در میان محصولات کم‌رمق شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۴، سریال وحشی به کارگردانی هومن سیدی و با بازی چشمگیر جواد عزتی، چون نقطه‌ای درخشان خودنمایی می‌کند. این مجموعه که از طریق پلتفرم فیلم‌نت در اختیار مخاطبان قرار گرفته، با تلفیقی از فضای تیره‌ی درام اجتماعی، مضامین جنایی و ضرب‌آهنگ تعلیق آمیز، موفق شده توجه گسترده‌ای را برانگیزد؛ چه از سوی بینندگان عادی و چه از نگاه منتقدان جدی.

در ادامه داستان لو داده می‌شود.

سال‌هاست که سرویس‌های پخش آنلاین در ایران با ارائه‌ی سریال‌هایی کلیشه‌زده، بی‌رمق و سطحی، به‌نوعی مخاطبان خود را از محصولات باکیفیت دور کرده‌اند. میان انبوه تولیدات، شاید یکی دو عنوان در سال پیدا شود که بتوان آن‌ها را جدی گرفت و دنبال کرد. وحشی یکی از همین نمونه‌های نادر است؛ سریالی که با شروعی قدرتمند و روایتی نفس‌گیر، چندهفته‌ای روی آنتن فیلم‌نت بود و حالا فصل نخستش به پایان رسیده.

در ادامه‌ی این نوشتار از مجله بازار، جنبه‌های گوناگون این اثر را با نگاهی دقیق‌تر بررسی خواهیم کرد.

نقد سریال وحشی | قسمت پنجم؛ من همه چی رو می‌دونم

سرگذشت یک تنهایی در دل جامعه‌ای خشن

سریال، قصه‌ی مردی است از دل طبقه‌ی فراموش‌شده‌ی جامعه؛ «داوود اشرف»، کارگری ساده که بی‌عدالتی‌های ساختاری و فشار اقتصادی، او را به آستانه‌ی فروپاشی روانی رسانده‌اند. از همان دقایق اول، تصویر شخصیتی ترسیم می‌شود که باوجود شرایط دشوار، هنوز ردپایی از انسان‌دوستی در رفتارش باقی‌مانده. او شخصیتی اخلاق‌گراست که در دل بی‌نظمی و خشونت پیرامونش، سعی دارد چیزی از شرافت انسانی را زنده نگه دارد.

اما ناگهان حادثه‌ای هولناک آرامش شکننده‌ی زندگی‌اش را در هم می‌ریزد. داوود هنگام بازگشت از محل کار، در اقدامی از سر دلسوزی، دو کودک را که در جاده‌ای خلوت سرگردان‌اند، سوار خودرو می‌کند. اما موقعیت، آن‌گونه که پیش‌بینی شده، پیش نمی‌رود. ارتباط ناکارآمد داوود با بچه‌ها، به همراه چند اتفاق هم‌زمان، باعث می‌شود ترسی بی‌دلیل در دل کودکان بیفتد. آن‌ها در لحظه‌ای از وحشت، تصمیمی فاجعه‌بار می‌گیرند: خودشان را از خودرو به بیرون پرت می‌کنند و هر دو جان می‌بازند. داوود، گرفتار شوک و هراسی بی‌امان، پیکر بی‌جان آن دو را رها می‌کند و تلاش می‌کند رد هرگونه ارتباطی را پاک کند؛ اما این انتخاب، آغاز جهنمی‌ست که آهسته و بی‌وقفه زندگی‌اش را به آتش می‌کشد.

بدترین بازی راکستار را می‌شناسید؟ + ویدیو GTA V دربرابر GTA IV

بازی با انتظار مخاطب؛ تعلیق به‌مثابه قلب تپنده‌ی «وحشی»

اگر قرار باشد مهم‌ترین عامل کشش داستانی وحشی را در یک واژه خلاصه کنیم، آن واژه چیزی نیست جز «تعلیق». این سریال در خلق و هدایت این حسِ تعلیق به شیوه‌ای عمل می‌کند که آن را از بسیاری از آثار نمایشی سال‌های اخیر متمایز می‌سازد. تعلیق، نه یک تکنیک تزیینی، بلکه بنیان روایت است؛ ریشه‌ای که درخت داستان از آن تغذیه می‌کند. هومن سیدی نشان داده که خوب می‌داند کی و کجا باید دانه‌ی اضطراب را بکارد تا در لحظه مناسب برداشتش کند. این مهارت را پیش‌تر در قورباغه دیده بودیم و حالا در وحشی به بلوغ رسیده. به‌عنوان نمونه، سکانس حضور داوود اشرف در خانه‌ی پیرمرد، مثال بی‌نقصی‌ست از کنترل زمان‌بندی و کش دادن تنش تا لحظه انفجار.

در این سکانس، اشرف نمی‌داند برای چه دعوت شده، اما همه چیز بوی راز می‌دهد. ما هم مثل او، حدس‌هایی داریم؛ و همین همدلی بین مخاطب و شخصیت اصلی، پایه‌ی تعلیق را شکل می‌دهد. هرچه صحنه پیش می‌رود، پیرمرد با گفتار مرموزش فضایی خلق می‌کند که آدم نمی‌داند باید آرام بماند یا آماده شوک شود. تا اینکه لحظه افشاگری می‌رسد: پیرمرد صحنه‌ی تصادف را دیده. حالا دیگر مخاطب منتظر واکنش است؛ آیا داوود او را می‌کشد؟ سکوت می‌کند؟ فرار می‌کند؟

ولدمورت به هری‌پاتر باز می‌گردد؟ + ویدیو تماشا کنید

پیرمرد نمی‌ماند تا ما پاسخ را بفهمیم. وحشت او از اشرف، خودش را با مرگ ناگهانی بروز می‌دهد. یک مرگ بی‌برنامه، ولی محصول منطقی تنشی که ذره‌ذره کاشته شده بود. سیدی بادقت بالا، آن انرژی نهفته در صحنه را آزاد می‌کند تا تماشاگر را در نهایت، با انفجاری احساسی روبه‌رو سازد. شاید بزرگ‌ترین موفقیت سریال، همین باشد: احیای احساس انتظار در مخاطب ایرانی. تماشاگر حالا باز هم می‌نشیند، صحنه به صحنه دنبال می‌کند، چون می‌داند حادثه‌ای در راه است؛ حادثه‌ای که ممکن است مسیر شخصیت‌ها را دگرگون کند و این همان عطش تماشای داستان است؛ چیزی که مدت‌ها بود در تلویزیون ایران کم‌رنگ شده بود.

داوود اشرف؛ مردی که داستان او را تغییر داد

یکی از پویاترین بخش‌های سریال وحشی، بدون شک مربوط به نحوه‌ی پردازش شخصیت‌هاست؛ به‌ویژه شخصیت داوود اشرف. بر خلاف بسیاری از آثار که شخصیت‌ها در یک وضعیت ثابت باقی می‌مانند، اینجا ما با یک دگردیسی مواجهیم؛ تحولی تدریجی اما ملموس. داوود از همان ابتدا با چالشی جدی روبه‌روست: مرگ دو کودک. اما واکنش او به این فاجعه، آغازگر یک زنجیره روانی‌ست. انتخاب او برای فرار به‌جای کمک، نه فقط به دلیل ترس، بلکه به‌نوعی اعلام ناتوانی‌ست در مواجهه با پیامدهای واقعی زندگی. همین تصمیم باعث می‌شود او در سراشیبی شخصیتی بیفتد که هر قدمش، بخشی از انسانیت او را زیر سؤال می‌برد.

با پیشرفت داستان، داوود کم‌کم به جایی می‌رسد که می‌فهمد دیگر نمی‌تواند با ترس و انفعال پیش برود. او باید تغییر کند؛ خشن‌تر، تهاجمی‌تر، و شاید بی‌رحم‌تر. نقطه اوج این تحول، جایی‌ست که برای ساکت کردن پیرمرد، دست به تهدید فیزیکی می‌زند و ناخواسته باعث مرگش می‌شود. اینجاست که مخاطب درمی‌یابد، سریال قصد دارد چیزی فراتر از یک داستان جنایی بگوید: وحشی درباره‌ی روندِ وحشی شدن است. داوود، آن کارگر ساده، به‌واسطه‌ی فشارهای بیرونی و انتخاب‌های خودش، به انسانی دیگر بدل می‌شود. گویی کل فصل اول، فقط پیش‌زمینه‌ای بوده برای معرفی این حقیقت: بعضی وحشی‌گری‌ها ناگهانی نیستند؛ آهسته، اما بی‌رحمانه شکل می‌گیرند.

جواد عزتی؛ میان مهارت و تکرار

انتخاب جواد عزتی برای نقش اول سریال، در ابتدا با واکنش‌های مثبت مواجه شد. سابقه‌ی او در نقش‌های خاکستری و شخصیت‌های چندلایه، نویدبخش اجرای تأثیرگذاری بود. اما از همان ابتدا یک نگرانی هم وجود داشت: آیا او دوباره همان نقش مالک در زخم کاری را بازی خواهد کرد، فقط با لباسی دیگر؟

زامبی‌ها به هندوستان رسیدند! آیا واقعیت دارد؟ + ویدیو

حقیقت این است که در لحظاتی، بله. بعضی از نگاه‌ها، واکنش‌ها و حتی جنس اضطراب در بازی عزتی، یادآور مالک بود. لبخندهای نصفه‌نیمه، خشم فروخورده و نوعی بی‌قراری خاص که پیش‌تر هم دیده بودیم. اما این شباهت‌ها، هرچند قابل‌توجه، تمام ماجرا نیستند.

سیدی تلاش کرده با تغییرات ظاهری، جنس دیالوگ‌ها و فضای موقعیت‌های نمایشی، بازی عزتی را از تکرار کامل نجات دهد و تا حد زیادی موفق هم بوده. در سکانس کلیدی تصادف بچه‌ها، یکی از بهترین اجراهای عزتی را شاهدیم. او از طریق چشم‌هایش، بدون نیاز به کلام، حس شوک، پشیمانی، ترس و انکار را منتقل می‌کند. قاب‌آینه وسط ماشین که جاده پشت سر را نشان می‌دهد، استعاره‌ای تصویری از گذشته‌ای‌ست که حالا گریزی از آن نیست.

در مجموع، می‌توان گفت عزتی در وحشی نمایشی قابل‌قبول ارائه داده، حتی اگر ردپای نقش‌های قبلی‌اش را نتوانیم نادیده بگیریم. او هنوز هم می‌تواند با کمترین کلمات، بیشترین معنا را منتقل کند؛ و این ویژگی، ارزشی‌ست که در بازیگری مدرن، نایاب است.


بزرگ‌ترین یوتیوبر کالاف دیوتی ایران کیه؟ میزگیم با ملیکا دیوتی

Loading