بار‌ها درباره سریال‌های تلویزیونی گفته‌اند که اگر سریال در قسمت‌های نخست نتواند مخاطب را جذب کند، تمام تلاش‌های بعدی آن برای جلب‌توجه مخاطب بی‌نتیجه خواهد ماند. این اصل نه‌تنها در سریال‌های داخلی بلکه در تولیدات جهانی نیز رعایت می‌شود و سازندگان آنها نهایت تلاش خود را می‌کنند تا قسمت‌های اول سریال را به جذاب‌ترین شکل ممکن به تصویر بکشند.

سریال «قطب شمال» به کارگردانی امین محمودی یکتا، بدون هیچ خلاقیت و شگفتی‌ای و با استفاده از کلیشه‌های تکراری کار خود را آغاز کرده است. این سریال اما به این کلیشه‌ها محدود نمانده و در زمینه کارگردانی و بازیگری نیز بسیار ضعیف عمل کرده است. با اینکه هنوز زود است درباره کلیت فیلمنامه قضاوت کنیم، اما بازی‌ها و کارگردانی سریال به‌مراتب پایین‌تر از حد انتظار بوده است. امین محمودی یکتا که اولین تجربه کارگردانی خود را سپری می‌کند، تلاش بسیاری کرده تا قاب‌های متفاوت و چشم‌نوازی خلق کند، اما این تلاش‌ها کاملاً نتیجه عکس داده است. وقتی کارگردان آن شم هنری و خلاقیت لازم در فیلم‌برداری و قاب‌بندی را نداشته باشد، هر تلاش دیگری برای بهبود جلوه‌های بصری بی‌فایده خواهد بود.

سریال «قطب شمال» مملو از سکانس‌هایی با قاب‌بندی‌های نامتناسب است. دکوپاژ کردن از پشت شیشه قلیان و در و پنجره، در سینمای امروز دیگر کاری عجیب و خارق‌العاده به‌حساب نمی‌آید، اما کارگردان بیشتر نماهای خود را به این صورت چیده است.

اصرار کارگردان بر مدیوم شات‌های آشفته بیشتر حس دل‌زدگی به مخاطب می‌دهد. نیمی از زمان قسمت اول سریال با این‌گونه فیلم‌برداری‌ها همراه بود که نه‌تنها جلوه بصری نداشت؛ بلکه حس کلافگی نیز به بیننده منتقل می‌کرد.

بازی بازیگران نیز ضعیف و مصنوعی بود، به‌ویژه بازی دو شخصیت‌محوری قسمت اول، یعنی امیرحسین فتحی و بهادر زمانی. فتحی که بعد از سریال «شهرزاد» دیگر بازی خوبی از او ندیدیم، بار دیگر با همان لحن و حرکات مصنوعی و اغراق‌شده در حال تکرار خود است. اگر او فرزند حسن فتحی نبود، مشخص نبود که آیا همچنان می‌توانست در سریال‌های شبکه نمایش خانگی بازی کند یا نه؟

در قسمت اول سریال، فتحی به‌وضوح در حال بازی‌کردن است و هیچ نشانه‌ای از طبیعی بودن در حرکاتش دیده نمی‌شود. نمونه بارز آن، صحنه دستگیری همایون در مراسم عروسی‌اش است که فتحی با حرکاتی بسیار عجیب، تلاش می‌کرد حالات ناراحتی و استیصال را بازی کند. بهادر زمانی که یک پله از فتحی جلوتر است، نیز نتوانسته در نقشی که بازی می‌کند، قابل‌باور باشد. او در نقش مردی عاشق و شکست‌خورده که قرار است به زندان برود، آن‌قدر شل و وارفته است که نه عاشق بودنش باورپذیر است، نه دعواکردنش و نه زندان رفتنش.

فرزاد فرزین در نمایی از سریال قطب شمال

تا به اینجا، «قطب شمال» بر روی داستان تکراری نارفیقی و خیانت، به بدترین شکل ممکن حرکت کرده است؛ از سادگی همایون و خیانت سامان گرفته تا به‌هم‌خوردن عروسی و اعترافات بچگانه همایون، همه چیز به‌صورت دم‌دستی پیش رفته است. داستانی که این‌گونه آغاز می‌شود، به‌سختی می‌تواند در ادامه خود را نجات دهد.

علاوه بر این‌ها، دیالوگ‌های سریال نیز به‌شدت سطحی و ضعیف هستند. در بسیاری از صحنه‌ها، گفت‌وگوها نه‌تنها جذابیت ندارند؛ بلکه باعث قطع ارتباط مخاطب با داستان می‌شوند. دیالوگ‌هایی که باید احساسات عمیق و واقعی شخصیت‌ها را منتقل کنند، بیشتر به حرف‌های روزمره و بی‌اهمیت شباهت دارند. همچنین، طراحی صحنه و لباس نیز به‌هیچ‌وجه در سطح قابل‌قبولی قرار ندارد. لباس‌ها و محیط‌ها بیشتر شبیه به بازسازی‌های ارزان و غیرحرفه‌ای به نظر می‌رسند تا جلوه‌ای واقعی و معتبر از داستان سریال.

یکی دیگر از نقاط ضعف این سریال، موسیقی آن است. موسیقی به‌جای اینکه به تقویت احساسات صحنه‌ها کمک کند، بیشتر به‌نوعی نویز تبدیل شده که مخاطب را از تمرکز بر داستان باز می‌دارد. استفاده نابجا و نامناسب از موسیقی باعث شده تا نه‌تنها صحنه‌ها جذاب‌تر نشوند؛ بلکه حواس‌پرتی بیشتری برای بیننده ایجاد شود.

باتوجه‌به این مشکلات، جای تعجب نیست که بسیاری از مخاطبان از تماشای این سریال دلسرد شده‌اند. در دنیایی که گزینه‌های بی‌شمار و باکیفیت بالا در دسترس هستند، «قطب شمال» نتوانسته خود را به‌عنوان یک اثر جذاب و ماندگار معرفی کند.

در نهایت، باید گفت که اگر تیم سازنده سریال در قسمت‌های بعدی نتواند تغییرات اساسی و مثبتی ایجاد کند، این سریال احتمالاً به‌زودی از یادها خواهد رفت و در میان آثار فراموش‌شده تلویزیونی قرار خواهد گرفت. تیم تولید باید به‌سرعت نقاط ضعف را شناسایی کرده و به اصلاح آنها بپردازد تا شاید بتواند شانس خود را برای جلب‌توجه مخاطبان افزایش دهد.

Loading