ما انسان‌ها علاقه وافری به ایده نابودی و محو شدن خودمان از سطح زمین داریم و این موضوع بارها و بارها و بارها در آثار هنری به شکل‌های گوناگون به نمایش درآمده است. از جنگ اتمی و تبدیل شدن همه‌مان به زامبی گرفته تا حمله بیگانگان و چه و چه و چه. البته شاید موضوع «علاقه» نیست و بیشتر این بحث وجود دارد که افعال و رفتارهای بشریت در طول تاریخ به گونه‌ای بوده، هست و خواهد بود که گویی همیشه بقای گونه ما به تار مویی نازک بند است که هر لحظه می‌تواند پاره شود. بازی Stray هم با ایده‌هایی جدید وارد همین عرصه می‌شود و صحبت‌های قابل تاملی را در گوش مخاطب زمزمه می‌کند.

متاسفانه بسیاری از مخاطبان در زمان معرفی Stray فکر کردند با یک شبیه‌ساز «گربه» بامزه و صدالبته فاقد عمق و مفهوم طرف هستند؛ عنوانی که برای عاشقان این موجودات کوچک، پشمالو و دوست‌داشتنی طراحی شده و نمی‌توان آن را جدی گرفت. اما خب همین ابتدا می‌توانم با قاطعیت به شما بگویم که چنین طرز تفکری از پایه و اساس غلط است، چراکه استودیو BlueTwelve کار شایسته‌ای با بازی مستقل خود انجام داده و لایق تحسین است. Stray سال گذشته در رویداد گیم اوارز جایزه «برترین بازی مستقل سال» را به‌دست آورد، آن هم با شکست بازی‌های باکیفیتی مثل Sifu و Cult of the Lamb. در نتیجه، همین موضوع می‌تواند نکاتی را در رابطه با بازی به ما بازگو کند.

بررسی بازی Stray

در ابتدای بازی شخصیت اصلی داستان که همان گربه نارنجی رنگ و بامزه باشد، همراه با دوستانش در محیط متروک و زیبا پرسه می‌زنند که کنترلش به دستان طبیعت بازگشته است. این آرامش و رهایی خیلی زود به احساس خفگی و غربت بدل می‌شود، چراکه گربه ما از دوستانش جدا شده و در شهری بزرگ و محصور گیر می‌افتد. مشخصا از اینجا به بعد تمام تلاش‌های شما و شخصیت اصلی در راستای پیدا کردن راهی برای خروج از شهر و بازگشت به آغوش طبیعت رقم می‌خورد. سازندگان Stray درک کاملا دقیق و درستی از ذات گربه‌ها دارند و این موضوع در لحظه لحظه تجربه شما در بازی احساس می‌شود. انیمیشن‌های حرکتی گربه ما علی‌رغم بودجه محدود توسعه‌دهندگان بسیار رضایت‌بخش است و مهم‌تر از آن، محیط و ست‌پیس‌های بازی به گونه‌ای طراحی شده که به من و شمای مخاطب – به بهترین شکل ممکن – نشان دهد «گربه بودن یعنی چه».

بررسی بازی The Last of Us Part I | ستودنی‌ترین آخرالزمان

شما می‌توانید از تمام سطوح و اشیای موجود در محیط بالا برود، با حرکاتی چابک از روی پشت بام‌ها و فواصل میان سطوح مرتفع بپرید، از میان درز دیوار و پنجره و نرده‌ها خود را رد کنید، روی فرش‌ها چنگ بیندازید، دسته کتاب‌ها را روی زمین بیندازید، هرچقدر دلتان می‌خواهد میو کنید و این لیست جالب توجه همچنان ادامه دارد. به شکل خلاصه می‌توان گفت سازندگان Stray علاوه بر اینکه جنبه‌های ذاتی یک گربه را در دل اتفاقات و مکانیزم‌های اصلی گیم‌پلی جای داده و دنیای اطراف را نیز بر اساس همین شخصیت طراحی کرده‌اند، ده‌ها مکانیزم اختیاری و دوست‌داشتنی هم وارد بازی کرده‌اند تا مخاطب کاملا وجود این شخصیت کوچک و صامت را درک کند.

یکی از تصمیمات مهمی که اعضای BlueTwelve در ابتدای مسیر توسعه گرفته‌اند و خوشبختانه بهترین تصمیم ممکن بوده، این است که شخصیت گربه ما در Stray فقط و فقط یک گربه است و سازندگان هیچ تلاشی برای «انسانی جلوه دادن» او نکرده‌اند. یعنی در اینجا شاهد آن فلسفه‌ها و طراحی‌های خاص دیزنی که به حیوانات شخصیت و شاخصه‌های انسانی می‌دهد، نیستیم. هوشمندی توسعه‌دهندگان در اینجاست که با بهره‌گیری از شخصیت B-12 پلی میان کاراکتر اصلی و دنیای اطراف ایجاد کرده‌اند. این ربات کوچک که گذشته مرموزی دارد و خاطره درستی از اتفاقات قبلی ندارند، خیلی زود و در دقایق ابتدایی بازی به یک همراه وفادار و قابل اتکا تبدیل می‌شود که به مخاطب نیز در درک وقایع داستانی و روند پیش‌برد مراحل کمک می‌کند.

بررسی بازی Stray

کلیت گیم‌پلی Stray به دو دسته اصلی تقسیم می‌شود: پلتفرمینگ و پازل‌ها. بخش اول همان‌طور که اشاره کردیم بسیار سرگرم‌کننده و رضایت‌بخش است. سادگی این مکانیزم که تنها با یک دکمه پیش برده می‌شود، بسیاری از بازیکنان را نگران کرده بود اما نتیجه نهایی بسیار فراتر از انتظار است و حتی تا انتهای بازی خسته‌کننده یا تکراری نمی‌شود. در مقابل بخش پازل‌ها هم در نوع خود جذاب ظاهر می‌شود، مخصوصا زمان‌هایی که شما باید با استفاده از ترفندهای گربه‌ای و تلاش برای «دیدن جهان اطراف از چشمان یک گربه»، به اهداف مورد نظرتان برسید. پازل‌های Stray در سطوح مختلفی قرار می‌گیرند که برخی از آن‌ها ساده و دم‌دستی و برخی هم پیچیده و هیجان‌انگیز هستند. از نمونه‌های جذاب این بخش می‌توان به مرحله‌ای اشاره کرد که شما در شهر پرجمعیت (Midtown) باید یک ست لباس را از فروشگاه بدزدید. این ماموریت زمان زیادی از من گرفت، چراکه پرت کردن حواس مغازه‌دار اصلا آسان نبود و گربه ما می‌بایست چندین ترفند و عملیات مختلف را پیاده می‌کرد تا به هدف خود برسد.

نکته مهم درباره ساختار بازی Stray این است که سازندگان علاوه بر تلاش برای ایجاد تنوع در مراحل مختلف (مثل معرفی Zurkها که مسبب ایجاد خطر و تنش در بازی هستند، یا یک سری صحنه تعقیب و گریز)، به نوعی حد و حدود خود را می‌دانستند. با توجه به تمام منابع و بودجه‌ای که در اختیار تیم سازنده بوده، فکر می‌کنم آن‌ها بیش از این برای ایجاد تنوع و جلوگیری از تکرار در مراحل ظرفیت نداشتند. و خب طول گیم‌پلی به طور میانگین چیزی حدود ۵ الی ۶ ساعت است و چنین عددی برای Stray نه زیاد محسوب می‌شود و نه کم؛ دقیقا همان چیزی که باید باشد. اگر سازندگان می‌خواستند بازی طولانی‌تر در اختیار مخاطبان قرار دهند، شک ندارم بعد از همین تایم ۵-۶ ساعته وارد چرخه‌های تکراری گیم‌پلی و مراحل و فعالیت‌های یکسان می‌شدیم که به شدت از ارزش فنی بازی می‌کاست. اما خوشبختانه اعضای BlueTwelve در این زمینه کاملا خودآگاه بوده و تصمیم درستی گرفته‌اند.

بررسی بازی Dying Light | غروب خورشید و طلوع مرگ

از جذابیت‌ها و هیجان گشت و گذار در یک شهر آینده‌گرا و خالی از گونه بشر در قالب یک گربه که بگذریم، مضمون و پیام روایی Stray کاملا به چشم می‌آید. استری در یک کلام داستانی کاملا انسانی و زیبا را روایت می‌کند، اما هم بدون اینکه حتی یک شخصیت انسان در آن مشاهده شود. این دستاورد هنری ابدا پیش پا افتاده و ساده نیست و ذهن‌هایی خلاق با دیدگاه‌های منحصر به فرد را طلب می‌کند. در Walled City 99 همه چیز مغموم و دلگیر است؛ حتی زرق و برق‌های ظاهری و چراغ‌های بی‌شمار نئونی در هر گوشه و کنار هم نمی‌تواند این حس غریب و تاریک را از میان ببرد. در دنیای Stray هیچ خبری از انسان‌ها نیست و ما نمی‌دانیم چرا و چگونه آن‌ها از صفحه روزگار محو شده‌اند. اما خب متاسفانه یا خوشبختانه، آثار وجود انسان‌ها همه جا مشاهده می‌شود؛ از طراحی و ساختار خود شهر گرفته تا نحوه زندگی و تعامل ربات‌های انسان‌نمایی که در آن زندگی می‌کنند، همه چیز رنگ و بوی انسانی دارد.

بررسی بازی Stray

ساکنین Walled City 99 از مدت‌ها پیش با این حقیقت کنار آمده‌اند که به تنهایی در گوشه‌ای تاریک و نمناک از دنیا رها شده‌اند و زندانی به بزرگی یک شهر آن‌ها را در بر گرفته؛ تلاش برای فرار و خروج هم بی‌فایده است. برای همین عده‌ای از این ربات‌ها فکر می‌کنند دنیای بیرون از شهر چیزی جز مرگ و ویرانی برای ارائه ندارد و حتی تلاش برای گریختن نیز بی‌فایده و غیرمنطقی است. و حال این مردم از افسردگی مطلق به زندگی ادامه می‌دهند؛ درست مثل ما انسان‌های مدرن و فرسوده که همچون زامبی سر در چاه روزمرگی فرو برده‌ایم، غافل از اینکه روحمان مدت‌ها پیش جسم را رها کرده است. موجوداتی در بند شرایط و اتفاقات دنیای اطراف، محکوم به تحمل وزن قلبی که به هزاران تکه تقسیم شده و امیدی برای احیای آن وجود ندارد. حکایت ربات‌های بیچاره شهر ۹۹ هم دقیقا همین است… عده‌ای آزادی و زندگی بهتر را فراموش کرده‌اند، عده‌ای روی پشت بام می‌نشینند و در کمال ناامیدی رویابافی می‌کنند، عده‌ای به مواد مخدر و الکل (یا حداقل معادل رباتی‌شان!) پناه می‌برند.

گروه بسیار کوچکی هم که روزی سودای رهایی از بند این شهر مرده را در سر می‌پروراندند، به افسانه‌ها پیوسته‌اند و خبری از آن‌ها نیست. طبق آنچه ساکنین محلی می‌گویند، اعضای این گروه سال‌ها مشغول برنامه‌ریزی و تلاش برای گریز از شهر بودند و در همین مسیر – که به زعم آن‌ها اصلا عاقلانه و شایسته نبود – از بین رفته‌اند. پازل‌های مختلفی که شما در بازی حل می‌کنید در کنار تعامل‌هایی که به واسطه B-12 با شخصیت‌ها دارید به شما کمک می‌کند تا علاوه بر تاریخچه شهر و جهان اطراف، به سرنوشت این گروه خاص هم پی ببرید که مشخصا برای جلوگیری از اسپویل جزئیات بیشتری در رابطه با آن فاش نمی‌کنیم. در کل جهان‌سازی Stray برخلاف آنچه یک مخاطب عام از این بازی انتظار دارد، بسیار عمیق و قابل تامل است و بابت کنجکاوی و جستجوهایتان، پاداش شایسته و در خوری به شما هدیه می‌کند.

مضامین ژرف و تامل برانگیز روایت و جهان بازی Stray زمانی که با المان‌های سرگرم‌کننده و بامزه و صدالبته بازی‌گوشی‌هایی شخصیت اصلی تلفیق می‌شود، آن را به اثری چند لایه و خوش ساخت تبدیل می‌کند. شما در طول بازی می‌توانید علاوه بر تلاش برای رهاسازی گربه نارنجی رنگ داستان، با درد و رنج‌ها و تقلای شخصیت‌ها همراه شوید و آن‌ها را بهتر بفهمید. و این عنصر جایی در چشم یک مخاطب ریزبین می‌درخشد که او بتواند ارتباط باورنکردنی و اساسی آن با دنیای کنونی و جوامع خودمان را مشاهده کند.

در پایان باید گفت استری یک ماجراجویی کوتاه و شگفت‌انگیز در دنیایی نفرین‌شده و متروک است که نماد مدرنیته و جامعه‌ای مملو از انسان‌های تنها و شکسته از درون محسوب می‌شود. تلاش قابل احترام سازندگان برای بازسازی حرکات، مقاصد و شخصیت ذاتی یک گربه بازی‌گوش نتیجه‌ای بسیار رضایت‌بخش داشته که باعث می‌شود که سفر ۵-۶ ساعته اما ارزشمند، به یک رولر کوستر سرگرم‌کننده و دوست‌داشتنی تبدیل شود. طراحی بصری فوق‌العاده زیبا و ترک‌های موسیقی دیجیتالی آن هم بدون حکم تزئینات دلچسب روی یک کیک خوشمزه را دارد و فکر می‌کنم هر بازیکن حداقل یک بار هم که شده باید به آن شانس بدهد.

Loading