قسمت سوم سریال وحشی را در بدترین روزهای سال ۱۴۰۴ از نظر اینترنت دیدم؛ درحالی‌که مریض بودم و بی‌حوصله. این‌ها را می‌گویم تا بدانید این سریال می‌تواند منتقد بدقلقی مثل من را حتی وقتی مریض هستم و سرعت اینترنت به اوایل دهه‌ی ۸۰ برگشته را هم با خود همراه کند. البته یادتان باشد که این سریال تلخ است و اضطراب زیادی به بیننده منتقل می‌کند؛ پس ممکن است باب دندان همه نباشد.

داستان سریال را لو می‌دهم.

قسمت سوم، برخلاف دو قسمت قبلی که ضرب‌آهنگی بسیار سریع داشت، کند بود؛ شاید بهتر باشد بگویم «باحوصله» بود چون، کند ممکن است بار معنایی منفی داشته باشد. بیشتر سکانس‌های این قسمت بسیار طولانی‌تر از سکانس‌های دو قسمت قبلی هستند؛ اما بیشتر آن‌ها واقعاً باید همین‌قدر طولانی باشند. سیدی و تیم فنی موفق شده‌اند این قسمت کند را به‌خوبی در ادامه‌ی دو قسمت تند قبلی بدوزند و از خراب‌کردن سریال نجات پیدا کرده‌اند.

نقد سریال وحشی؛ قسمت اول | امیدوارمان کردی هومن جان!

در پایان قسمت قبل، پازل جدیدی به داستان سریال اضافه شد؛ پسربچه‌ای که آن زمان نمی‌دانستیم چه نقشی خواهد داشت. در قسمت سوم اما این شخصیتِ بسیار خوب پرداخت شده، ارتباط خوبی با داوود برقرار کرد. دیالوگ‌های پسر خوب هستند و بازیِ بازیگر این نقش بسیار خوب است. او در تندباد حوادث سریال به‌موقع ظاهر شد و در قسمت سوم به‌خوبی همراه داستان‌ها شد.

همان‌طور که از ابتدای سریال نوشتم، بخش‌های فنی سریال وحشی قوی عمل می‌کنند. طراحی لباس‌ها، نورپردازی و قاب‌بندی‌ها در بخش مرتبط باشخصیت پسر، نقشی پررنگ دارند و از پس آن به‌خوبی برمی‌آیند. سکانس‌های دو نفره‌ی داوود و پسر، کاری که باید انجام دهند را به‌خوبی انجام می‌دهند و وزن او در داستان را (لابد آن‌طور که کارگردان می‌خواهد) بالا می‌برند. شخصیت پسر در این قسمت هرگز تحت تاثیر داوود قرار نمی‌گیرد؛ این مسئله باتوجه‌به حضور جواد عزتی، اعتبار بسیار بیشتری به بازیگر مقابل می‌دهد.

بفرمایید استرس!

سریال وحشی تا اینجا در تزریق استرس و برهم‌زدن تعادل احساسی مخاطب، موفق عمل کرده است. حالا بعد از پایان قسمت سوم می‌توانیم به داوود حق بدهیم که حتی برای کوچک‌ترین و ساده‌ترین اتفاق‌ها به اوج تلاطم روانی برسد. جواد عزتی به‌خوبی موفق شده مرز باریکِ بین «همیشه استرسی بودن» و کمدی شدن را رعایت کند. همین اعتبار را باید به کارگردان و تیم سناریو هم داد. آن‌ها توانسته‌اند در کم‌ترین زمان، بیشترین استرس را به مخاطب القا کنند.

استرس در قسمت سوم از همان سکانس‌های ابتدایی آغاز می‌شود؛ پازل حضور پسربچه در پایان قسمت دوم، افکار و احساس مخاطب را درگیر کرده و حالا قرار است ببینیم او کیست و چه حرفی برای گفتن دارد. بعد از شروع مکالمه، به‌هم‌خوردگی ذهنی مخاطب (با بار مثبت) آغاز می‌شود و او نمی‌داند چه واکنشی باید داشته باشد.

نقد سریال وحشی | قسمت دوم؛ کاش سناریو عقب نماند!

اما اوضاع خیلی زود پیچیده‌تر و پراسترس‌تر هم می‌شود. ورود شخصیت پدربزرگ به سریال که بازی درخشان بازیگرش شایسته‌ی بیشترین تقدیرهاست، داوود را به اوج عصبی بودن می‌رساند. سکانس طولانی تقابل داوود و پیرمرد که با بازی درخشان هر دو بازیگر به یکی از سکانس‌های خوب سریال تبدیل شده، اولین جرقه‌ها از تغییر بسیار عمیق شخصیت داوود زیر بار خردکننده‌ی استرس را نشان می‌دهد. ما داوود را شخصیتی «اهمیت دهنده به دیگران» دیده‌ایم؛ اما در این سکانس او دست به چاقو می‌شود؛ و این یعنی احتمالاً باید شاهد خلق هیولایی از دل داوود باشیم.

سریال وحشی

بازی‌های روانی پیرمرد با داوود در این سکانس، هنرنمایی بازیگر و تیم نویسنده‌هاست. اضطرابی که این بازی ذهنی به مخاطب می‌دهد، بدون شک تمام آن چیزی‌ست که هومن سیدی می‌خواهد در وحشی ارائه کند. می‌توان گفت گروهی از مخاطب‌ها، به داوود حق می‌دهند که بخواهد پیرمرد را بکشد؛ حتی باوجوداینکه اوضاع را خیلی بدتر هم خواهد کرد.

نوری به داوود؟!

سریال وحشی

پایان کار داوود با پیرمرد و نوه‌اش و سفر به جنوب، ساحل آرامش قسمت سوم (و کل سریال تا اینجا) بود. داوود تنی به آب می‌زند و به آرامش می‌رسد. دوخت‌ودوز این دو بخش به هم تروتمیز نیست. دیالوگ‌های مادر داوود اضافه‌کاری دارد. داستان برادر داوود را می‌دانیم و دلیلی ندارد دوباره به گذشته ارجاع کنیم. سکانس‌های در خانه به نظر، ضعیف‌ترین بخش‌های قسمت سوم هستند.

داوود در جنوب، پشت پنجره‌ای نشسته و نوری از بیرون به او می‌تابد. این، یکی از معدود دفعاتی‌ست که داوود را از داخل چاردیواری می‌بینیم و سایه‌ای یادآور میله‌های زندان روی سرش سنگینی نمی‌کند. اما در پایان قسمت، می‌بینیم که (دست‌کم فعلاً) خبری از آزادی نیست و دنیای داوود، همان دنیای سیاه و پر استرس پیش‌ازاین چند دقیقه است. پایان‌بندی قسمت سوم مثل قسمت قبل خوب است و ما را منتظر قسمت چهارم می‌گذارد.

Loading