«پنگوئن» اسپینآف مورد انتظار فیلم بتمن به کارگردانی «مت ریوز»، با قسمتی آغاز میشود که هم آشنا و هم تازه است و گامهای نخستین خود را بر روی یخ لغزنده دنیای زیرزمینی جنایتکارانه گاتهام برمیدارد. قسمت اول، با عنوان «ظهور یخزده»، ما را به دنیای خام و سخت اوزوالد کابلپات میبرد که بار دیگر با بازی فوقالعاده کالین فارل جان میگیرد. این قسمت افتتاحیه یک اعلام جسورانه درباره لحن، موقعیت و شخصیت است که به شکلی قوی ثابت میکند کابلپات نهتنها یک شخصیت فرعی، بلکه یک نقش اصلی واقعی است.
زیباییشناسی نوآر؛ برشی یخزده از گاتهام
قسمت با یک شروع سینمایی آغاز میشود که زیباییشناسی سنگین نوآر را در بر میگیرد و به تفکیک گاتهام از چشمانداز معمول ابرقهرمانی کمک شایانی میکند. لحن این اثر با آنچه ریوز در فیلم بتمن پایهگذاری کرده بود همسو باقی میماند و از نورپردازی کم، پالتهای رنگی شسته شده و توصیفی دقیق از فساد شهری استفاده میکند. این گاتهام زنده است – یک شخصیت بهخودیخود. این شهر مملو از اسکلههای مهآلود، چراغهای خیابانی شکسته و کوچههای پیچدرپیچ است که فراتر از پسزمینه عمل میکنند و بازتابدهنده اخلاقیات مبهم شخصیتهایی هستند که در آن سکونت دارند.
کارگردانی با ریتم صبورانه خود، برای کسانی که با آثار نوآر نوآشنا هستند، آشنا به نظر میرسد. داستانسرایی بصری بینندگان را از طریق ترکیبی از نماهای نزدیک که تنهایی کابلپات را تأکید میکند و صحنههای گسترده از خیابانهای پرهرجومرج که آرزوهای او برای سلطه را نشان میدهد، به ذهن اوزوالد میبرد. دنیای زیرزمینی این شهر بهعنوان دنیای سایهها به تصویر کشیده میشود که تحت حکومت معاملات پشت پرده، اتحادهای زودگذر و حضور دلهرهآور خلأهای قدرت قرار دارد.
مطالعه بیشتر: چرا پنگوئن از دنیای بتمن شایسته سریال مستقل خودش است؟
فیلمبرداری از کنتراست زیاد نور و تاریکی استفاده میکند (چیاروسکورو) که بهعنوان تمثیلی از دوگانگی که هم اوزوالد و هم گاتهام را تعریف میکند، عمل میکند. دوربین روی جزئیات متمرکز میشود – آب چکیده از اسکلهها، نور نئون لرزان بالای یک باشگاه قدیمی، خندهی تلخ اوزوالد پس از یک پیروزی کوچک. این لحظات از داستانسرایی بصری جذاب هستند و ما را عمیقتر به تاروپود خیانت و فساد گاتهام میکشانند.
بررسی شخصیت؛ تولد شاهکار جنایت
اوزوالد کابلپات در مرکز قرار دارد و بازی فارل بهشدت مغناطیسی است. در اینجا تکاملی دیده میشود؛ از یک لاکی زشت در بتمن تا مردی که برای معنا میکوشد. زخمها و لنگیدن او هنوز وجود دارد، اما فارل به کابلپات یک اعتمادبهنفس تازه و کاریزمای تاریک بخشیده است. در بسیاری از جنبهها، قسمت اول داستان مردی است که باور دارد لایق بیشتر است – پتانسیلی خام که در انتظار انفجار است. فارل اوزوالد را هم نفرتانگیز و هم جذاب میسازد؛ او هم شکارچی و هم شکار است و نقش را با پیچیدگی چشمگیری به نمایش میگذارد.
نسخه فارل از کابلپات هم ترسناک و هم به طرز غمانگیزی قابلدرک است. او هنوز یک ذهن بیعیب نیست؛ ما مردی را میبینیم که به طور ناامیدکنندهای تلاش میکند از زیر سایه بزرگترهایی مانند کارمین فالکون بیرون بیاید. او دستکم گرفته میشود، مسخره میشود و برای اثبات این که میتواند چیزی بیشتر از یک نوچه باشد، تلاش میکند. او حیلهگر است، اما هنوز اعتمادبهنفس کامل ندارد. ترکیبی از ترس و جاهطلبی در او وجود دارد که او را کمتر شبیه به یک ضدقهرمان سنتی و بیشتر به شخصیتی تبدیل میکند که با ضرورت و نه فقط با خودخواهی هدایت میشود. بررسی انسانیت اوزوالد در میان ظاهر هیولاییاش، باظرافت انجام شده و این پیچیدگی شخصیت به نیروی محرکه قسمت تبدیل میشود.
تعاملهای اوزوالد با مادرش بینشی برجسته از آسیبپذیریهای او ارائه میدهد. او بستری است، شکننده، و بااینحال او لنگرگاه عاطفی اوزوالد است. این صحنهها جنبهای از کابلپات را نشان میدهند که تقریباً لطیف است – مردی که حاضر است هر کاری بکند تا احترام کسب کند، شاید بهاندازه خود برای مادرش. این به انگیزهای فراتر از طمع و قدرت اشاره دارد و به شیاطین شخصی که او را هدایت میکنند اشاره میکند. این نشان میدهد که اوزوالد کاملاً از ارتباط انسانی تهی نیست که تبدیل احتمالی او به پنگوئن بیرحم را حتی غمانگیزتر میکند.
بازیگران مکمل حضورهایی معنادار، گرچه مختصر دارند. کریستین میلیوتی در نقش سوفیا فالکون بهویژه جالب است. حضور او نویددهنده یک رابطه بالقوه ناپایدار با اوزوالد است، رابطهای که به نظر میرسد خیانت، همکاری و مرزهای مبهم قدرت و آسیبپذیری را کاوش کند. پویایی میان آنها ظریف اما پر از تنش است – زمینهای برای مبارزه قدرتی اجتنابناپذیر. سوفیا نماینده نگهبان قدیمی است، نفوذ فالکون که از کنترل دست نمیکشد، و تعاملات او با اوزوالد مملو از بدگمانی، جذابیت و تهدیدات پنهان است.
بازیکنان جنایتکار از طریق صحنههای کوتاه اما مؤثر بهخوبی به تصویر کشیده میشوند – هر کدام وضعیت پراکنده ساختار قدرت گاتهام را تثبیت میکنند. ما با یک رهبر باند جوان و جاهطلب آشنا میشویم که کابلپات را بهعنوان یک بازمانده از گذشته میبیند و یک مقام فاسد مسن که از پیامدهای غیبت فالکون میترسد. هر شخصیتی که اوزوالد با آن تعامل دارد، بهتصویرکشیدن واقعیت جدید گاتهام کمک میکند – واقعیتی که در لبه هرجومرج قرار دارد و در انتظار کسی است که جسارت به دستگرفتن کنترل را داشته باشد.
داستانگویی؛ شعله آهسته با پتانسیل امیدوارکننده
داستان قسمت اول با سرعتی آهسته و عمدی پیش میرود که ممکن است برای کسانی که به دنبال اکشن فوری هستند راضیکننده نباشد. این قسمت بهجای دنبالکردن هیجانهای بزرگ یا سکانسهای پر از انفجار، زمان میبرد تا شخصیتها، موضوعات، و حال و هوای نمایش را بهخوبی تثبیت کند. این سرعت برای نوع داستانی که میخواهد تعریف کند مناسب به نظر میرسد – روایتی که محور آن شخصیتها است و بر پیچیدگیهای جاهطلبی، مبارزه قدرت، و روانشناسی مردی که برای بهدستآوردن قطعهای از گاتهام تلاش میکند، تمرکز دارد.
نویسنده بهخوبی تعاملات اوزوالد با دیگر شخصیتها از جمله جنایتکاران کوچک، مقامات فاسد، و حتی شهروندان خسته را نشان میدهد. صحنهای در اسکله که اوزوالد با یک قاچاقچی برخورد میکند، به زیبایی ساخته شده تا نشان دهد او چگونه در مبارزه برای بهدستآوردن تسلط خود مبارزه میکند. در اینجا اوزوالد هم تهدید میکند و هم انگیزه میدهد، نشان میدهد که صعود او به قدرت تنها بر زور متکی نخواهد بود، بلکه نیاز به تاکتیک و فهم موقعیت دارد. این تبادل به ذهن استراتژیک او اشاره میکند – او ارزش ظاهرها را میفهمد و میداند چه زمانی باید سخت برخورد کند و چه زمانی باید نرمش نشان دهد.
دیالوگها تیز هستند و گاهی با اشاراتی به طنز تاریک که شخصیت اوزوالد را تعریف میکند، فضای داستان را متعادل میکنند. بازی با زبان – چه در تهدیدهای ظریف و چه در لحظات خودآگاهی اوزوالد – تلاشی است برای ایجاد تمایز میان او و سایر ضدقهرمانان جهان DC.
استعارهی بصری؛ برشی یخزده از گاتهام
قسمت با شکوهی سینمایی آغاز میشود و با بهکارگیری زیباییشناسی نوآر سنگین، بهخوبی به ایجاد تفاوت میان گاتهام و دنیای متعارف ابرقهرمانان کمک میکند. لحن با آنچه که ریوز در بتمن پایهگذاری کرده بود، همخوانی دارد: استفاده از نور کم، پالتهای رنگی شسته شده، و نمایش دقیق از ویرانی شهری. گاتهام زنده است، مثل یک شخصیت دیگر در این دنیا. مهآلودی اسکلهها، چراغهای خیابانی شکسته، و کوچههای پرپیچوخم نه فقط بهعنوان پسزمینه عمل میکنند، بلکه بازتاب اخلاق خاکستری ساکنان آن هستند.
کارگردانی با ریتم صبورانهاش کاملاً برای طرفداران نئو – نوآر مناسب است. داستانگویی بصری ما را وارد ذهن کابلپات میکند؛ از طریق ترکیبی از نماهای نزدیک که تنهایی او را نشان میدهند و صحنههای وسیع از خیابانهای هرجومرج که آرزوهای او برای تسلط را به تصویر میکشند. دنیای زیرزمینی شهر بهعنوان دنیایی سایهوار به تصویر کشیده شده که با معاملههای پنهانی، اتحادهای گذرا، و حضور همیشگی خلأ قدرت درگیر است.
مطالعه بیشتر: قویترین ویلنهای بتمن در سینما
سینماتوگرافی بهشدت از کنتراست نور و تاریکی بهره میبرد که بهعنوان استعارهای برای دوگانگی تعریفکنندهی اوزوالد و گاتهام عمل میکند. دوربین روی جزئیات مکث میکند – قطرات آب از اسکلهها، لرزش نور نئون بالای یک کلوپ کهنه، پوزخند اوزوالد پس از پیروزیای کوچک. این لحظات داستانگویی بصری جذاباند و ما را بیشتر به دنیای پر پیچوخم خیانت و فساد گاتهام میکشانند.
کاوش شخصیت؛ تولد یک فرمانده
اوزوالد کابلپات در مرکز قرار دارد و نقشآفرینی فارل بهشدت مغناطیسی است. تکامل اینجا وجود دارد، از زیر دستی زشت در بتمن تا مردی که به دنبال اهمیت و بزرگی است. زخمها و لنگی او هنوز هستند، اما فارل به اوزوالد غروری تازه و کاریزمای تاریک میبخشد. قسمت اول داستان مردی است که معتقد است لیاقت بیشتری دارد – پتانسیلی نادیده که منتظر انفجار است. فارل، اوزوالد را بهگونهای به تصویر میکشد که او را هم چندشآور و هم جذاب میسازد؛ او هم شکارچی است و هم شکار، نقشش را با پیچیدگی فوقالعادهای ایفا میکند.
عناصر بصری و موسیقایی؛ سمفونی سایهها
عناصر بصری و موسیقایی پنگوئن شایستهی ذکر ویژه هستند. فیلمبرداری نقش کلیدی در غرقکردن بیننده در محیط سخت و کثیف گاتهام دارد. ما شهر را از دید اوزوالد میبینیم – اغلب از زاویهای پایینتر که هم آسیبپذیری و همآرزوی او برای بالارفتن را تأکید میکند. نورپردازی دارای حال و هوایی غمانگیز است و کار با سایهها هر صحنه را پر از تعلیق میکند، انگار که گاتهام خودش رازهایی را از بیننده پنهان کرده است.
استفاده از رنگ نیز قابلتوجه است. پالت عمدتاً خاموش است و از رنگهای آبی، خاکستری و سیاه تشکیل شده که این احساس را ایجاد میکند که گاتهام همیشه در گرگومیش غرق است. گهگاهی رنگهای قرمز دیده میشوند – تابلوهای نئون، چراغهای عقب خودروها، خون – که بهعنوان یادآوریهای بصری خشونتی که زیر سطح میجوشد عمل میکنند. تضاد بین روزمرگی و خشونت چشمگیر است و این ایده را تقویت میکند که گاتهام جایی است که خطر در هر گوشهای کمین کرده و فقط منتظر انفجار است.
افکار نهایی
درحالیکه قسمت در ساختن اتمسفر و شخصیت موفق است، از برخی مشکلات ریتمی رنج میبرد. روش شعله آهسته برای یک مطالعه شخصیت مناسب است، اما لحظاتی وجود دارد که تنش بهجای افزایش، کاهش مییابد. برخی صحنهها طولانی به نظر میرسند، انگار که نمایش بیش از حد مشتاق است تا ناامیدی کابلپات را نشان دهد. بهعنوانمثال، صحنهای که اوزوالد توسط یکی از متحدان قدیمی فالکون تحقیر میشود طولانی احساس میشود – درحالیکه مؤثر است، اما خطر ازدستدادن فوریتی که برای نگهداشتن مخاطبان کاملاً درگیر نیاز است را دارد.
همچنین، درحالیکه شخصیتهای پشتیبان جالب هستند، هنوز زمان کافی برای توسعه کامل نداشتهاند و بسیاری از بار روایی بهتنهایی بر دوش اوزوالد قرار دارد. انگیزههای سوفیا فالکون اشاره شدهاند، اما به طور کامل بررسی نشدهاند که او را مبهم بدون زمینهی کافی میکند؛ بااینحالال، اینها عناصری هستند که میتوان در قسمتهای آینده به آنها پرداخت، باتوجهبه تمرکز نمایش بر عمق شخصیت، پتانسیل برای رشد این شخصیتهای ثانویه وجود دارد.
با تمام این اوصاف، پنگوئن بهوضوح بازی طولانی را انجام میدهد و بر توسعه شخصیت و چیدن دومینوها برای قسمتهای بعدی سرمایهگذاری میکند. این قسمت بهخوبی ما را در دنیای زیرزمینی گاتهام قرار میدهد و ما را به شخصیت اوزوالد کابلپات علاقهمند میکند – شخصیتی که معمولاً به حاشیه رانده میشود. حس این وجود دارد که نمایش از ریسککردن با لحن و ریتم خود نمیترسد – انتخابی تحسینبرانگیز که در صورت بهخوبی مدیریتشدن، میتواند منجر به یکی از جذابترین مطالعات شخصیت در ژانر ابرقهرمانی شود.
پیشبینی و نتیجهگیری
قسمت افتتاحیه پنگوئن با نام «ظهور یخزده» بهوضوح نشان میدهد که این سریال قصد دارد بیشتر از یک اسپینآف ساده باشد. بهجای آن که تنها مکمل بتمن باشد، این نمایش تلاش میکند داستان شخصیت کابلپات را بهعنوان یک موجودیت مستقل تعریف کند. این قسمت وعدهای برای کاوش عمیقتر در روانشناسی ضدقهرمانان، تحلیل تمهای مربوط به جاهطلبی و روابط انسانی، و همچنین نمایش گاتهام بهعنوان یک دنیای پیچیده و تاریک میدهد.
گرچه سرعت روایت ممکن است برای برخی کند به نظر برسد، اما این انتخاب بهخوبی به توسعه شخصیت و دنیای نمایش خدمت میکند. شخصیتپردازی اوزوالد کابلپات، بازی فوقالعاده فارل، و زیباییشناسی نوآر همه با هم دستبهدست میدهند تا پایههای محکمی برای ادامه این سریال ایجاد کنند. پنگوئن نشان میدهد که داستانهای گاتهام تنها به بروس وین و نماد بتمن محدود نمیشود؛ بلکه داستانهای دیگری نیز وجود دارد – داستانهایی از شخصیتهایی با خاکستریترین جنبهها که هر کدام به شیوهای خاص خود برای زندهماندن و تسلط در این شهر بیرحم تلاش میکنند.
باتوجهبه پایههای گذاشته شده در قسمت اول، به نظر میرسد پنگوئن قرار است یک کاوش عمیق و لذتبخش در دنیای تاریک و جنایتکارانه گاتهام باشد، جایی که هر پیروزی هزینه دارد و هر اعتماد ممکن است به خیانت منجر شود. حال، باید منتظر ماند و دید که اوزوالد کابلپات چگونه از یخهای تیره به بالا صعود خواهد کرد و به یکی از نمادهای وحشتناک و درعینحال جذاب گاتهام تبدیل خواهد شد.
چقدر عالی و دقیق بررسی کردین