بررسی بازی Cyberpunk 2077 از یک جنبه میتواند دشوار باشد، چراکه شرایط آن در زمان عرضه اولیه نسبت به آنچه امروز میبینیم، کاملا متفاوت بود. استودیو لهستانی سیدی پراجکت رد پس از مدتها تلاش بیوقفه و منظم، بهواسطه آپدیت شماره ۲.۰ و بسته الحاقی فنتوم لیبرتی (Phantom Liberty) رسما «یک پایان خوش» را برای روایت پرفراز و نشیب سایبرپانک ۲۰۷۷ رقم زد.
اگرچه یک نکته بسیار مهم در این میان وجود دارد که شاید کمتر کسی درباره آن صحبت کند… اینکه مستحکمترین پایههای ابرسازهای چون سایبرپانک، از همان ابتدای مسیر سر جای خود بودند و صرفا مشکلات فنی به مانند یک مه غلیظ و سیاه رنگ، اجازه دیدن این عناصر حیاتی را به مخاطب نمیداد. و خب اکنون که بالاخره شرایط بازی به حالت ایدهآل خود رسیده، الماس نایت سیتی در چشم جامعه گیمرها میدرخشد و آنطور که باید و شاید مورد تحسین قرار میگیرد.
در نگاه اول شاید مضامین و صحبتهای Cyberpunk 2077 تکراری و شعارگونه بهنظر برسد. ما طی دهههای اخیر بارها و بارها به آثار هنری با مضمون «انتقاد به کاپیتالیسم یا همان نظام سرمایهداری» برخوردهایم و هریک از این آثار در حد و اندازه خود رسالتی که بر دوششان بوده را به انجام رساندهاند. با این حال هرچه زمان بیشتر میگذرد، بیشتر متوجه میشویم که هرچه از این دست روایتها و دیدگاههای هنری داشته باشیم، باز هم کم است. سایبرپانک خیلی زود مخاطب را درون سیاهچالهای عمیق به نام نایت سیتی پرتاب میکند و شما از همان ساعات ابتدایی کاملا متوجه میشوید که اوضاع از چه قرار است: جامعه و افراد ساکن در آن تا گردن در فساد، تباهی، پوچی، جنایت و فقر فرو رفتهاند و براقترین آسفالتها، پرسر و صداترین تیزرهای تبلیغاتی و نورانیتر چراغهای نئونی هم نمیتوانند این حقایق تلخ و منزجرکننده را پنهان نگه دارند. نایت سیتی درست مثل یک پری دریایی زیبا و فریبنده است که ابتدا شما را به سمت خود میکشاند و پیش از آنکه به خودتان بیایید، میبینید در اعماق اقیانوس شما را خفه کرده است.
اکتهای آغازین سایبرپانک ۲۰۷۷ بسته به مسیر زندگی (Life Path) مورد نظر شما، کاملا متفاوت و خاص دنبال میشود. در مسیر استریت کید (Streetkid) شخصیت وی (V) به عنوان فردی معرفی میشود که از کودکی در نایت سیتی بزرگ شده و ریز و درشتها و چم و خمهای زندگی در این شهر پرزرق و برق اما بیرحم را به خوبی میداند. مسیر دیگر آغاز داستان کورپو (Corpo) است که در آن V یک کارمند نسبتا بالارده بوده و طعم زندگی لاکچری و خاص طبقه مرفه نایت سیتی را چشیده است. مسیر سوم، Nomad، دقیقا نقطه مقابل کورپو محسوب میشود و V بر اساس آن یک شخصیت قبیلهمحور و آزاداندیش است که رابطه چندان خوبی با شلوغی و تنشهای شهری چون نایت سیتی ندارد. Nomadها اغلب در بیابانها و مناطق اطراف نایت سیتی زندگی میکنند و هنوز به زنجیرهای سوزان کاپیتالیسم تن در ندادهاند.
ورای چند ماموریت ابتدایی، مسیرهای زندگی تاثیر آنچنان عمیق و مهمی روی ادامه ماجرا ندارند، غیر از اینکه گهگاه در دیالوگهای مختلف با شخصیتها و یا در شرایط خاص گزینهای متناسب با Life Path خود دریافت میکنید. حال تفسیر این موضوع به مخاطب بستگی دارد که آیا این سطح محدود از تاثیرگذاری مسیرهای اولیه روی ادامه روند داستان عنصری مثبت محسوب میشود یا منفی. با این حال به شخصه فکر میکنم حتی همین محدودیت نیز یک پیام مهم و آشکار برای مخاطبان دارد: اینکه فرقی نمیکند از کجا و چگونه مسیرتان را آغاز کنید، چراکه سرنوشت شما نهایتا به تلخیهای بیپایان نایت سیتی و ساکنان بیرحم و خودخواه آن گره خورده است و از این چرخه باطل و غیرمنصفانه راه گریزی نیست. مشخصا برای پرهیزی از اسپویل و لو دادن داستان جزئیات خاصی بیان نمیکنم، اما خب اکثر پایانبندیهای Cyberpunk 2077 نیز دقیقا همین پیام تاملبرانگیز را در خود جای دادهاند.
دنیای سایبرپانک و تاریخچه غنی و باورنکردنی آن نقش بهسزایی در شکلدهی به بازی دارد. در واقع سیدی پراجکت رد با مهارتی خارقالعاده و جنونآمیز یک کلانشهر آیندهگرا و در حین حال واقعگرا خلق کرده که بینهایت باورپذیر است. معماری جذاب، بافت جمعیتی فشرده و تاریخچه پرجزئیات و شگفتانگیز نایت سیتی باعث شده تا ما با یکی از بهترین لوکیشنهای خیالی ممکن در دنیای ویدیو گیم مواجه باشیم. در سایبرپانک ۲۰۷۷ همه چیز پشتوانه و سررشته محکمی دارد و سلسله اتفاقات در نایت سیتی از حدود ۷۰ سال قبل از داستان بازی، کاملا مشخص و مفصل است. از جنگ ابرکمپانیها – که عملا دولتها را کنار زده و اکنون دنیا را تحت کنترل خود دارند – گرفته تا سقوط اینترنت (به واسطه اقدامات بارتماس)، همه چیز در این جهان خیالی رنگ و بوی واقعیت و حقیقت دارد. به همین جهت، به طور خلاصه میتوان گفت صحنه یا استیج به بهترین شکل ممکن برای اجرای بازیگران و پیشبرد داستان مهیاست.
تجارت روح، مهاجرت عقل
داستان Cyberpunk 2077 از یک جهت بسیار سرراست و صریح است: V به عنوان یک مزدور و جایزهبگیر – شغلی بسیار رایج و دمدستی در نایت سیتی! – با چنگ و دندان به اسلحه خود چسبیده و به دنبال راهی برای زنده ماندن و سپس پیشرفت در این جهان خالی از انسانیت و شرافت است. او پس از مدتی دست و پا زدن در سطوح پایینتر زنجیره غذایی، یک پیشنهاد ویژه از دکستر دشان (یک دلال و فیکسر بزرگ و شناختهشده) دریافت میکند. کار جدید، سرقت بزرگ و خطرناک یک تراشه نایاب است که میتواند V، جکی و بقیه افراد دخیل را تا آخر زندگی تامین کند. و چه کسی میتواند به چنین پیشنهادی نه بگوید؟ همانطور که حدس زدید این ماموریت اصلا خوب پیش نمیرود و از جزئیات مفصل که عبور کنیم، شخصیت اصلی داستان مجبور میشود تراشه را داخل سر خود قرار دهد و از همین نقطه ناقوس پایان V به صدا درمیآید. خیلی زود کاشف به عمل میآید که تراشه مورد نظر حاوی روح دیجیتالی یک تروریست و خواننده راک به نام جانی سیلورهند (با بازی کیانو ریوز دوستداشتنی) بوده و حالا این روح دیجیتالی میخواهد آرام آرام کنترل بدن و ذهن شخصیت ما را به دست بگیرد.
از اینجا به بعد خط اصلی داستان حول این محور میچرخد که V راهی برای فرار از مرگ حتمی و خلاص شدن از شر جانی سیلورهند پیدا کند. در نتیجه به صورت کلی میتوان گفت با یک روایت نسبتا سرراست مواجه هستیم که مثل برخی آثار نقشآفرینی درجه یک دیگر مثل مس افکت، شامل پیچیدگیهای باورنکردنی و فکبرانداز نمیشود. با این حال زمانی که شما در کنار ماموریتهای اصلی، به سراغ ماموریتهای فرعی هم بروید، تازه میبینید داستان کمپین اصلی Cyberpunk 2077 تنها نوک یک کوه یخ عظیمالجثه بوده است. سایبرپانک به شکل ویژه در این ناحیه میدرخشد و ماموریتهای فرعی آن علاوه بر تنوع دیوانهوار، برای تکمیل تجربه شما از بازی عملا حیاتی و کلیدی هستند. سیدی پراجکت رد در بازی The Witcher 3 هم دقیقا همین رویکرد را از خود نشان داده بود اما خب سایبرپانک این مورد را تا منتها الیه میبرد.
نبوغ سازندگان Cyberpunk 2077 صرفا به خط روایی یا ارائه ماجراهای خارقالعاده ختم نمیشود، چراکه حتی طراحی مراحل بازی – چه اصلی، چه فرعی و چه فعالیتهای جهان باز – نیز به راحتی هوش از سر مخاطب میپراند. برای پرداختن به این عنصر ویژه ابتدا بیایید چند قدم به عقب برگردیم. عمق مکانیکهای نقشآفرینی در بازی جدید سازندگان ویچر ۳ بسیار بالا و ستودنی است و شما میتوانید با انتخاب و توسعه بیلدهای متفاوت، تجربه کاملا منحصر بهفردی را برای خود رقم بزنید. به عنوان مثال شما با بیلد سامورایی یک کاتانا به دست گرفته و به دل دشمنان میزنید. از سوی دیگر با بیلد نترانتر (Netrunner) به یک هکر و متخصص تمامعیار تبدیل میشوید که هیچکس و هیچچیز از دست او در امان نیست. یا شاید هم شما استفاده از اسلحههای سنگین و پیشرفته – که استفاده از آنها فوقالعاده جذاب است – را ترجیح میدهید و طرفدار مبارزاتی با چاشنی باران گلوله هستید. سایبرپانک همه این مسیرها – در کنار چندین مورد دیگر – را به شکلی بینقص در اختیارتان قرار میدهد و به قول معروف ریش و قیچی دست شماست. درخت مهارت بازی هم فوقالعاده پیچیده و جذاب طراحی شده و اینگونه شما حتی در یک بیلد مشخص هم میتوانید سبک بازی و مهارتهای متفاوتی داشته باشید، که این در نوع خود به شدت جذاب و هیجانآور است.
حال بیابید برگردیم سراغ مسئله طراحی مراحل. نحوه طراحی مراحل در Cyberpunk 2077 در یک کلام باورنکردنی است، چراکه نه تنها مراحل اصلی و فرعی، بلکه حتی فعالیتهای دم دستی و تکراری که در سرتاسر نقشه جهان باز آن پراکنده شده هم از یک المان کلیدی برخودار هستند: آزادی عمل مطلق. شما در تکتک مراحل بازی میتوانید بر اساس بیلد و یا سلیقه و حال و هوای لحظهایتان یک مسیر متفاوت را برای پیشبرد اهدافتان طی کنید. هر ساختمان مشخص در بازی حداقل چندین راه ورود دارد؛ ممکن است یک در به وسیله مهارتهای هکری V باز شود و یک پنجره به زور بازوی او احتیاج داشته باشد. یا شاید هم بتوانید با رشوه یا چربزبانی دربان و نگهبان ساختمان را راضی کنید… در هر حال، گزینهها بیشمار است.
سایبرپانک در واقع مدام اختیار عمل را در اختیار شما قرار میدهد و شما را با نتیجه اعمالتان تنها میگذارد. و این موضوع تنها در بخش طراحی مراحل مشاهده نمیشود و انتخابهای داستانی نیز کاملا بر همین مبنا چیده شدهاند. به شخصه بارها و بارها و بارها با تصمیمات و شرایطی در طول بازی مواجه شدهام که اخلاقیات و تفکراتم را زیر سوال برده و بعضا تا مدتها ذهن مرا به خود مشغول کرده است. در یک نقطه شما ممکن است با قصد کمک به یک شخصیت وارد مهلکهای عجیب و غریب شوید و در نهایت ببینید که مداخله شما موجب به خطر افتادن جان او شده است. نایت سیتی دنیای سنگدل و بیرحمی دارد که در هر لحظه V را از جهات مختلف به چالش میکشد و این کاراکتر باید همزمان که راهی برای فرار از مرگ پیدا میکند، به هویت و ذات خود در این جهان متعفن و تاریک پی ببرد.
اگر بخواهیم نگاه کلگرایانه و فلسفیتری به Cyberpunk 2077 داشته باشیم، خیلی از عناصر ظریف و جزئیات فنی بازی به حاشیه میرود. و دلیل این موضوع نیز روشن است: سایبرپانک در وهله اول حرفهای بسیار مهمی برای گفتن دارد و تمامی عناصر و اجزای این اثر هنری در خدمت همین المان پایهای است. سیدی پراجکت رد نه یک بازی ویدیویی، بلکه یک جهان زیبا و پر از درد و رنج خلق کرده و از بازیکنان میخواهد آن را «زندگی کنند». از همین رو گانپلی رضایتبخش، بیلدهای متعدد و جذاب، ماموریتهای فراموشنشدنی، شخصیتهای عمیق و دوستداشتنی، زاویه دید اول شخص، روایت تاریک و پر از ناامیدی، تاریخچه دیوانهتر و کامل نایت سیتی، انتخابهای چالشبرانگیز اخلاقی و چه و چه و چه همگی در یک جهت و سمت و سو قدم برمیدارند و خدمتگزار یک متعالی واحد هستند. سایبرپانک آیندهای را برای مخاطبان متصور میشود که با وجود تفاوتهای غیرقابل انکار با واقعیت ظاهری و فعلی ما، به شکلی ترسناک به جامعه و وضعیت کنونی مردم مدرن قرن ۲۱ شباهت دارد. سال ۲۰۷۷ میلادی فرا رسیده و به جای آنکه بشریت غرق در نعمت و پیشرفت و آرزوهای بزرگ باشد، در گنداب پلید نظام سرمایهدار در حال خفگی است. دیگر چیزی به اسم فرهنگ عامه وجود ندارد و «فرهنگ مصرفگرایی» جایگزین آن شده؛ روح انسانها خرید و فروش میشود و تکنولوژی و هوش مصنوعی عقل را از سر مردم ربودهاند. کمپانیهای تجاری و تبلیغاتی چنان باد کردهاند که دیگر دولت و حکومت برایشان حکم یک دلقک بیخاصیت را دارد و جنگها نه به خاطر نفت و نان و معدن و مذهب و مزرع، بلکه به خاطر سهم بازار و احاطه بر مشتریان گوسفند صفت درمیگیرد.
سایبرپانک ۲۰۷۷ در اکثر زمینههایی که مد نظرش بوده تیر را درست به هدف میزند و نقاط ضعف بسیار معدود و ناچیز آن – مثل فیزیک نه چندان دلچسب که نتیجه بهرهگیری از موتور قدیمی رد انجین است – در فریاد ارواح زندانی نایت سیتی و سکوت کرکننده Badlands غرق میشود. ماجراجویی پر فراز و نشیب V در نایت سیتی باید بیش از همه چیز حکم یک زنگ خطر را برای مخاطبان داشته باشد؛ مخاطبانی که همین حالا به عنوان زامبیهای فضای مجازی، تفاوت چندانی با سایبرسایکوهای بختبرگشته دنیای Cyberpunk ندارند. و حتی اگر تمایلی به شنیدن این ملغمه و چرند و پرندهای فلسفی نداریم، حداقل باید اعتراف کنیم جدیدترین بازی سیدی پراجکت رد ورای جنجالها و ماجراهای ابتدای مسیرش یک شاهکار به تمام معنا و یک بازی ویدیویی غوطهورکننده و درجه یک است.
نقاط قوت | نقاط ضعف |
---|---|
طراحی عمیق، شگفتانگیز و زیبای نایت سیتی | فیزیک نه چندان قوی به خاطر رد انجین |
طراحی مراحل بینظیر با آزادی عمل بالا | |
داستان هیجانانگیز با شخصیتهای بهیادماندنی | |
گانپلی روان و رضایتبخش | |
بیلدهای متنوع برای سبکهای بازی مختلف | |
صداگذاری عالی V (مخصوص نسخه مونث) | |
انتخابهای مهم و تاثیرگذار در شکلگیری داستان | |
جهانسازی پرجزئیات و تاریخچه غنی |
نظرات