. بنابراین، دیزنی دوسال بعد فیلم پسر فلابر (The Son of Flubber) را ساخت تا اولین دنباله در تاریخ این استودیو روی پرده بیاید.
Treasure Planet
این فیلم ماجراجویانه که انیمیشنی بسیار جذاب دارد، در فضا میگذرد. برای ساخت این انیمیشن از طراحی دستی تصاویر دوبعدی در ترکیب با تکنولوژی پیشرفته رایانهای و جلوههای CGI استفاده شده است. صداپیشههای مطرحی مثل جوزف گوردون لویت، مارتین شورت و اما تامپسون در این فیلم حضور دارند که این فیلم را به گرانترین انیمیشن ساختهشده تا آن زمان تبدیل کردند.
این فیلم براساس رمانی به نام جزیره گنج از رابرت لوییس استیونسون (Robert Louis Stevenson) ساخته شده است. یعنی آن فضای کلاسیک جزیره گنج را دارد، اما موقعیت مکانی تغییر کرده و همهچیز در فضا وایت میشود. پس منطقی است که سایبورگها و موجودات بیگانه جای دزدان دریایی را گرفته باشند. بگذارید خیالتان را راحت کنیم، جلوههای بصری این فیلم فوقالعادهاند، اکشنها نفسگیرند و روایت بسیار مهیج است. اصلا به همین دلیل است که سیاره گنج اینريالدر مورد تحسین قرار گرفته. اما ماجرای تلخ خیلی از فیلمهای بالاتر، اینجا هم تکرار میشود. درست است که این داستان علمی-تخیلی جذاب و پخته برای بعضیها جذاب بود، اما باز هم نتوانست با کلاسیکهای دیزنی که حالوهوای افسانهای داشتند رقابت کند. برای ساخت فیلم ۱۴۰ میلیون دلار هزینه شد بود و فیلم نتوانست در گیشه این هزینهها را جبران کند.
Lilo & Stitch
موجودی فضایی و شیطان در هاوایی! البته انیمیشن داستان دختری یتیم به نام لیلو است. او در هاوایی زندگی میکند و با با این موجود فضایی دوست میشود. پیوند بین او و اسنیچ بسیار عمیق و البته غیرمنتظره است. البته هرجا رد پایی از موجودات فضایی باشد، سروکله مقامات هم برای دستگیری آنها پیدا میشود. حالا که نیروهای دولتی برای دستگیری اسنیچ به هاوایی آمدهاند، شادی و خوشحال ایندو دوست در خطر است. پس آنها تلاش میکنند راهحلی پیدا کنند و از مخمصه بگریزند.
در لیلو و استیچ داستان اکشن و ماجراجویی با طنز و احساسات ترکیب میشود. برخلاف دیگر تلاشهای دیزنی در ژانر علمی-تخیلی، لیلو و استیچ برای بینندههای جوانتر و کمسن که مخاطب اصلی دیزنی هستند جذابیت بیشتری ایجاد میکند. البته این فیلم تفاوتی با موارد قبلی دارد. درست است که هسته ایده داستانی همچنان علمی-تخیلی است، اما در کل فیلم به مفاهیمی مثل خانواده، پذیرفتهشدن و تعلقخاطر میپردازد. جذابیت فیلم باعث شد که هم بین طرفدارن محبوب باشد و هم بین منتقدان. فیلم در راتن تومیتوز امتیاز ۸۷% را بهدست آورد و البته از نظر تجاری هم موفق بود. لیلو و استیچ که با بودجه ۸۰ میلیون دلاری ساخته شده بود، در نهایت در گیشه ۲۷۰ میلیون دلار فروخت.
Honey, I Shrunk the Kids
عزیزم، بچهها را کوچک کردم!…اسم فیلم به اندازه کافی عجیب است، نه؟ خب ماجرا درمورد دانشمندی عجیب و غریب است (چقدر غیرمنتظره!) که تنفگی با اشعه کوچککننده اخراع میکند. یعنی به سمت هرچیزی که شلیک کند آن جسم کوچک میشود. اصلا مگر ممکن است در چنین شرایط چیزی بد پیش برود؟!! شاید از اسم فیلم هم حدس زده باشید، پدر نمیتواند تفنگ را دور از دسترس بچههایش نگه دارد و بچهها کوچک میشوند!
این فیلم علاوه بر وجه علمی-تخیلی، وجه کمدی پررنگی هم دارد. فیلم ترکیب جذابی از سرگرمی، هیجان و طنز است. بچههایی که حالا قدشان نهایتا یکچهارم اینچ است، اشتباها دور انداخته شدهاند و حالا باید باهم همکاری کنند و راهی پیدا کنند تا از حیات پشتی به خانه برگدند. در این مسیر هم باید با تهدیدها عجیب و جدیدی که سر راهشان قرار میگیرد مقابله کنند. مثلا به این فکر کنید که یک مورچه تنها هم میتواند کار خطرناک باشد و کارتان را بسازد، حالا بهتر متوجه ایده فیلم شدید؟
Big Hero 6
فیلم در آینده و در شهری خیالی میگذرد که انگار ترکیبی است از توکیو و سانفرانسیسکو. شش قهرمان بزرگ، داستان گروهی از دوستان دوران دانشکده است که ظاهرا هیچ تناسبی باهم ندارند، اما تخصصشان در ابزارهای پیشرفته فناوری به آنها کمک کرده تا به گروهی قدرتمند تبدیل شوند که جلوی و جرم و جنایت میایستد. رهبر این گروه، هیرو هامادا (Hiro Hamada) نابغهای جوان در حوزه رباتیک است. ربات دوستداشتنیاش بیمکس (Baymax) هم او را همراهی میکند تا توطئهای شوم که توسط قاتلی نقابدار طراحی شده است را کشف کنند.
شاید برایتان جالب باشد که فیلم از گروهی از ابرقهرمانهای مارول الهام گرفته است. این انیمیشن فوقالعاده جذاب و خلاقانه است اما نتوانست به اندازهای که باید بدرخشد، چون انیمیشن یخزده (Frozen) که کمتر از یکسال قبل منتشر شده بود همه توجهها را به خودش جلب کرد. البته که این فیلم هم چه به خاطر انیمیشن نفسگیر و صحنههای اکشن و چه برای روایت مهیجش مورد تحسین قرار گرفت. این موضوع در گیشه هم قابل مشاهده بود، چون بیشتر از ۶۵۰ میلیون دلار فروش داشت. در کار همه اینها اسکار بهترین انیمیشن را هم گرفت.
Tron
فیلم ترون سال ۱۹۸۲ اکران شد. در این فیام جف بریج (Jeff Bridges) در نقش کوین فلین (Kevin Flynn) برنامهنویس ظاهر میشود. اما سیستم عامل رایانهای او را به درون دنیای مجازی میمکد. او در این جهان دیجیتال وارد مجموعهای مسابقه خطرناک میشود و در برابر سیستم کنترل ستمگر قرار میگیرد. اگر یادتان باشد، بالاتر به دنباله این فیلم هم اشاره کردیم. اما هرچقدر فیلم دوم خوب بود، فیلم اول بهتر است. از جلوههای بصری و دیجیتال خیرهکننده گرفته تا روایت خلاقانه، این فیلم توانسته نظر مثبت طرفداران و منتقدان را درمورد همهچیز جلب کند و به اثر کلاسیک کالت تبدیل شود.
نبردهای میان موتورهای نور و مناظر نئونی در ترون، نمادین هستند. در واقع بدترین چالشی که فلین با آن مواجه میشود، نبرد مشهور موتورهای نور است. او سوار موتور سیکلتی براق میشود که انگار متعلق به جهان آینده ماست، اسم این موتور لایت سایکل است. او در سراسر مناظر نئونی با سرعت حرکت میکند، از بقیه جلو میزند و گاهی حتی باعث برخوردهایی بین آنها میشود تا از مسابقه حذفشان کند. این سکانس به یکی از صحنههای بهیادماندنی جهان انیمیشن تبدیل شده و به فرهنگ عامه (دستکم مردم آمریکا) راه پیدا کرد است، برای مثال در مجموعههایی مثل Family Guy و Ready Player One هم به آن اشاره شده است.
Wall-E
انسانها بالاخره زمین را رها کردهاند و زمین حالا متروکهای است که به تلی از زباله تبدیل شده. وال-ای هم آن رباتی است که وظیفه دارد این سیاره را تمیز کند. او وقتی برای ماموریت به زمین میآید، با ربات دیگری به اسم ایو برخورد میکند. ایو برای بررسی نشانههای حیات به زمین فرستاده شده است. این دو کمکم عاشق هم میشوند و سفری هیجانانگیز برای نجات بشریت را باهم آغاز میکنند.
وال-ای به عنوان فیلم خانوادگی ایدهآل است. اما در همین مورد خلاصه نمیشود. در ظاهر داستانی عاشقانه میبینید که انیمیشن خیرهکنندهای دارد و پر است از اکشن و ماجراجویی. اما کافی است کمی بیشتر دقت کنید تا متوجه شوید فیلم به موضوعاتی مثل محیط زیست، اتکای بیشازحد به تکنولوژی و مسائل مذهبی هم میپردازد. یعنی فیلم رویکردی چندلایه دارد که همین باعث شده بین ردههای سنی مختلف طرفداران زیادی داشته باشد. این فیلم در راتن تومیتوز تقریبا امتیاز کامل گرفت. توانست جایزه اسکار را به خانه ببرد و در گیشه هم بیشتر از ۵۳۰ میلیون دلار فروش داشت.
جمعبندی
شاید دیزنی را بیشتر با داستانهای شاه پریان و انیمیشنهایی بشناسید که براساس داستانهای فانتزی و افسانهای ساخته شدهاند. اما این استودیوی بزرگ سرگرمی حوزههای دیگری را هم امتحان کرده است، که یکی از آنها ژانر علمی-تخیلی است. البته بسیاری از فیلمهایی که دیزنی در این ژانر ساخته خیلی عاقبت بهخیر نشدهاند. یعنی در گیشه موفق نبودند، اما این دلیل نمیشود که فیلمهای خوبی نباشند. اگر دلتان میخواهد جهانی از علم و تخیل ببینید که با المانهای مخصوص دیزنی ترکیب شده است، لیست پانزدهتایی ما را در فهرست تماشا قرار دهید.
سوالات متداول
- بهترین فیلمهای علمی-تخیلی دیزنی کداماند؟ از بهترین فیلمهای علمی تخیلی دیزنی میتوان به دزدان دریایی کارائیب، سیاره گنج و آتلانتیس: شهر گمشده اشاره کرد.
- کدام فیلمهای علمی-تخیلی دیزنی در گیشه عملکرد خوبی داشتند؟ با اینکه خیلی از فیلمهای علمی تخیلی دیزنی در گیشه موفق نبودند، اما استثناهایی هم وجود دارد، مثلا وال-ای، لیلو و استیچ، شگفتانگیزان و…
منبع: MovieWeb
بهترین بازیهای ورزشی با محمدرضا احمدی | میزگیم فوتبالی
نظرات