بازی Alone in the Dark یکی از آن اثرهایی بوده است که سری بازیهای رزیدنت ایول از روی آن الگوبرداری کرده است اما آیا نسخهی ریمیک قسمت ابتدایی این فرنچایز بازی خوبی است یا خیر؟ برای مشاهده پاسخ این سوال در ادامه همراه بازار مگ باشید.
بازیهای ترسناک با توجه به پیشرفت تکنولوژی و صنعت بازیهای ویدیویی عمق بیشتری را بهخود گرفتهاند، برعکس صنعت سینما، صنعت بازیهای ویدیویی هرسال محصولات باکیفیت و خوبی را در زمینهی سبک «وحشت، ترسناک و نقشآفرینی» به مخاطبین خود ارائه داده است؛ اینبار اما قرار است در مورد اثری صحبت کنیم که Alone in the Dark نام دارد؛ در گذشته این بازی خاطرات بسیار زیادی را برای ما به ارمغان آورده بود و صحنههای دلهرآور بهخصوصی را به ما نشان داده بود.
اگر تمام این موارد گذشتهوار را کنار بگذاریم به این جمله میرسیم: «این انتظار را داشتیم که بالاخره THQ Nordic بهسراغ بازسازی این اثر برود و سعی بر این داشته باشد که بهبودهای مختلفی را به آن ببخشد» اما آیا این اتفاق افتاده است؟ سوال من هم دقیقا همینجا شکل گرفت و پاسخ آن نیز در طول این محتوا بهصورت آرامآرم تزریق خواهد شد. برگردیم سر اصل مطلب و بگذارید بازی را از نقطهی «صفر» مرزی بررسی کنیم و در رابطه با آن به گفتگو بپردازیم. صددرصد این نکتههای گذشتهوار در خودیخود به ما کمک خواهند کرد که انتخاب درستی را انجام دهیم و ببینیم که آیا بازی Alone in the Dark ارزش خریداری دارد یا خیر.
در مرحلهی اول باز هم بایستی به این موضوع اشاره کنم که Alone in the Dark یکی از قدیمیترین مجموعههای سبک وحشت و بقا بوده است که اولین نسخهی این اثر در سال ۱۹۹۲، یعنی زمانیکه هنوز چهار سال تا اولین نسخهی رزیدنت ایول و هفت سال با نخستین شماره سایلنتهیل فاصله داشتیم، به بازار عرضه شد و در دورانی که خبری از گرافیکهای فوقالعاده برای طراحی فضاها و صحنههای وحشتبرانگیز نبود، این بازی در همان کانسپتهای سادهاش، آنچنان تاریکیاش را به مخاطب انتقال میداد که کمتر کسی نمیتوانست از Alone in the Dark لذت ترس را نبرد.
این فرنچایز در گذر زمان دچار تغییرات زیادی شد و بهخاطر مشکلاتی که استودیوی بازیسازیاش با آنها دستوپنجهنرم میکرد با فراز و نشیبهای بسیاری روبرو شد و احتمالا برای بازیکنهای بهنسبت قدیمی، نسخهی The New Nightmare یکی از خاطرهانگیزترین اثرهای موجود در پلی استیشن ۱ آنها به حساب میآمد. همانطور که گفتم کمکم استودیو بازیسازی این مجموعه بیش از حد با مشکلات و تنشها روبرو شد و همین امر موجب کاهش کیفیت آخرین نسخههای Alone in the Dark شد؛ بعضی از منتقدین و گیمرهایی که آن زمان این شمارههای پایانی را تجربه کردند، این چنین عنوان کردهاند: «نسخههای آخر Alone in the Dark یک ناامیدی به تمام عیار بودند.»
پس از اینکه شرکت و خالق این سری، از این مجموعه بهطور کامل ناامید شد، امتیاز این فرنچایز را به استودیو THQ Nordic سپرد و همانطور که انتظار میرفت این استودیو تصمیم گرفت روی بازسازی Alone in the Dark کار کند و نتیجهاش اثری شده است که آنچنان که باید و شاید نمیتواند همانند نسخههای ابتدایی مثبت عمل کند و بیشتر یک اثر متوسط محسوب میشود تا عالی اما این به آن معنا نیست که هیچ ارزشی ندارد، بلکه بهعنوان یک بازی ترسناک خوب میتواند لحظات جذابی را به ارمغان بیاورد اما بهعنوان یک بازی ترسناک، وحشتبرانگیز و عالی، عملکرد خوبی را از خود بهجای نمیگذارد.
شخصیتهای قدیمی Alone in the Dark در این نسخه حضور دارند؟
بازی Alone in the Dark جدید یکبار دیگر سراغ همان شخصیتهای آشنا مجموعه قدیمی رفته است و آنچنان دور از انتظار نیست اگر بگوییم که، این اثر درواقع نسخهی بازسازی شده ابتداییترین شماره قدیمی این فرنچایز محسوب میشود. ادوارد کارنبی، کارآگاه خصوصی که اینبار نقش او را دیوید هاربر بازی میکند و به همراه امیلی هارتوود با نقشآفرین «جودی کومر» در این نسخه راهی عمارت درکتو که همان عمارت نسخهی اول است، میشوند تا دنبال رازهای مخفی آن بگردند و موارد مختلفی را کشف نمایند.
داستان به این میپردازد که شخصیتی بهنام عمو امیلی ناپدید شده است و شما باید راز این اتفاق را در این عمارت کشف کنید و در این مسیر با چالشهای بسیار زیادی روبرو خواهید شد که میبایست از پس آنها بر بیایید. در همان اوایل ماجرا بازی به شما اجازه میدهد تا از بین این دو شخصیت، کرکتر اصلی خودتان را انتخاب کنید و با اینکه اکثر بخشها و روایتها بین این شخصیت مشترک هستند اما در حالت کلی، هر یک از آنها دارای سکانسهای اختصاصی خودشان میباشند. این اتفاق جالب من را یاد بازی رزیدنت ایول ۲ انداخت که باعث میشد، «دوبار» پای این اثر بنشینم و شاید بیشتر از دوبار هم تجربهاش کنم اما شاید برای Alone in the Dark بهدلیل وجود ضعفهایی مشخص، این را بگویم که ارزش «یکبار» تجربه را دارد اما به هیچ عنوان نمیتواند «دو مرتبه» با کیفیت را در اختیار شما قرار دهد.
داستان بازی یک روایت روانشناختی مطلوب را ارائه میدهد
اگر از لحاظ داستانی Alone In The Dark قدیمی و جدید را کنار یکدیگر بگذاریم به این موضوع پی خواهیم برد که THQ Nordic توجهی زیادی را نسبت به مبحث «داستانسرایی» داشته است اما آنچنان که باید نمیتواند مطمئن عمل کند اما در حالت کلی نسبت به نسخهی قدیمی بسیار بهتر عمل میکند چرا که در سال ۱۹۹۲ داستانپردازیها آنچنان از اهمیت بالایی برخوردار نبودند و بیشتر گیمپلی بود که میتوانست کاربران را جذب خود نماید چرا که عنصر سرگرمی در آن زمان بواسطهی یک گیمپلی تعاملبرانگیز با محیط شناخته میشد. در نسخهی ریمیک Alone In The Dark روایت روانشناختیتر شده و از کیفیتش کاسته نشده است بلکه افزایش نیز یافته است.
بالاتر به این موضوع اشاره کردم که Alone In The Dark سعی دارد همانند RE2 داستان را از نگاه دو کرکتر به شما نشان دهد، یکی از نکات مثبت Alone In The Dark است که هرکدام از شخصیتها را که انتخاب نمایید، شخصیت دیگری تبدیل به یک کرکتر ثانویه میشود و اعمال شما بر روی آن تاثیر خواهد گذاشت اما ابعادی که سازندگان آن را انتخاب کردهاند چندان جذاب بهنظر نمیرسد، اگر این ویژگی طوری طراحی میشد که «بهخوبی» حس شود شاید میتوانستیم نمره بهتری را به این بازی بدهیم اما کمی غیرقابل دسترس بهظاهر مینشیند و آنچنان که باید نمیتواند تعامل ایجاد کند، به همین خاطر این مورد کاملا سلیقهای شناخته میشود.
باز همانطور که بالاتر هم گفتم، شخصیت Edward Carnby یک کارآگاه است و بهخاطر همین موضوع بهطور کلی لحن آن و چگونگی ارتباط او با اهالی Derceto و بیماران و نحوه درگیریاش با هویت داستان را تحت شعاع خود قرار میدهد. ادوارد (در نسخهی قدیمی) یک مسئلهی بلا استفاده و کلی بود که لزوما به جز یک پایان، هدف دیگری را دنبال نمیکرد یا به شکلی بسیار دست و پا شکسته بهکار گرفته میشد اما حالا در این ریمیک شاهد استفادهی منطقیتری از آن هستیم که بهصورت گستردهتر و واضحتری خود را درون داستان جای میدهد و میتواند ریتم را تا حد متوسطی حفظ نماید.
شخصیت ادوارد درواقع کارآگاهی به حساب میآید که هدفش پی بردن از اتفاقات عجیب عمارت Derceto است و یافتن Jeremy یکی از اهداف اصلی او به شمار میرود. هرچه بیشتر به عمق این ماجرا ورود میکنید، بیشتر درگیر اتفاقاتی میشوید که خیالپردازیتان خواهند کرد؛ درواقع شاید بازی «این پیام را به شما برساند که ادوارد بهخاطر ورود به این عمارت پشیمان شده است اما در نهایت کاری است که شده است و راه بیبرگشتی بوجود آمده است.» از ابعادی دیگر، در خط داستانی Emily شما با موضوعی یکسان کار را جلو خواهید برد اما چگونگی پیشروی، درک و همچنین ارتباط با آن بهطور کلی متفاوت است. به همین خاطر، ما شاهد دیالوگ ها و ارتباطات کاملا متفاوتی با مردم این عمارت هستیم و بعضی از مواقع نیز کاتسین دچار تغییراتی میشود و شخصیتهایی را به نمایش میگذارند که از زاویهی Edward حضور ندارند و دیده نمیشوند.
مردم Derceto نیزبهعنوان بخشهایی کاملا تازه در داستان این بازی به شمار میآیند که نسبت به نسخهی قدیمی، مرموزیتشان افزایش پیدا کرده است و ترس جلوهبخشتری را به روایت بازی میبخشند و هر کدام بسیار متمایز از یکدیگر عمل میکنند. بهعنوان مثال، شخصیتپردازی این کرکترها با توجه به شخصیت اصلی که انتخاب کردید، دچار تاثیر داستانی میشوند و متفاوت عمل میکنند اما همانطور که گفتم این تفاوت آنطور که باید «حس» نمیشود و بعضی مواقع بیش از حد شبیه «دو زاویه» هستند.
اما اهالی Derceto نیز بخشهایی کاملا تازه در داستان این بازی نسبت به اثر اورجینال هستند که دوز بسیار مناسبی از مرموز بودن را به کلیت روایت این بازی میبخشند و هر کدام بسیار متمایز جلوه میکنند. همچنین، شخصیتپردازی این کاراکترها نیز با توجه به شخصیت اصلی منتخب شما در آن خط داستانی میتواند متفاوت باشد و حتی درگیر پیچشهای بسیار جالبی شود. به عنوان مثال، Ruth نماد یک دختر خوشگذران و البته اشرافی است، از طرف دیگر McCarthy همچون یک فرد عیاش جلوه میکند.
رویکرد کلی بازی جذاب است اما جزئیات ناپسند عمل میکنند
رویکرد بازی Alone In The Dark از لحاظ شخصیتپردازی، تقریبا خوب عمل میکند اما این موضوع دائمی نیست و Derceto شما را از این موقعیت دور مینماید. فضاسازی تاریک و تنهای بازی و عمارت، در طول داستان بهخوبی حفظ میشود و از طرفی هرموقع که با این فضا روبرو میشود، بیشتر احساس انزوا و تاریکی را درک خواهید کرد چرا که هر یک از آنها حسی بسیار مرموز، عجیب و نامطلوبی را به شما منتقل خواهند کرد. از طرفی دیگر، بازی Alone In The Dark الهام بسیار خوبی را از ساختار بهیاد ماندنی و منزوی لاوکرفتی داشته است و همین عنصر موجب میشود که بیشتر از پیش درگیر بازی شوید و معماریهایش شما را بهتر از قبل، پای بازی نگه دارند. در مجموع بخواهم بگویم، استایل، استایل جذابی است که میتواند ساعتهای زیادی شما را سرگرم نگه دارد.
شخصیتپردازی دو پروتاگونیست بازی، بهخصوص ادوارد در حالت کلی تعاملبرانگیز و خوب جلوه میکند بهطوری که شما میبایست با پیشروی داستان با او، دائما خود را در فشار روانی بگذارید و سعی بر برقراری ارتباط داشته باشید و همچنین بهلطف عملکرد بسیار مثبت David Harbour در نقش بازیگر این کرکتر، برقراری ارتباط شما با این شخصیت راحتتر و بهتر میشود و در همین راستا جذابیت بیشتری را به این بازی میافزاید. امیلی نیز شخصیتپردازی مناسبی دارد اما نمیتواند زاویهی درخوری را در روایت داستان ایجاد کند و عملکرد نامناسب بازیگرش یعنی Jodie Komer، کیفیت این شخصیت را کاهش میدهد.
از منظر یک بازی ترسناک و وحشتبرانگیز، پویا بودن داستان قابل دسترس خواهد بود و تجربهی کابوسمحوری را به شما ارائه خواهد داد اما جزئیاتی وجود دارند که مفاهیم را برهم میزنند و بازیگری بد Jodie Komer نیز در نقش Emily باعث جداسازی این شخصیت از داستان پویای این اثرمیشود بهحدی که همچون من، ترجیح میدهید که جای شخصیت ادوارد بازی کنید تا اینکه خود را در معرض خطر امیلی قرار دهید و همین تفاوت باعث میشود که بازی Alone In The Dark نتواند همانند رزیدنت ایول ۲، آنطور که باید دو زاویه را برابر با یکدیگر پوشش دهد و ادامه دهد.
زمانی که پای بازی Alone In The Dark نشستم به این موضوع پی بردم که سازندگان سعی داشتند الهامات زیادی را از سری بازیهای آلن ویک، رزیدنت ایول و Amnesia داشته باشند اما صرفا این الهامات در طراحی کانسپتمحورشان و فضاسازی تاریک و منزویشان بدرد خورده است و در هویت Alone In The Dark نتوانستند بهخوبی این موضوع را جای دهند و عملکرد خوبی را بر جای بگذارند. من اینکونه میگویم که میبایست Alone In The Dark به راه اختصاصی خود ادامه میداد تا اینکه بخواهد شبیه دیگر آثار جهان بازیهای ویدیویی شود.
گیمپلی خوب یا بد؟
گیمپلی بازی Alone in the Dark در برخی از جهات وحشت بقای خود، جزء سختترین گیمپلیهایی است که در آثار امروزی در این ژانر و سبک دیده بودم و از مهمترین ویژگیهایش میتوانم به پازلها، معماها و مبحث گشت و گذار یا همان اکسپلورر بودن و شدن، اشاره کنم. سادهتر بگویم اکسپلورر بودن گیمپلی، یکی از هستههای اصلی این بازی محسوب میشود و مبارزات در طبقهی دوم این کار قرار میگیرند. این مبحث چه چیزی را میرساند؟ این موضوع را به ما میرساند که سازندگان سعی داشتهاند که عنصرهای کلاسیک را حفظ کنند و در این بخش بهخوبی عمل کردهاند.
روند بازی Alone in the Dark به چه شکل است؟ روند این اثر همانطور که اشاره کردیم، یک ساز و کار کلاسیکمحور دارد و از تجربهی ترس و بقا را بهصورت «کلاسیک» به شما اهدا میکند؛ به این صورت که بخش گستردهای از زمان شما صرف Exploration میشود و گشت و گذار خواهید کرد، برای مثال برای ورود به مکان خاصی میبایست در اول ماجرا، به حل پازلها بپردازید و سپس بهدنبال کلیدی بگردید که بتوانید با استفاده از آن دری را باز نمایید که پشت آن در باز هم شاهد محیطهایی خواهید بود که شما را مجبور به Exploration خواهند کرد.
این مدل گیمپلی باعث شده است که سازندگان دو نوع کاربری را تعریف نمایند، یک نوع Modern و دیگری Old School. همانطور که از نام آنها مشخص است، این دو حالت رویکرد بازی نسبت به پازلها و جستجوها را نشان میدهند. حالت مدرن همچون آثار وحشتبرانگیز مدرن میشود که سعی دارد یک ترس قادر بر شما که بهعنوان «ترس خالص» نیز شناخته میشود را انتقال دهد و تجربهی این موضوع را برای شما به ارمغان بیاورد و دیگری مد Old School که حالت کلاسیک را در اختیارتان میگذارد و در این مدل، میبایست سبک از سبک پیشروی کلاسیک و نرمال استفاده کنید و از راهنماییها بهخوبی بهرهوری نمایید تا بتوانید با دقت و تمرکز بالایی پازلها را حل کنید در غیر اینصورت شاید بهتر باشد که نسخهی Modern را انتخاب کنید.
اگر همانند من گشتوگذار در محیط بازیهای این چنینی مانند Alone in the Dark را دوست ندارید میبایست خود را مجبور به تجربه کنید وگرنه خسته خواهید شد، پس Alone in the Dark نمیتواند تمام اقشار جامعه را در پوشش خود قرار دهد و به همین خاطر بایستی خود را درگیر آن کنید و سعی بر این داشته باشید که از ساختار و موجودیت بازی، نهایت لذت را ببرید وکرنه در تجربه این اثر دچار مشکلاتی خواهید شد که از کیفیت بصریتان شما را خواهد انداخت. انتخاب در پایان در دستان شما است.
من بازی را چگونه انجام دادم؟
زمانی که پای Alone in the Dark نشستم، حالت Old School را انتخاب کردم و خود را در نقش ادوارد گذاشتم چرا که قبل از تجربه، مطالعاتی را نسبت به این دو کرکتر انجام داده بودم و از اهداف دو شخصیت به آگاهی رسیده بودم، از طرفی هم بهخاطر پایین بودن کیفیت شخصیتپردازی امیلی، ترجیح دادم که در نقش ادوارد قرار بگیرم تا تجربهی تکامل یافتهتری را کسب کنم. یکی از اولین مواردی که به آن برخوردم و بر تجربهام تاثیرگذاشتند، وجود سرنخهایی بود که بواسطهی کاغذهایی مختلفی به من داده میشدند، درواقع محیط Derceto پر از این مدل سرنخها است که اطلاعات زیادی را از گوشه و کنار و گذشتهی آن به شما میدهد. سرنخها ممکن است گاها پای شما را به حل پازلهای مختلف بکشانند که خود این موضوع، به مراتب چالشهای زیادی را ایجاد میکرد.
رویکرد بازی Alone in the Dark همانند Alan Wake 2 رازآلود محور است؛ درواقع بازی شما را در جهانی قرار میدهد که بواسطهی ویژگیهای ادوارد میبایست با چیزهای فراطبیعی دستوپنجهنرم کرده و به نتیجهشان برسید. همین مورد موجب افزایش روحیهی گردشی شما میشود اما تکرارپذیری از بین میبرد و گاهی اوقات حس میکنید که Alone in the Dark همان Alan Wake 2 است که نمیتواند آلن ویک باشد و صرفا ادای او را در میاورد. برای من شخصا این موضوع و رویکرد بوجود آمده جذاب نبوده است.
شما با Exploration میتوانید به نقشهی عمارت درکتو دسترسی پیدا کنید و با استفاده از این نقشه عملکرد محیطی خودتان را افزایش دهید. در مدل Old School صرفا جزئیات کلی نشان داده میشود و هیچ علامت یا راهنمایی آبجکتیوی به شما داده نمیشود و شما میبایست با توجه به هدفتان و صرف بر این موضوع، در طول بازی حرکت نمایید. بارها به این موضوع اشاره کردهام که بازی تاکید زیادی بر اکسپلورر کردن دارد و به همین خاطر Backtracking را باید عاملی طبیعی بدانید، چرا که محیط پر از رفت و برگشتهایی است که ممکن بعضی مواقع شما را اذیت کنند اما هربار که در داستان Alone in the Dark پیشروی میکنید، به هاردکور بودن بازی بیشتر از پیش پی میبرید پس باید حواستان را بهخوبی جمع نمایید.
پازلها و نحوه جواب دادن آنها و طراحیهای المانهای انترتینمنتیوشان، طیف زیادی را برای شما میگذارند و از پازلهای نسبتا ساده تا پازلهای بسیار پیچیده را در اختیارتان میگذارد و گاهی اوقات همین شدت نا متعال بازی، میتواند الگوی حرکت را از شما بگیرد و ساختار ادامه دادن جهتمحور را در بازی از بین ببرد. این روند و رویکرد برای شخصیت امیلی نیز صادق است، زیرا با وجود اینکه کلیت داستان و چگونگی روایتش بین دو کرکتر بازی متفاوت است اما از لحاظ روند کلی یکسان هستند و آنچنان امیلی هم از اهمیت زیادی برخوردار نیست که بخواهیم محتوای اضافی در این مورد را از زاویهی او بررسی نماییم.
در Alone in the Dark اگر دور اول بازی را به پایان برسانید و سراغ دور دوم آن بروید، تقریبا تمام بخشهای مشترک بین دو خط داستانی، یکسان و همراه با تغییرات کوچک بسیاری هستند که آنچنان که باید و شاید شما را به چالش نخواهند کشید. بنابراین، به دلیل آگاهی از پازلها، آن لذت «بار اول» را درک نخواهید کرد و صرفا توصیفی از یک بازی تکراری را به شکلی «دوباره» تجربه میکنید که همین موضوع ضربهی زیادی را به دو زاویهی «امیلی و ادوارد» میدهد؛ در نتیجه شما هم همان ادوارد را انتخاب کنید.
سیستم مبارزات بازی هم بخش دیگری هستند که میبایست به آن بپردازیم. اگر صادقانه بخواهم بگویم شما در این بازی به سه اسلحهی گرم و سطح گستردهای از اسلحههای سرد دسترسی خواهید داشت اما سیستم مبارزات بهرهبرداری خوبی را از این المانها نخواهد کرد. عملکرد اسلحههای گرم، از منظر صداگذاریشان و میزان ضربه و شلیکشان، خوب هستند و گانپلی نسبتا سطح بالایی را در اختیارتان میگذارند اما تکراری شدن این طیف، به عمق گانپلی Alone in the Dark ضربه میزند و نمیتوانند همانند الگوهای خود بهدرستی عمل کند. درواقع از یک بازی ترسمحور که گانپلی در آن جزء اجزای مهمی محسوب میشود در گیمپلی تاثیرگذار است، این انتظار میرفت که تنوع بالاتر باشد و در نتیجه کیفیت بهتری را به ما ارائه دهد.
البته لازم است که به این موضوع اشاره کنم که بازی Alone in the Dark تجربهی گانپلی خود را در سطح درجه دوم قرار داده است و بیشتر Exploration را در ارجعیت گذاشته است؛ این موضوع شاید برای دستهای از طرفداران طبیعی بهنظر برسد و همانند من این دسته از کاربران را آزردهخاطر نکند چرا که عوامل ترس، وحشت و نقشآفرینی در این مدل بازیها بیشتر از عوامل اکشن خواهند بود در نتیجه سازندگان مجبور هستند که این مدل را در بازیسازی خود حفظ کنند تا «ترس» بر مبحث ذهن ما بنشیند. در نتیجه نمیتوان یک انتظار اکشن محور را از Alone in the Dark داشت بهخاطر همین میتوان از موضع کمتنوعیمان دور شویم و بیشتر به عمق ترس آن بپردازیم و حتی از مشکلات گانپلی شخصیت امیلی نیز چشمپوشی کنیم.
این مهم است که در طول تجربهی بازی، شاهد بروزرسانیهای داستانی شویم و وحشت را بهخوبی حس کنیم آن در اثری که انتظار زیادی را از او داریم. چرا دروغ بگویم این اتفاق بهخوبی رقم میخورد و Alone in the Dark میتواند ترس روانشناختی بهشدت لذتبخشی را در اختیار شما قرار دهد؛ طوری که فضا و وحشت آرامآرام بر شما تاثیر میگذارند و به یکباره یقهتان را میگیرد و آدرنالین را با حجم زیادی در بدنتان ترشح میکند. کلام آخر در این مبحث این باشد که در بازی Alone in the Dark فضاسازی و ترس بر اکشن ارجعیت مخصوصی دارد.
Alone in the Dark لاوکرفت خوبی است
در بالاتر نقد و بررسی Alone in the Dark به لاوکرفتی بودن این اثر اشاراتی داشتهایم. فضاسازی این بازی یکی از نقاط مثبت آن شناخته میشود. طراحی کلی درکتو بسیار خوب انجام شده و در طول تجربهی این اثر اگر علاقهمند به گشت و گذار باشید، از قدمزدن در محیط بازی لذت خواهید برد و هر لحظه که پردهای از اسرار آن بر میدارید، احساس قوت زیادی را تجربه خواهید کرد. سازندگان بهخوبی توانستهاند یک تم نوآور جذاب را روی اتمسفر کلی کار بیاورند و آن را با ترکیبی از مرموزات پیادهسازی کنند. این موضوع بسیار برای کاربران تجربهی منحصربهفردی را ارائه خواهد داد اما متاسفانه جزئیات گاهی اوقات در ذوق میزند.
طراحی ساختاری این عمارت با ساختار معمایی و اکتشافی آن بهخوبی ارتباط برقرار میکند و میتواند شما را بهخوبی با Alone in the Dark تطبیق دهد اما بگذارید به یکی از تفاوتهای مهم این نسخه ریمیک با نسخهی قدیمی بپردازیم. تفاوت اصلی Derceto در این نسخه ریمیک با نسخهی قدیمی، این است که ترس روانشناختی به محیط نیز افزوده شده و صرفا در دل یک موج تاریک قرار نخواهیم گرفت و در حالت کلی و از منظر روانشناختی نیز ترسهایی را درک خواهیم کرد که وحشتبرانگیز خواهند بود.
بازی زیرنویس فارسی دارد و از زبان فارسی پشتیبانی میکند!
به لطف سازندگان، بازی Alone in the Dark از زیرنویس فارسی و زبان فارسی بهصورت رسمی پشتیبانی میکند و شما میتوانید این اثر را با زبان کاملا فارسی تجربه نمایید. استودیو THQ Nordic در گذشته نیز در بازی Darksiders 3 زبان فارسی را در اثر خود قرار داده بود و همین ویژگی را بهخوبی میتوانیم در Alone in the Dark مشاهده کنیم. برای کسانی که دانش زبان انگلیسی زیادی ندارند این موضوع بسیار جذاب خواهد بود و تجربهی این دسته از افراد را بهشدت باکیفیتتر و جذابتر خواهد کرد.
دیگر نیازی نیست که شرکتهای «فارسیسازی» زحمت این کار را بکشند چرا که از زحمت توسط خود استودیو انجام شده است و لازم نیست که بر روی نرمافزارش جداگانه کار شود. شما میتوانید از طریق منو زبان بازی را از انگلیسی به فارسی تغییر داده و تجربهتان را منحصربهفرد نمایید. پیشنهاد میشود اگر دانش زبان انگلیسی مطلوبی هم دارید، زبان بازی را فارسی کنید تا عمق بیشتری را درک نمایید. این ویژگی در حل پازلها و موقعیتهای بسیار سخت، به بهترین شکل ممکن کمکیار شما خواهد بود.
موسیقی و فنی بازی نیز خوب عمل میکند
موسیقی و ساندترک Alone in the Dark هم با اتمسفر و فضاسازی بازی بسیار خوب ارتباط برقرار میکند و یکی از نقاط مثبت آن محسوب میشود. استایل موسیقی مرموز است و همانند فیلمهای ترسناک، هماهنگی خوبی را با استایلهای نوین برقرار مینماید و با تصاویری که در اختیارمان میگذارد، خوش میدرخشد. گاهی اوقات موسیقی حالت حماسی میگیرد و گاهی اوقات نیز شما را در عمق فاجعه رها میکند اما در نهایت حالتی سینماییطور را به این اثر میبخشد و کیفیت این بازی را افزایش میدهد.
از آنجایی که تجربهی این اثر با سیستم شخصیام انجام شده، میبایست به این موضوع اشاره کنم که از لحاظ فنی و گرافیک، بازی Alone in the Dark تجربهی مطلوبی را در اختیار شما میگذارد و تکسچرها و سایهها هویت ثابتی را در طول روایت داستان دارند. بازی را در حالت Performance تجربه کردم و ستینگ را بر همین مبنا برنامهریزی کردم. هویت بصری و گرافیک حداقل برای من دچار افت نشد و فریم را بر روی ۶۰ قفل کردم و در حالتی هم تا ۱۲۰ فریم میتوانستم دریافت کنم. در نتیجه از لحاظ فنی هم بازی Alone in the Dark تجربهی خوبی را ارائه میدهد.
بهینهسازی Alone in the Dark خوب انجام شده است و در سیستمهای متوسط نیز میتواند اجرا شود؛ در کنسولهای بازی هم در دو حالت Quality و Performance میتوانید به تجربهی این بازی بپردازید که در اصل ماجرا، نره فریمی بین ۳۰ تا ۶۰ را دریافت خواهید کرد؛ درواقع اجرای Alone in the Dark در پلتفرمهای کنسول بازی نیز تقریبا متوسط روبه مثبت عمل میکند و میتواند راضی کننده باشد.
کلام آخر
بازی Alone in the Dark نه یک اتفاق منحصربهفرد محسوب میشود نه یک جریان نامطلوب. این اثر میتواند با استفاده از فضاسازی و بروزرسانیهای روایتیاش نسبت به نسخهی قدیمی، یک ترس روانشناختی زیبا را در اختیارتان بگذارد و علاقهمندان به این ژانر را جذب نماید اما از منظر شخصیتپردازی و گاها جزئیات خاصی که ارائه میدهد، ضعیف عمل میکند و این موضوع شاید برای کاربران زیادی جذاب نباشد. اما در حالت کلی اگر به دنبال بازی میگردید که بتواند ساعات زیادی شما را سرگرم کند و حتی بترساند، اثر Alone in the Dark منتظر شما است.
بازی Alone in the Dark در دسترس کاربران پلی استیشن ۵، ایکس باکس سری اس/ایکس و بازیکنان رایانههای شخصی قرار دارد. Alone in the Dark توانست میانگین نمره ضعیف ۶۳ از ۱۰۰ را در وبسایت متاکریتیک دریافت کند و بهعنوان یک بازی خاطرهانگیز اما نامطلوب شناخته شود. امیدواریم THQ Nordic عملکرد بهتری را در نسخهی دوم این ریمیک نشان دهد.
نظر شما نسبت به نسخهی ریمیک بازی Alone in the Dark چیست؟ نظرتان را با ما و دیگر کاربران بازار مگ به اشتراک بگذارید.
نکات مثبت | نکات منفی |
---|---|
پازلهای نسبتا مطلوب | ضعیف بودن شخصیتپردازی امیلی |
ترس روانشناختی خوب | تکراری شدن بازی |
شخصیتپردازی ادوارد | عمل نکردن به تعهد تکرارپذیری در دو زوایهی دیداری و شخصیتی |
گرافیک فنی ایدهآل | از دست رفتن هویت بازی در بعضی مواقع |
فضاسازی و طراحی اتمسفریک تاریک نسبت به داستان | |
داستانیسرایی نوین در این مجموعه |
نقدی کامل و جامع،از نویسنده ی عزیز کمال تشکر رو داریم
خیلی مخلصم.