هم‌فکری کریگ میزن «کارگردان اثر سریالی» (Carig Mazin) و نیل دراکمن «کارگردان اثر بازی‌ویدیویی» (Neil Druckmann) در قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us به‌کاشتی رسیده است که به‌نظرم آنطور که باید و شاید خروجی نهایی خاصی نداشته و صرفا جلوه‌گاهی متصورشده، از داستان‌های تینیجری «الی و دینا» محسوب می‌شود.

حال چرا اینگونه و برخلاف دو اپیزود قبلی این سیزن، به‌طور کوبنده‌ای دست‌به‌قلم شده‌ام؟ برای مطالعه‌ی پاسخ این سوال می‌بایست تا پایان نقد و بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us «آخرین بازمانده از ما» همراه مجله بازار باشید. قبل از هرچیزی بگذارید به این مورد اشاره کنم که نیل دراکمن، اپیزود ۳ از سیزن ۲ لست او اس را یکی از بهترین قسمت‌های تاریخِ این سریال نامیده است با اینکه من به‌طورِ کامل با این دیدگاه مخالفم و شاید این را در نظر داشته باشم که روایت این قسمت از داستان‌های دنیای جول و الی محبوب‌مان، ضعیف‌ترین قسمتی است که در طول پروسه‌ی تماشای قصه‌های TLOU مشاهده کرده‌ام.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت اول | به‌سبک انتقام

البته اگر به‌عقب‌تر برگردم، هیچ‌وقت از این واژه‌ها استفاده نخواهم کرد: «جول و الی» محبوب‌مان؛ با اینکه نقش‌آفرینی «پدرو پاسکال و خاندان گرامی‌اش» را دوست‌داشتم و دوست‌دارم و می‌توانم به‌خوبی با جول (Joel) داستان ارتباط برقرار نمایم اما به‌هیچ عنوان، کرکتر الی با بازیگری «بلا رمزی» آن چیزی نیست که قبل‌ها توسط شخصیتی به‌مراتب محبوب‌تر و حرفه‌ای‌تری به‌نام «اشلی جانسون» – صداپیشه‌ی کرکتر الی در سری بازی‌های TLOU به ما ارائه داده شد اما چه می‌شود کرد؟ بگذارید الی را هم در کنار جول بگذاریم و شخصیت فرضی‌مان (که مشابه بازی‌هایش است) را محبوب و منحصربه‌فرد بنامیم. به این نکته نیز اشاره کنم که اگر نقد، تحلیل و موشکافی اپیزودهای قبلی را مطالعه نکرده‌اید، یک‌سَری به‌آن‌ها در لینک‌های بالا و پایین بزنید و سپس به‌سراغ مطالعه‌ی این نقد و موشکافی از قسمت سومِ فصل دومِ سریال آخرین بازمانده از ما بازگردید.

نقد فصل دوم سریال The Last of Us؛ قسمت دوم | خون پاک نمی‌شود!

علاوه‌بر تمامی این مقدمات و مواردی که عرض کرده‌ام، می‌بایست به این موضوع هم اشاره کنم که اگر هنوز فصل اول سریال The Last of Us را تماشا نکرده‌اید، قبل از مشاهده‌ی فصل دوم حتما به‌سراغ تماشای فصل اول یا تجربه‌ی بازی‌های TLOU 1 و TLOU 2 بروید و بعد از آن به‌پای فصل دوم لست او اس بنشینید تا بیشتر و هرچه بهتر متوجه‌ی تغییرات، تفاوت‌ها، موشکافی‌ها و داستان‌سرایی‌های اثر شوید. این را هم مثل همیشه پیوست کنم که من تا حداکثر توانم سعی می‌کنم که نقدهای اپیزودیک فصل دوم The Last of Us را در سریع‌ترین زمان ممکن (ایران) نوشته و در مجله بازار منتشر کنم تا شما عزیزان در سریع‌ترین زمان، در جریانات سریالی و داستانی این اثر قرار بگیرید و در ادامه نیز بایستی بگویم که با تمام تلاشم، این نقد را بدون در نظر گرفتن بحث‌های «ویدیو گیمی» نوشته‌ام و آنقدر هم به‌مقایسه‌شان نپرداخته و تلاشی‌بر بی‌ارزش‌سازی سریال‌ها نکرده‌ام. در ادامه همراه ما باشید.

در ادامه‌ی مطلب، بخش‌هایی از داستان سریال لو داده می‌شود.

قسمت سوم از فصل دوم The Last of Us؛ روایتی از سوگواری انتقام

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

سریال The Last of Us چه در فصل اول و چه در فصل دوم (به‌خصوص)، اثری است که به‌کاشت داستان‌ها و برداشت آن‌ها در اپیزود بعدی اشاره می‌نماید؛ درواقع کریگ میزن سعی کرده است تعادل ریتمیک و هیجانی سریال را با نحوه‌ی روایتش مدیریت کرده و این پروسه را به‌شکلِ بهبودیافته‌تری (نسبت‌به بازی‌های ویدیویی) عرضه کند اما چه اتفاقی افتاده است؟ به‌نظر من اپیزود سومِ فصل دومِ لست او اس نشان دهنده‌ی کاشت اشتباه فیلم‌نامه در مسیر داستان‌گویی است و نمی‌تواند آنقدر که انتظار داشتیم، ظاهر شود. ما سوگواری ویژه‌ای مشاهده نکردیم یا حداقل، من چنین چیزی را تماشا نکردم، همه‌چیز به‌عادی‌ترین شکل ممکنش ساده‌سازی شده بود، به‌شکلی که انگار جولی وجود نداشته و بارِ غمگین سریال نیز از بین رفته است.

درست است که در پرده‌های اولیه‌ی این قسمت، ما نشانه‌هایی از جول را می‌بینیم، نشانه‌هایی مثل لباس، اسلحه و ساعت که در دیالوگِ عاطفی برادرش تامی نیز این نشانه‌ها به‌طرز مهم‌تری تثبیت و نمایان می‌شوند؛ تامی به جسد جول می‌گوید: «سلام من را به سارا برسان» – این تداوم عاطفی بین تامی و جول به‌عنوان برادر، در همین لحظه تمام می‌شود و به‌صورت احساسی و تاثیری در سریال باقی می‌ماند، تامی ترس این را دارد که الی هم، راهِ جول را ادامه دهد و دوباره شهر جکسون را سوگوار نماید اما چه می‌شود کرد؟ حالا که تامی نقش پدر و مسئول «الی» را بازی می‌کند می‌بایست از او محافظت کرده و در عین‌حال نیز حمایت کند. دقیقا در همین نقطه است که ما تنش‌ها و پشیمانی‌های روانی «الی» را مشاهده می‌کنیم که بعد از چند ثانیه پشت چهره‌ی غیرطبیعی «بلارمزی» قایم می‌شوند و جلسه‌ی اطلاعات‌محوری‌ای را بین خود و شخصیت «دینا» برگزار می‌کنند.

بررسی قسمت اول بازی Lost Records: Bloom & Rage

در آن طرف ماجرا هم می‌بینیم که شخصیتِ جسی از الی می‌خواهد که در جلسه‌ی فردای «شورا شهر جکسون» عصبانی نبوده و سخنرانی‌اش را به‌رسم و خطی محترمانه بر روی کاغذ بیاورد و آن را بخواند تا نظرات شهر جکسون به‌درستی هدایت شوند و ۱۶ نفر از اهالی این شهر به‌دنبال انتقامِ جول رفته و گروه WLF را نابوده کرده و باعث کشته شدن اَبی (قاتل جول) شوند اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود.

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

جلسه برگزار شده و شخصیت‌هایی مثل ریچل، مخالف انتقام و بحث‌های انتقامی هستند چرا که اعتقاد دارند: «ما علاوه‌بر جول، چندین تن از اعضای عزیزمان را از دست داده‌ایم و اگر به‌دنبال انتقام برویم، کار از این هم بدتر می‌شود»، از آن طرف ماجرا هم شخصیتی به‌نام «کارلایل» از بخشندگی می‌گوید و به این مورد اشاره می‌کند که «انتقام گرفتن، فقط رهایی را دشوارتر می‌نماید اما بخشندگی همه‌مان را آزاد می‌کند» این مدل توضیحات در جلسه‌ی شورا احتمالا محتوای کلامی نویسندگان و کارگردانان The Last of Us را به ما می‌رسانند، اگر هم بازی The Last of Us 2 را تجربه کرده و اِندینگ داستانی‌اش را به‌یاد داشته‌اید، خوب می‌دانید که از چه موضوعی صحبت می‌نمایم.

پارادوکس شخصیتی و روایی داستان

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

داستان قسمت سوم سعی می‌کند که بارها به مفاهیم انتقام اشاره کند اما در بطنش نمی‌تواند به‌خوبی از پس این کار برآید. برخلاف بازی‌های ویدیویی، انتقام در سطح شهر جکسون و به‌خصوص الی دیده نمی‌شود و تغییر چهره داده است، به‌طوری که انگار اتفاق خاصی نیفتاده و همه‌چیز عادی پیش می‌رود؛ همین مورد است که باعث کاهش «غم و تراژدی داستان‌سرایی» شده و افت کیفیتِ تصویری و روایی را در این اپیزود به‌ارمغان آورده است. من نمی‌دانم که آیا نویسندگان اثر، دیالوگ‌ها و طرح مسئله‌ها را به‌صورت رندوم وارد سریال کرده‌اند یا برنامه‌ای برایش دارند؟ از آن طرف ماجرا هم گروه جدیدِ سریال با نام سرافایتز (Seraphites) یا همان اسکارز (Scars) وارد داستان می‌شوند و طرز زندگی‌شان هم نشان داده می‌شود، در طرفی دیگر نیز شخصیت منفوری مثل «سِت» به‌طرز عجیبی از رفتارهای انتقام‌جویانه‌ی الی و انتقام جول حمایت می‌کند؛ آیا سِت برنامه‌ای برای کشته‌شدن الی دارد؟ آیا به او اسلحه‌ی مشکل‌داری داده است؟ شما پاسخ دهید.

بررسی بازی South of Midnight | استاپ‌موشن می‌خواهید؟

حال، کارِ خاصی به‌حضور Seraphites ندارم اما ادبیات و کمک‌های سِت برایم عجیب واقع شد که به‌نظرم می‌تواند از الگوی اشتباه فیلم‌نامه باشد تا اینکه فلسفه‌ی خاصی برای این کمک‌هایش در نظر گرفته و این‌چنین شمرده شود؛ با این‌حال امیدوارم در آینده‌ی سریال The Last of Us (فصل دوم) نویسندگان برای این داد‌ه‌ها، پاسخی ارائه دهند چرا که من، آنقدر این شخصیت را در طول بازی‌های TLOU به‌یاد ندارم و به‌خاطر همین اگر پاسخ خوب و مناسبی از فیلم‌نامه‌ی آینده‌ی این فصل نگیرم، این مورد را یکی از نکات منفی به‌خصوص داستان می‌دانم و اما اگر جوابی داده شود، صددرصد از وجودش خوشحال خواهم شد و امیدوارم شما هم این چنین به‌روند تماشایتان ادامه دهید.

قبل از اینکه به ادامه‌ی بحث‌مان بپردازیم، خوب است که دو گروه WLF و Seraphites را طبق توضیحات بایوگرافی رسمی‌شان بشناسید:

گروه WLF:

جبهه آزادسازی واشنگتن (Washington Liberation Front) که گاهی به عنوان گرگ‌ها نیز شناخته می‌شوند، یک سازمان شبهِ نظامی و جناح آنتاگونیست در Last of Us Part II به‌حساب می‌آیند، آن‌ها در سیاتل مستقر هستند و برای کنترل این ناحیه‌شان با سرافایت‌ها به‌نبرد می‌پردازند؛ همچنین بایستی اضافه کنم که این گروه پس از آن‌که سیاتل را از اختیار ارتش کشور خارج کردند، حداقل ۱۵ سال است که در این ناحیه زندگی کرده و نفس می‌کشند. پیش از آن سیاتل، یک منطقه‌ی قرنطینه‌ای محسوب می‌شد. WLF با گذشت سال‌ها، روی‌به بیگانه‌هراسی آورد و تنها به افراد خود اعتماد داشت و از همین رو در برابر غریبه‌ها خصومت‌های بسیاری به خرج می‌داد.

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

گروه Seraphites:

سرافایتز (Seraphites) نیز که گاهی با نامِ اسکارز (Scars) شناخته می‌شوند، یک فرقه و گروه آنتاگونیست در The Last of Us Part 2 هستند. آن‌ها برای در اختیار گرفتن شهر سیاتل با جبهه‌ آزادسازی واشنگتن در جنگ بودند؛ علاوه‌بر این باید گفت که سرافایتزها چند سال قبل از شیوع عفونتِ‌قارچی لست آو آس، در سیاتل شکل گرفتند و تشکیل تیم دادند. آن‌ها در این شهر به پیروی از زنی پرداختند که خود را یک پیامبر می‌دانست و از سقوط بشریت توسط عفونت مغزی کوردیسپس می‌گفت که نتیجه‌ی گناهان خودشان و زندگی ماشینی آن‌ها بود. به‌مرور زمان پیروان این زن بیشتر شد و صدها نفر به این فرقه پیوستند. آن‌ها در جزیره‌ای در نزدیکی ساحل سیاتل استقرار یافتند و نبردی را با WLF شروع کردند، جنگی با این هدف که سیاتل را تصاحب کنند.

حال که متوجه‌ی این دو گروه بسیار مهم در داستانِ فصل دوم سریال لست او اس شده‌اید، می‌بایست به ادامه‌ی نقد و موشکافی‌مان پرداخت کنیم. همانطور که قبل‌تر اشاره کردم، The Last of Us یک اثر «کاشت و برداشتی» به‌حساب می‌آید، به‌طوری که یک‌قسمت-یک‌بار، با جهشی فوری، حیاتی و هیجان‌انگیزی مواجه می‌شود و طبق چیزی هم که قبل‌تر بیانَش کردم، این اپیزود واقعا یکی از ضعیف‌ترین اپیزودهای کاشتِ داستانی The Last of Us (برای من) محسوب می‌شود؛ با اینکه ما با یک هنر (تغییر کرکتر اصلی) روبرو شدیم که از شخصیت «جول و با مرگش» به شخصیت «الی و در بعضی از مکان‌ها اَبی» انتقال یافت یا بهتر است اینگونه بگویم که یکی از بهترین «سوییچ‌های کرکتر اصلی در تاریخ» را مشاهده نمودیم اما بدنه‌ی سریال در این قسمت دچار افتی شده است که اگر ادامه پیدا کند، این «هنر» نیز تخریب‌پذیر می‌شود.

بررسی بازی The Elder Scrolls IV: Oblivion Remastered | ریمستر یا ریمیک؟

صددرصد ما در آینده با فلش‌بک‌های بسیاری از داستان‌های «جول و الی» روبرو می‌شویم اما قصد حذفِ جول از داستان، تاثیرگذاری بیشتر او بر قصه‌ی The Last of Us بوده است. همانطور که ساعتی که سارا به‌جول داده بود (نماد جول و دخترش سارا) به‌حساب می‌آمد و تقریبا در دست تمام کرکترهای سریال نیز (ساعت) دیده می‌شود و یاد و خاطرات جول و سارا را برایمان زنده نگه می‌دارند، اثرهای جول نیز باقی خواهد ماند و روایت اصلی سریال را تشکیل خواهند داد، درواقع این جول است که از اینجا به‌بعد، به‌نحوی هدایت داستان را بر عهده می‌گیرد و با تاثیرگذاری‌هایش، شخصیت‌های مختلفی را به‌وسوی حرکات متعددی می‌برد. باید دید که روح جول چگونه به‌ذهن مخاطب و نفس‌های این سریال نفوذ می‌کند.

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

باز هم به این مورد اشاره می‌کنم که «انتقام و سوگواری» سریال آن چیزی نیست که باید می‌بود اما چه می‌شود کرد؟ بایستی تحمل کنیم و تا اپیزود «برداشتی» بعدی منتظر بمانیم. بازی و نقش‌آفرینی بازیگران در این قسمت هم به‌خوبی قسمت‌های پیش بود اما اگر به‌یاد آورید، من در نقد اپیزود قبلی، به اُفت کیفیت نقش‌آفرینی شخصیت «دینا» اشاره کردم که در این قسمت نیز به اوج خودش رسید. انگارنه‌انگار ما با یک سریال «آخرالزمانی و جدی» طرف هستیم که هرلحظه ممکن است از گوشه‌ای، حمله‌ای به جریان بیفتد و «جان» را از کرکترهایش بگیرد اما در نوع روایتی این قسمت، شیمی بین الی و دینا آنقدر «مصنوعی و بد» اجرا می‌شد که رمقِ تماشای ادامه‌ی قسمت را از من می‌گرفت.

بررسی قسمت سوم از فصل دوم سریال The Last of Us

داستان این قسمت دقیقا ۳ ماه پس از مرگ جول و درمان شدن الی روایت می‌شود اما سفر چند هفته‌ای الی و دینا به‌سوی انتقام جول، آنقدر «بد» است که حالم را بهم زدند، انگار جلوی یک قسمت «تینیجری» نشسته‌ام که با تمامِ تفاسیر، جهان روایی و تهدیدبرانگیزِ The Last of Us فرق دارد و هیچ شباهتی به گذشته‌اش نیز نداشته و ندارد. شوخی‌ها، بازی‌ها و دیالوگ‌های سفرشان به‌شدت بچه‌گانه محسوب می‌شوند، انگاری‌که کارگردان اثر دچار «سیاه‌بازی» شده و می‌خواهد «آرامش قبل از طوفان» را به‌نمایش بگذارد اما به‌شدت در این کار بد ظاهر و حاضر می‌شود. در طول این سفر هم الی طوری نمایش داده می‌شود که انگار از تصمیمش مطمئن نیست و به‌دنبال بهانه‌های بیشتری برای انتقام می‌گردد (مثل جسدهای گروه Seraphites)، از آن طرف هم دینا مفلوک‌تر از الی، با بازی‌های لب و دهانش، تصویر سکانس‌های قسمت سوم از فصل دوم The Last of Us را کم‌کیفیت‌تر از قبل کرده است.

جادوی سبز قاب تلویزیون؛ ۱۰ سریال ایرانی که در شمال ساخته شده‌اند

الی و دینا تصور می‌کنند که گروه WLF تعدادِ کمی هستند که در سیاتل مستقراند اما دقیقا در اِندینگ این اپیزود، تازه متوجه می‌شویم که چه رخدادهایی در انتظار «الی و دینا» – ۱۴ ساله است (نه الی و دنیا ۱۹ یا ۲۰ ساله) چرا که بازی‌های این دو هنرپیشه به‌اندازه‌ی کرکترهای ۱۳ الی ۱۴ ساله است نه سنِ واقعی‌ای که باید اجرا نمایند. اگر جزئیات دیگر این قسمت را هم غیرمهم و ضعیف در سوگواری بشماریم، می‌توانم به‌بهترین سکانس این سریال یعنی «دیدار بین تامی و روانشناس شهر جکسون» اشاره کنم که به الی لغب «دروغگو و پشت چهره ماندن» را داده است، چرا که اعتقاد دارد، شخصیت «الی» در جریان جلسه‌ی شورا واقعی نبوده، مشکل داشته و به‌دروغ درخواست کرده است، همان‌جا نیز از تامی می‌خواهد که با او دردودل نماید تا مشکلات تامی را هم از لحاظ‌های تراپی و روانشناسی برطرف کند، داستان اینجا جالب‌تر می‌شود که سازندگان به این موضوع اشاره دارند که خودِ این روانشناس سریال، از همه‌ی کرکترها معضل‌تر و بدبخت‌تر است، کسی که نمی‌تواند به‌درستی برای خود آشی بریزد؟ چگونه به‌دنبال پر کردن کاسه‌ی دیگران می‌رود؟

به‌عنوان سخن پایانی باید بگویم که قسمت سوم از فصل دوم سریال Last of Us یا به‌ترجمه‌اش: «آخرین بازمانده از ما» به‌عنوان ضعیف‌ترین اپیزود این دوفصل اخیر البته بعد از آن اپیزود هجو فصل اول که به‌شخصیت‌های بیل و روبرویی‌اش می‌پرداخت، توسط من شناخته می‌شود و امیدوارم که سازندگان در ادامه‌ی روند این سریال، داستان‌هایی را کاشت و برداشت کنند که ارزش روایی و تصویری لست او اس را به‌دوش بکشند. نظر شما چیست؟ به‌نظر شما قسمت سومِ فصل دومِ The Last of Us چگونه بوده است؟ نظرتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به‌اشتراک بگذارید.


چرا همه تو یوتیوب فارسی باهم دیگه دعوا دارند؟ میزگیم با لیل شایان و ویب‌هد

ویدیو جدید یوتیوب بازار استریت

Loading